حسين شاهحسيني
در گفتگو با ريحانه طباطبايي(شرق)
60 سال از زماني كه مردم ايران يكدل و يك صدا خواستار ملي شدن صنعت نفت و قطع شدن دست بيگانگان از منابع ملي كشور شدند، ميگذرد. حركت آزاديخواهانه مردم ايران با مديريت دكتر محمد مصدق نه تنها در داخل كشور
مصدق هميشه در خدمت مردم بود
60 سال از زماني كه مردم ايران يكدل و يك صدا خواستار ملي شدن صنعت نفت و قطع شدن دست بيگانگان از منابع ملي كشور شدند، ميگذرد. حركت آزاديخواهانه مردم ايران با مديريت دكتر محمد مصدق نه تنها در داخل كشور
تاثيرگذار بود و سببساز مليشدن نفت شد كه در دنيا نيز تاثير بسزايي گذاشت و پس از آن بسياري از كشورها چون مصر از اين حركت ملي ايرانيان درس گرفتند و آن را سرمنشاء حركات خود قرار دادند. از آن روزها خاطرات و داستانهاي بسياري نقل شده و هركس نيز با توجه به اطلاعات و تحليلهاي خود تاريخ آن روزها را نوشته است. گفتوگوي زير نيز روايت ديگري است از روزهاي مليشدن نفت با حسين شاهحسيني، رييس تربيتبدني دولت موقت و از جمله فعالان سياسي كه روزهاي مليشدن نفت را به چشم خود ديده و در مبارزات ضداستعماري و استبدادي شركت داشته است.
از حال و هواي ايران آن روزها بگوييد از زماني كه مردم در شور و شوق ملي كردن نفت و مبارزه با استبداد و استعمار بودند؟
تمام جو و حال و هواي سياسي آن روزهاي ايران بهطور دربست در اختيار مردم بود و نيروهاي سلطنت قادر به مهار موج آزاديخواهانهاي كه فراگير شده بود، نبودند. آن زمان اتحاد و وحدتي مثال زدني بين تمام نيروها به وجود آمده بود كه خيلي ارزشمند بود. حزب توده آن زمان نظرياتي داده بود كه عمدتا با شكست روبهرو شده بودند و از طرفي ديگر آنها فقط با ملي شدن نفت جنوب موافق بودند و با ملي شدن نفت شمال مخالفت ميكردند. از آنجا كه نظريات حزب توده شكست خورده بود و بدنه حزب توده هم اعتقاد پيدا كرده بودند كه رهبرانش به آنها خيانت ميكنند در نتيجه نيروهاي ملي كه به واقع به فكر ايران بودند، توانستند جامعه را به حركت اندازند. از اينرو انسجام نيروهاي مردمي سبب شد تا نيروهايي كه طرفدار شاه بودند، نتوانند در پيشبرد اهداف خود كه يكي از آنها به قدرت رساندن سد ضياءالدين بود، موفق شوند. در اين ميان نقش مهم آيتالله كاشاني از اهميت بسياري برخوردار بود. ايشان در جامعه و در بين قشر مذهبي و مردمي نفوذ بسياري داشتند. البته در بحث ملي شدن صنعت نفت ساير روحانيان نقشي نداشتند. آيتاللهكاشاني سابقه مبارزات سياسي و ضد انگليسي را در كارنامه خود داشت و در جريان استقلال عراق از انگليس نيز نقش بسيار موثري داشتند و مورد تاييد ملت ايران نيز بودند؛ به همين دليل او را به عنوان نماينده مجلس دوره 14 و 16 انتخاب كرده بودند. نبايد نگاه كرد به اينكه در حال حاضر دانشگاهها وسعت پيدا كردهاند و ميتوانند اثرگذار باشند؛ آن زمان دانشگاه تهران هزار نفر دانشجو داشت و در نتيجه نميتوانست تاثير گستردهاي در جامعه بگذارد. به اين ترتيب روشنفكران در كنار آيتالله كاشاني، تودههاي مردم را بسيج كردند، همه مردم از طبقه متوسط و تحصيلكرده و كارگر به پشتيباني از دكتر مصدق پرداختند و به اين ترتيب نفت ملي شد و ايشان نيز توانستند در دادگاههاي بينالمللي با تكيه به اين پشتيباني عظيم توفيق پيدا كنند.
روابط آقاي كاشاني و مصدق چگونه بود؟
تا 30 تير روابط بين آيتالله كاشاني و دكتر مصدق بسيار حسنه بود. دولتهاي خارجي و عوامل شاه و خصوصا انگليسيها كوشش ميكردند قدرت دكتر مصدق را توسط قدرت خود مردم از بين ببرند اما در اين راه موفق نشدند. وقتي اين توفيق را نتوانست به دست آورند نخست در 30 تير برنامهاي را ترتيب دادند تا به آن طريق دولت مصدق را سرنگون كنند كه موفق نشدند براي همين مقدمه ايجاد تفرقه بين گروهها را به وجود آورند. در اين بين بهترين توطئه دور كردن آيتالله كاشاني از دكتر مصدق بود. 30 تير به وجود آمده بود و دكتر مصدق نيز به پشتوانه راي مردم در موفقيت بود و از همين رو آنها احساس ضعف ميكردند و بايد تفرقهافكني را آغاز ميكردند. از آنجا كه شخص آيتالله كاشاني را نميتوانستند از دكتر مصدق جدا كنند پس سعي كردند تا بر فرزندانش تاثير بگذارند و از آنجا مقدمات انتقادات اوليه كاشاني از مصدق پديدار شد. در آن زمان مجلسي بر سر كار بود كه بيشتر نمايندگان آن وابسته به قدرتهاي خارجي بودند و به دليل آنكه نگذاشتند انتخابات دوره هجدهم به درستي برگزار شود تعداد كمي از دولتمردان ملي به مجلس راه يافتند و آن عدم اكثريتي را كه شاه قصد داشت عليه دكتر مصدق به وجود آورد شكل گرفته و در نتيجه دكتر مصدق به اين نتيجه رسيد اگر بخواهد هر روز به اين مجلس لايحهاي را بدهد مدت زماني طول ميكشد تا آن تصويب شود. از اين رو او براي آنكه بتواند كاري انجام دهد بايد مجلس همراه و همدلي ميداشت. در آن زمان دكتر مصدق مشكلات سياست خارجي را حل كرده بود، از دادگاه لاهه و شوراي امنيت موفق بيرون آمده و كارش مورد تاييد قرار گرفته بود. خلع يد را انجام داده و صنعت نفت را اداره ميكرد و همينطور در فرآوردههاي نفت نيز به پيشرفتهايي رسيده و موازنه بودجه به وجود آمده بود. پس دشمنان مردم ايران و دكتر مصدق به تنظيم برنامه براي اختلافافكني بين رهبران مشغول شدند و تلاش كردند تا آيتالله كاشاني را در مقابل دكتر مصدق قرار دهند. شاه عناصري از اطرافيان اين دو را تحت تاثير خود قرار داده و اظهار كرده بود كه به طور مثال شما كه داريد با دكتر مصدق همكاري ميكنيد خودتان شخصيتهاي بزرگ ملي هستيد و در ملاقاتهايي كه در پشت صحنه به وسيله ايادي خودش با اقليتي كه در دوره شانزدهم با مصدق همكاري ميكردند مانند: حائريزاده، عبدالغدير آزاد و دكتر وقاري و مكي و حتي دكتر فاطمي ترتيب داده بود، شروع كرد به ايجاد اختلاف با اين عناوين كه شما خود از شخصيتهاي جهاني هستيد و جوان و او با اينكه مرد خوبي است اما سنش اجازه رهبري جامعه و كار سياسي را نميدهد، به همين دليل و هم اين كه شايستگي لازم را داريد بايد خود زمام امور را در دست بگيريد. اين تحريكات و ايجاد قدرتهاي مجازي براي آنها و در عين حال مسايل داخلي مملكت و نزديك شدن عوامل حزب توده و رهبري حزب توده با دولت انگلستان سبب شد تا دولت مصدق تضعيف شود. بهطور مثال حزب توده برنامهريزي ميكرد كه كارخانهها تعطيل شود و كارگران درخواست اضافه حقوق كنند و همه اينها دكتر مصدق را فلج ميكرد. تحريكات كمكم سبب شد تا آيتالله كاشاني نسبت به مصدق اعتراض و انتقاد كند. در خاطرات آيتالله سيدرضا زنجاني ميخوانيم وقتي اختلافات بين اين دو بالا ميگيرد ايشان مراجعه ميكند به آيتالله كاشاني كه چرا با دكتر مصدق در گرفتن اختيارات مخالفت ميكنيد و در باره مشكلاتشان صحبت ميكند و تاكيد ميكند بر اينكه دكتر مصدق براي مردم تلاش ميكند و بايد انتخابات ديگري براي مجلس برگزار كند. او همچنين از آيتالله كاشاني ميپرسد كه چه شده و چرا ايشان با دكتر مصدق اختلاف پيدا كرده است؟ ايشان نيز پاسخ ميدهد در تمام اين مدت مصدق حرف من را گوش نكرده و از اين جهت نميتوانم ديگر با او همكاري كنم. زنجاني ميپرسد مگر به جاي او كسي ديگري را سراغ داريد؟ آيتالله كاشاني نخست ميگويد در وهله اول آقاي حائريزاده و بعد سپهبد زاهدي، خب اين اسامي به اين معني است كه اختلافات به مرحلهاي رسيده كه آيتالله كاشاني جانشين مصدق را هم انتخاب كرده است. دشمنان به آتش اختلافات دامن زدند. در ابتدا وقتي كه از آيتالله كاشاني ميپرسند مصدق كيست؟ ايشان ميگويند شخصيتي است كه در مقابل انگلستان ايستاده و آن را به زانو در آورده اما بعدها آيتالله به مخبر اخباراليوم ميگويد كه او ميخواسته جمهوري اعلام كند. به طور مثال آيتالله كاشاني در همان ديدار به آقاي زنجاني اظهار ميكند كه مصدق خيلي از نامههاي ايشان را بي جواب گذاشته است. زنجاني پاسخ ميدهد كه آيا شما با دكتر مصدق صحبت كردهايد؟ او ميگويد خير. زنجاني ميگويد: «اينطور نيست، نه تنها دكتر مصدق با شما مخالفتي نداشته بلكه موافق هم هست اما به هرحال شما يك روزي در مجلس بوديد و كار سياسي ميكرديد بهتر ميدانيد كه مملكت كادر سياسي خوب ميخواهد. شما مينشينيد اينجا با هندرسون ملاقاتهايي ميكنيد بيآنكه دولت حتي در جريان باشد. مطالبي را آقازادههايتان طرح ميكند كه به هيچ وجهمنالوجوه مطابق با مصلحت دولت نيست. به همين دليل است كه دولت به بعضي خواستههايتان عمل نميكند. اين دال بر بياعتنايي نيست. شخص دكتر مصدق و همينطور دولت مصدق با شما مخالفتي نكرده و اينطور نيست كه نامههايتان را جواب ندهد. اين آقايان كه اطراف شما هستند داعيههاي مشاغلي هم دارند مانند دكتر شروينها، آقاي تقدس زادهها، محسن بيگدليها و شمس قناتآباديها كه انتظار دارند كه در راس همه امور باشند. در شرايط كنوني ما از نظر سياست خارجي داريم جنگ ميكنيم و بايد در عوامل داخلي محتاطتر و آرامتر عمل كنيم نبايد چنين اتفاقاتي بيفتد.» در آن زمان كمي هرج و مرج به وجود آمده بود به طور مثال آيتالله كاشاني يك دفعه از ايران نماينده به كنفرانس صلح ميفرستاد. همين آمريكا مرتب ايران را يك كشور كمونيستي معرفي ميكرد. آنهايي نيز كه منافعشان به خطر افتاده بود تحت تاثير عوامل خارجي و عوامل داخلي وابسته روز به روز اين تحريكات را دامن ميزدند.
جريان آن نامه چيست كه آيتالله كاشاني به دكتر مصدق ميدهند و هشدار كودتا ميدهند؟
گفته شده اين نامه توسط آقاي قشقايي فرستاده شده و تا به امروز هم مورد تاييد قرار نگرفته است. حتي آقاي قشقايي هم در خاطرات خود مينويسند كه چنين چيزي به هيچ عنوان وجود نداشته و صحت ندارد. اين مطلب را آقاي سالمي كه از بستگان آيتالله كاشاني بود تعريف كردهاند در حالي كه ايشان در هيچ يك از مبارزات ملي شدن صنعت نفت حضور نداشته است. بعد از كودتاي 28 مرداد اين نامه انتشار پيدا كرد و ذهنيتي است كه عليه دكتر مصدق ساختند. آيتالله كاشاني در اواخر عمرشان البته بسيار از اتفاقات پيش آمده ناراحت بودند و به دفعات با مرحوم سيد رضا زنجاني، مكي و موسوي رضوي وارد مذاكره شدند تا شايد تفاهمي ايجاد شود كه زمينه تفاهمات ايجاد نشد.
افرادي هم در اطراف دكتر مصدق بودند كه او را هم از آيتالله كاشاني دور كنند؟
در اطراف هر شخصيت سياسي هميشه يك عده جمع ميشوند و اين تاثيرپذيري به اين بستگي دارد كه آن شخصيت چقدر ضعف داشته باشد. دكتر مصدق مبارزات سياسي زيادي كرده بود و در طول زندگياش هميشه مشغول فعاليت سياسي بود. از آن روزي كه حاكميت فارس را به او دادند تا روزي كه در كابينه قوامالسلطنه بوده را اگر نگاه كنيد، ميبينيد در تمام جهات سياستمدار مستقلي بوده است. ايشان هميشه با همه مشورت ميكردند و اين موضوع در خاطرات دكتر صديقي (وزير كشور آن دوره) نيز نوشته شده است. از خصوصيات دكتر مصدق اين بود كه در كابينه با وزرا حرف ميزد و از خصوصيات بارزش اين بود كه به تمام حرفها گوش و بعد پاسخ ميداد و آن پاسخ را به راي ميگذاشت و تصميم نهايي را كه ميگرفتند دكتر مصدق اعمال ميكرد. در واقعه 9 اسفند عدهاي ريختند خانه دكتر مصدق و در را به روي او شكستند و قصد داشتند وارد خانه شوند و او را بكشند يا ببرند كه از جمله اين افراد شعبان جعفري، سرلشكر خسرواني، سپهبد بختيار و سرهنگ رحيمي بودند. وقتي آنها دستگير ميشوند و متهمان را بازجويي ميكنند آقاي مصدق گفت: «برويد ببينيد با قوانين موجود ما بايد اينها را در محاكم نظامي محاكمه كنيم يا در دادگاههاي غيرنظامي عادي محاكمه كنيم. از او پرسيدند كه آقا چه حكمي صادر ميكند؟ كه گفت هر چه قانون بگويد. گفتند آخر شبانه به منزل شما حمله كردهاند. پاسخ داد، ما روز اول كه نخستوزير شديم گفتيم كه اگر به من و خانوادهام حملاتي شد ما هيچگونه شكايتي از آنها نداريم.» فردي كه تفكري به اين شكل قانونمند را داراست به هيچ وجه تحت تاثير اطرافيان قرار نميگيرد. در همين مساله نفت هميشه با مشاوراني قوي مينشست و تصميماتي ميگرفت و آخر سر دوباره بررسي ميكرد كه اگر تصميم اشتباهي بود دوباره بر ميگشت.
گفته ميشود افراد ديگري نخست طرح ملي شدن نفت را مطرح كردند و سپس دكتر مصدق آن را عنوان كرد چرا اين موضوع به اسم ايشان ثبت شده؟
در دوره 14 مجلس شوراي ملي كه دكتر مصدق هم عضو آن بودند و نخستين دوره بعد از زمان رضاشاه است طرحي مطرح شد تحت عنوان اينكه براي ملي شدن صنعت نفت بايد فكري شود. دكتر مصدق در آن زمان مطرح ميكند در شرايط موجود كه روسها در ايران هستند و متفقين هنوز از ايران نرفتهاند و خاك ما هنوز تحت سيطره آنها است بحث ملي شدن نفت جايز نيست. در آن زمان بيشتر به دنبال اين بودند كه قرارداد قوام ساچيكف حل شود. قوامالسلطنه نخستوزير نفت قراردادي را با ساچيكف نماينده روسها امضا كرده بود مبني بر اينكه نفت شمال ايران در اختيار روسها قرار گيرد و حزب توده هم مصرانه ميخواست كه آن را تصويب كند. دكتر مصدق هم اين قرارداد را رد نكرد چرا كه روسها آن موقع قوايشان را تا شريف آباد قزوين آورده بودند و در آنجا طبق يك ماده واحدهاي پيشنهاد كرده در شرايط موجود چون قواي متفقين در ايران هستند و اعلام كردند كه چون شرايط غيرعادي است به هيچ وجه در مورد نفت اظهارنظر نميكنند و هر گروه و دستهاي كه در اين مورد اظهارنظر كند بايد با دستور مجلس و زير نظر آن باشد و اگر غير از اين باشد آن فرد بايد در دادگاه محاكمه شود و حداقل حكمش هم بين شش تا هفت سال محروميت از خدمات دولتي است. اين وقفه به مليشدن صنعت نفت كمك كرد و بهترين مادهاي بود كه هم قوامالسلطنه را نجات داد و هم روسها را از ايران بيرون كرد. موقعي كه اين مساله پخته شد پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت را دكتر سيدحسين فاطمي در منزل آقاي سيد محمود نريمان به دكتر مصدق داد و جبهه ملي از طريق فراكسيون آن را طرح كرد و نتيجه داد.
داستان نشستن آقاي بازرگان روي صندلي رييسانگليسي شركت نفت چه بوده؟
بر اساس مطالعات تاريخي مرحوم مهندس بازرگان در مبارزات ملي شدن صنعت نفت نقش مهمي نداشت اما در عين حال آدم بسيار موثري در اين زمينه بوده است. ايشان در جنبش ملي شدن نفت هم از نظر تحصيلات دانشگاهي و هم از نظر ارتباط با جامعه آزاديخواه نقش موثري داشتند.
زمانيكه ملي شدن نفت تحقق پيدا كرد و اصل ملي شدن آن تصويب شد قرار بر اين شد كه يك هيات براي سرپرستي وزارت نفت و تحقق امر خلع يد به جنوب اعزام شود كه به ضرورت قانون انتخاب كميسيوني متشكل از وكلاي مجلس سنا، وكلاي مجلس شوراي ملي و هم متخصصان تشكيل شده باشد. در اين امر از مرحوم مهندس حسيبي كه نقش موثري براي انتخاب اعضاي اين هيات داشت ميخواهند كه افرادي را كه آگاهي خاص در زمينه نفت دارند، معرفي كند. مهندس حسيبي نيز مهندس بازرگان را معرفي ميكند. بر اساس خاطرات دكتر مصدق، مهندس بازرگان استادي متدين و طرفدار حركت مردمي بودند.
تحصيلات مهندس بازرگان هم مربوط به نفت بود و با در نظر گرفتن تحصيلات مربوط به نفت ايشان و از طرف ديگر تاسيس انجمن مهندسين اسلامي در دانشگاه تهران كه باعثشده بود بيشتر مهندسين در رشتههاي مختلف ازجمله نفت و رشتههاي فني ديگر عضو آن شوند، وي گزينه مناسبي براي اين كار و عضويت در شوراي خلع يد بود. از اين رو مهندس حسيبي با مهندس بازرگان صحبت ميكند و به ايشان پيشنهاد ميكند يكي از اعضاي هيات خلع يد شود و به خوزستان برود. مهندس حسيبي به دليل اعتقاداتي كه به مباني مذهبي داشتند به توصيه مهندس بازرگان براي اين كار استخاره ميكنند كه آيهاي از قرآن ميآيد كه در آن تاكيد شده كه برويد و در كاري كه متعلق به مردم است شركت كنيد خداوند هم يار و مددكار شما است (نقل به مضمون). در نتيجه ايشان و هيات همراهشان براي مساله خلعيت از تهران به آبادان حركت ميكنند. از آنجا كه مهندس بازرگان اين كار را وظيفه شرعي خود نيز ميدانستند مصممتر به سمت جنوب ميروند. روزي كه رييس شركت نفت كه نماينده انگلستان براي مذاكره با هيات اعزامي بوده همه را به دفتر شركت نفت دعوت ميكند آنجا بوده كه مهندس بازرگان بر صندلي رياست مينشيند و ميگويد از اين به بعد ما خودمان بايد همه چيز را اداره كنيم و ازهمين جا نيز مقدمات تثبيت احقاق خلعيت شروع ميشود.
در بعضي از جاها مطرح ميشود كه دكتر فاطمي چون پيشنهاد را داده نقش موثرتري داشته. هيچوقت بين ايشان با دكتر مصدق اختلاف نبود؟
هيچوقت اختلافي بين اين دو نفر نبوده است. البته دكتر فاطمي تندتر فكر ميكرد كه آن هم طبيعي است چرا كه به خاطر خصوصيات جوانياش و به دليل اينكه تازه وارد سياست شده بود طبيعي بود كه تندتر حركت كند. اما آنها اختلاف انديشه نداشتند و فقط در طريق حركت تفاوت داشتند؛ يكي كندرو بود و ديگري تند ميرفت. دكتر فاطمي تا لحظه آخر تسليم دكتر مصدق بود و او را تاييد ميكرد. وقتي خاطراتش را ميخوانيد، ميگويد آن لحظهاي كه داشتند من را براي اعدام ميبردند نامهاي به آقاي سيدرضا زنجاني نوشتم كه آيا آن پيرمرد در مورد من چه فكري خواهد كرد و اصلا از من راضي است يا نه. يا مثلا نامه ديگرش اين است كه آقاي زنجاني شما كه ميتوانيد با دكتر مصدق در ارتباط باشيد از او بخواهيد كه من را راهنمايي كند كه در دادگاه چگونه دفاع كنم. مثل بعضي از آقايان كه ضعف نشان دادند يا در كمال قدرت دفاع كنم؟ كه ايشان در كمال قدرت هم دفاع كردند.
اگر اين تندرويها نبود و شاه نگران نميشد كه تغيير سلطنت نخواهد داشت كمتر سختگيري ميكرد.
دكتر مصدق اين اطمينان را به شاه داده بود و اعلام كرده بود كه من را به دليل آنكه در زمان پدرت از تبعيد نجات دادي به هيچ عنوان فكر تغيير نظام را ندارم و اين كار را نخواهم كرد. ما ميبينيم كه همه مكاتبات دكتر مصدق كه من همه را منتشر كردهام به اين شكل است: «عليحضرت همايوني شاهنشاهي» زماني كه ما به عنوان عناصر جبهه ملي در زندان قزل قلعه حبس بوديم تعدادي از اعضاي كنگره جبهه ملي و تعدادي از دانشجويان را گرفته بودند و در آنجا نگه ميداشتند. چهار يا پنج ماهي گذشت و هيچ كدام از دانشجويان را آزاد نكردند در شرايطي كه موقع امتحانات دانشجويان بود و ما احساس كرديم كه آنها را بايد آزاد كنند و از اين رو اعتصاب غذا كرديم. روز اول تا ششم هيچكس توجهي نكرد، روز هفتم من و مرحوم داريوش فروهر و مرحوم قاسمي را در آمبولانس گذاشتند و بردند در خيابان سوم اسفند در دادسراي نظامي، 10 دقيقهاي كه ما نشستيم دكتر صديقي، اللهياري و آقاي دكتر سنجاقي را هم از زندان قصر آوردند. كمي بعد سرلشگر فولادوند و سرهنگ بهزادي هم رسيدند. وقتي دكتر صديقي حال نزار ما را ديدند، پرسيدند چي شده؟ ما هم شرح ماوقع را گفتيم. پرسيدند خواستهتان را بگوييد.
گفتيم ما اعضاي جبهه ملي مسووليت مسايل را برعهده ميگيريم و اين دانشجوها را آزاد كنيد. آقاي دكتر صديقي خيلي عصباني شد و رو كرد به سرلشگر فولادوند و گفت تيمسار من با شما در دانشكده افسري با هم خدمت سربازي كرديم. هر مادون بايد گزارش امر خود را به مافوقش بدهد. شما برويد به اعليحضرت بفرماييد غلامحسين صديقي گفت كه آقا اينهايي كه در زندان هستند، مخالف سلطنت شما نيستند مخالف دخالت شما در كارهاي اجرايي مملكت هستند. من هم اعتقادم بر همين است. اعليحضرت هر دخالتي مسووليتي دارد، دكتر مصدق هم همين را ميگفت. دخالت شما اثباتا عوارضي ايجاد ميكند و اگر عوارض منفي باشد، ميدانيد چه اتفاقي ميافتد؟ اگر شاه در كاري از مملكت دخالت كرده و عوارض زشت و پليدي به وجود آورد ديگر آن محبوبيت و زمينههاي سلطنت او از بين خواهد رفت. پس چون ما اعتقادي به چنين زمينههايي نداريم، ميگوييم اعليحضرت دخالتي در اين امور نفرماييد تا مقام و موقعيتتان محفوظ بماند. فولادوند هم نهايت احترام را گذاشت و از ما خواهش كرد كه اعتصاب غذا را بشكنيم و او هم اين گفتهها را به گوش اعليحضرت برساند. فردا صبح ديديم تمام دانشجويان را يك به يك آزاد كردند اما اعليحضرت اين پيام را هم دوباره نگرفت. هيچ موقع جبهه ملي و دولت مصدق به تغيير نظام فكر نميكردند. وقتي كه جامعه گفت جمهوري و خواستار تغيير نظام شد جبهه ملي به سمت جمهوري رفت وگر نه هيچ وقت تصميمات شخصي و تغيير نظام نداشت.
در آن روزها كسي در دنياي سياست در ايران كنار دكتر مصدق بود كه مدام بگويد اين كارها را نكنيد، فايده ندارد؟
ايشان با شخصيتهاي مختلفي چون يحيي مهدوي، نجمه ملكها و محمدعلي وارستهها كه از شخصيتهاي قديمي و سياسي بودند، نشستهايي داشتند و مشورت ميكردند. اما چون شاه وابسته بود و نميتوانست خودش را از اين وابستگي نجات بدهد در هر حركتي كه دكتر مصدق ميكرد واكنش نشان ميداد. اگر هم ملي شدن صنعت نفت را تاييد كرد بالاجبار بود نه به خواست خودش. آن وابستگي خارجي كه آقاي فروغي برايش ايجاد كرده بود، موجب شده در تعهد كلي مشكلدار شود. همون شاه كه در جريانات دكتر مصدق بود و ملي شدن صنعت نفت در انقلاب هم ميآيد به دكتر صديقي ميگويد: گفتهاند برم تا يكي دو ساعت ديگه به من نتيجه بدهد. من چه كنم؟ او وقتي مدام به ساعتش نگاه ميكند و چنين مطلبي را ميگويد.
اگر خاطره جالبي از همان روزها داريد، بگوييد.
من عضو هيات متوليان قلعه احمدآباد هستم و از نزديك به زندگي داخلي او كه آشناييام بيشتر شد، البته در آستانه فوتشان نه در روزهاي كار ايشان. ميبينم در زندگي داخلي خودش هم رعايت حق و انصاف و شرافت و مردانگي را كرده. بايد گفت حق ميگفت و خواستار حق و البته مجري حق هم بود. از اين جهت هم خدا حفظش كرد. شما ببينيد تا آخرين لحظات زندگياش شاه به او حمله كرد اما به مجرد اينكه فضا باز شد، جامعهاي كه خيليهايشان دكتر مصدق را نديده بودند به طور ناخودآگاه حركت كردند. بعد از اين، از سال 45 كه فوت شدند تا به همين حالا او از ياد نرفته. طرح ملي شدن نفت طرحي بود كه دنيا را به حركت درآورد. خيلي از كشورها اين اميد را پيدا كردند كه اگر قدرتي از خودشان نشان بدهند، ميتوانند تمام حقوق ازدسترفتهشان را باز به دست آورند. همانطور كه در مصر آن موقع و الجزاير اتفاق افتاد. همانطور كه گانديها و نهروها در آن مورد گفتهاند. در اين زمينه حتي سخنگوي وزارت خارجه آمريكا ميگويد: «در صفحات نيمقرن مبارزات سياسي مصدق كوچكترين لكه غفلت و قانونشكني مشاهده نميشود.
و با كساني كه عليه دولت و ملت كار ميكردند مبارزه كرد و اندكي توجهي به خطراتي كه در اين راه وجود داشت، نداشت.» يا در جايي ديگر: «دكتر مصدق پرچمدار تبديل شركت نفت انگليس به ايران شد و با ابتكار وي قانون معروف ملي شدن تصويب شد.» ليچانسكي، وزير نفت دولت انگليس در خاورميانه هم ميگويد: «خبر سقوط دولت دكتر مصدق از اريكه قدرت زماني به من رسيد كه من و پسرم در كشتي در بين جزاير در يونان در مديترانه مشغول استراحت بوديم. پس از مدتها آن شب خواب بسيار خوشي كردم.» چرچيل هم ميگويد: «ما دكتر مصدق را از كار مياندازيم و بعد با جانشين او مشكلمان را حل ميكنيم.» ببينيد همه اينها ميگويند كه دكتر مصدق يك شخصيت تاثيرگذار در دنيا بوده. اين شخصيت در تمام راهش با مردم و همراه مردم قدم برداشت و بزرگترين صفتش راستگويي بود. راست گفت، راست حركت كرد و راست هم زندگي كرد.
http://sharghnewspaper.ir/News/89/12/26/10604.html