به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۹۰

خر ما از کُرّه‌گی دُم نداشت؛

خانم فرح پهلوی! ما را نادیده بگیرید.

دو روز پیش ازاین سرکار خانم فرح پهلوی در جریان دیدار از یک نمایش‌گاه نقاشی در کانتری کلوب پاریس، با عنوان «شه‌بانو»ی ایران در گفت‌وگویی با رادیو زمانه، با تاکید فراوان به مردم خوب ایران سفارش کردند که چهارچشمی مراقب تابلوهای نقاشی انبار شده در زیرزمین موزه‌ی هنرهای معاصر باشند. ایشان که از سوی گزارش‌گر رادیو، «پایه‌گذار هنرمدرن در ایران» خوانده شده‌اند، به ظاهر نگرانی خود را از این جهت به زبان آورده‌اند، که برنامه‌ی خرید این تابلو‌ها زیر نظر خودشان تدوین و صورت گرفته است.
این خبر ساده در برخورد نخست از این گوش می‌آید واز آن گوش می‌رود، اما چند بار که آن‌را زیر و رو کنی و خوب به اصل خبر و گوشه و کنارش نگاه کنی، و چند کتاب و تعدادی از مجلدات روزنامه‌های سال‌های گذشته را دَم دست داشته باشی و بیرون بکشی، ناگاه گریبان‌ت می‌گیرد؛ و پرسش‌ است که از پی پرسش هجوم می‌آورد. اما نخست باید پرسید بسیار خوب، قبول. اما لطفا بفرمایید چگونه؟!

خانم فرح پهلوی! «مردم خوب ایران» چگونه از خروج و جابه‌جایی این آثار هنری جلوگیری کنند؟ اگر راهی به نظرتان می‌رسد بگویید! موافق‌اید بروند درگاه موزه‌ی هنرهای معاصر را بگیرند و بست بنشینند، یا هجوم ببرند به خروجی‌های گمرک فرودگاه و نماینده‌های تام‌الاختیار خود را به کشیک شبانه‌روزی آن‌جا بگمارند؟
خانم پهلوی! این «مردم خوب»‌ی که چندی‌ست، (دست کم از دور و بر سه سال پیش)، معروف خدمت شما شده‌اند، مردمی آرام، نرم‌خو، صلح‌جو، موقر و متین و آداب‌دان هستند. مایل‌ند که همه امورشان را در بسترهای مسالمت‌جویانه حل کنند، شما بگو! مگر آن «مردم بد» و پر شر و شور سال‌های ۵۶ و ۵۷، که سر پربادی هم داشتند و جمعیت‌شان هم بیش‌تر بود، سراسر کشور را هم در بر گرفته بودند و تمام سازمان‌ها و ادارات کلیدی هم همراه‌شان بود؛ توانستند سدی بر خروج آن حجم عظیم ثروت نقدی و غیر نقدی از سوی تمام اعضای خانواده‌ی سلطنتی و وابستگان‌شان، حتا نزدیکان نسبی و سببی شما بسازند، که این‌ها بکنند؟

خانم فرح پهلوی! گذشته از همه‌ی این‌ها، ما مایل‌یم بدانیم چه شده، چه اتفاقی افتاده، یا اصلا آفتاب از کدام سمت درآمده که گمان برده‌اید می‌توانید دوباره ما «ملت» را مخاطب خود قرار دهید و به خاطر مبارک‌تان هم خطور نکند که شاید ما هنوز هم فراموش نکرده باشیم؟
چه کسانی این باد را به کلاه‌تان انداخته‌اند که باز هم با ما مردمی که دیگر تاب هیچ گونه سلطه‌ای را نداریم و حال‌مان از زبان سلطه به هم می‌خورد، به نام شه‌بانو و مادر شاه‌زاده رضا پهلوی، آن‌هم در مسند «پایه‌گذار هنر مدرن در ایران» سخن بگویید؟! درست است که ما به عنوان ملتی ساده‌لوح و سهل‌انگار کارنامه‌ی سیاهی از غفلت‌های پی در پی تاریخی داریم، اما باور بفرمایید اندک اندک آب‌دیده شده‌ایم و به بلوغ رسیده‌ایم.
باور بفرمایید اگر پنجاه واندی سال حکومت پهلوی نتوانسته باشد مارا متنبه کند، این سی و سه سال به قدر کافی به ما فهماند که تا ریشه‌ی هرنوع سلطه را از بیخ نکنیم، روی زندگی آزاد و برابر را نخواهیم دید.
خانم پهلوی خر ما از کرگی دُم نداشت، شما هم به سر کار و زندگی خود بازگردید تا کهنه‌ پرونده‌ها بیش‌تر این باز نشود. فریب پیام‌های عوامانه را نخورید، اگر شنیده‌اید که سی سال است مردم به همراه هر اسکناس بیش‌تری که پای خرید کالا می‌دهند یک «خدابیامرز» نثار همسر مرحوم‌تان می‌کنند، از حب علی نیست، از بغض معاویه است.
«مردم خوب ایران» حالا دیگر عیار هر کِرد و کار و سخنی را نسنجیده، می‌شناسند، این دوسه نسلی هم که روزگار سلطه‌ی شما را نچشیده‌اند، چنان نیشی از ریاکاران قباپوش خورده‌اند، که نا آگاه هوای هر ریسمان‌ سیاه و سفیدی را دارند؛ حتا اگر خوش‌خط و خال و چشم‌نواز باشد.
خانم فرح پهلوی! درست است. حاکمان امروز ایران را گروهی روستایی تربیت ناشده و پای منبرنشین تشکیل داده که دوغ و دوشاب را از هم تمیز نمی‌دهند، تا قدر آثاری را که شما در کسوت یک ملکه‌ی هنردوست خریداری کرده‌اید بدانند و در استفاده‌ از آن به سود رشد هنر مدرن در ایران بکوشند، اما شما که چندسالی در پاریس معماری خوانده‌اید و مدال «بنیان‌گذار هنر مدرن ایران» را از خبرنگار مربوطه گرفتید و به سینه چسباندید، بفرمایید در درازای سی و سه سال گذشته چه گامی برای هنر و هنرمندان ایرانی برداشته‌اید؟
کدام بیناد فرهنگی یا هنری را تاسیس کرده‌اید تا از محل آن ثروت افسانه‌ای که با خود برده‌اید، دست چند نقاش و فیلم‌ساز و نویسنده و بازی‌گر را گرفته باشید و از این راه خدمتی هم به فرهنگ و هنر ایران کرده باشید؟
می‌دانید آن‌زمان که «شاه‌زاده رضا پهلوی» شما «سال ۱۹۸۶ .. در سفرهای مختلف‌شان در آمریکا و اروپا و مراکش» به عکاسی از غروب آفتاب مشغول بودند، چند نفر نویسنده و شاعر و نقاش و فیلم‌ساز و مجسمه‌ساز و روزنامه‌نگار و عکاس جان خود را از تیغ حکومت موجود به در برده و سرگردان و بی‌کار و گرسنه در کمپ‌ها و بیغوله‌های کشورهای غربی روزگار می‌گذراندند و زندگی و آینده‌شان تباه شد؟
حالا گیرم این‌ها از کسانی بوده‌اند که پیش از آن و به روزگار سلطه‌ی شما، به اسب شاه گفته باشند یابو، اما برای نسل دوم مهاجران ایرانی چه کردید تا ارتباط‌شان با زبان و فرهنگ و ادبیا‌ت‌شان قطع نشود؟
خانم عزیز، شما در زمان حکومت‌تان، روغن ریخته را نذر امام‌زاده کرده‌اید. همین.
شما از بودجه‌های وزارت فرهنگ و هنر سهمی برای دفتر مخصوص می‌گرفتید و بخشی از آن را به خرید تابلو اختصاص می‌دادید. حالا اگر چه در این میان چند تابلوی با ارزش هم در حراجی‌ها خریداری شده و چندی پیش هم فهرست آن‌را علی‌رضا سمیع‌آذر مسوول پیشین موزه به صورت کتاب انتشار داد و دیدیم، اما چه بسیار آثاری هم که بنا بر روابط ویژه بابت‌ش کیسه‌های زر پرتاب شده است.
کاش معصومه‌ی سیحون هنوز عمرش به دنیا بود تا به بهانه‌ی همین گفتار شما، داستان دلال بازی‌های پس این خریدها را بازگو می‌کرد، معصومه‌ی سیحون تند‌گو و صریح دوران کهن‌سالی، در گالری کوچک‌ش داستان‌های شنیدنی از بینادگذاری «هنر مدرن ایران» برای نقاشان داشت، کاش هانیبال الخاص هم بود، او هم نقل‌های خودش را داشت، که در فرصت دیگری به آن می‌پردازیم.
خانم فرح پهلوی! نکات مثبتی هم در کارنامه‌ی شخصی‌تا‌ن بود، ناگفته نماند. پس به‌تر آن‌ست که به اعتبار فراموش‌کاری و ساده‌لوحی ما «مردم خوب» و «مردم بد» ایران، سخنی به زبان نیاورید که بوی تحمیق و فریب‌کاری و تبلیغ بدهد.
اگر دوست دارید که بخت «شاه‌زاده رضا» را بیازمایید، این راهش نیست. چنان سخن نگویید که گویی دفتر مخصوص‌تان، عده‌ای را برای شنیدن‌ش دست‌چین کرده است.
این مردم دیگر آب‌دیده شده‌اند. اگر «مردم بد» سال‌ ۵۷ بی پروای آن‌که دفتر مخصوص شما چند کیسه دلار به «اندی ورهول» پرداخت کرده تا پرتره‌ی شما را بکشد، پرده‌ی شما را به دونیم کردند، یقین کنید «مردم خوب» امروز هم به روز واقعه، هر پرده‌ای که از سران این حکومت به دست‌شان برسد، ولو خدای پیکاسو هم آن‌را کشیده باشد، از هم می‌درند.

نوشته‌شده به دست ارژنگ هدایت در 31 ژانویه 2012
برگرفته از سه راه جمهوری