رفیق عزیز سلام
این را یادتان هست؟
ستاره. تهران
چقدر زود گذشت
انگار دیروز بود
و من چه ساده بودم و چه ساده هستم
این را یادتان هست؟
"بايد يك راه حلي براي حل اين مشكلات پيدا كنيد"
ستاره. تهران
چقدر زود گذشت
انگار دیروز بود
و من چه ساده بودم و چه ساده هستم
اگرچه خیلی تغییر کرده ام
انگار زمان دو بعد دارد : یکی فکری دیگری احساسی
احساسی هنوز همانم که بودم
اما فکری عوض شده ام ، شاید کمی با تجربه
یادش به خیر...چه معصوم بودم ولی الان چه بدجنس شده ام
تازه الان کشف کردم که بدجنسی آدم ، موضوعی فکری است نه احساسی و قلبی
اما اینکه چرا بدجنس شده ام را نمیدانم
شاید سختی ها آدم را بدجنس میکند، سختی های زندان و زندگی ، اگرچه هر دو یکیست
شاید دروغ های دوست نماها آدم را بدجنس میکند
شاید ریا کاریها آدم را بدجنس میکند
شاید هم وقتی آدم سرخورده میگردد ، بدجنس میشود
نمیدانم
به هرحال من الان تغییر کرده ام
ولی شما را بیش از پیش میستایم و بیش از پیش به شما اعتقاد دارم
خیلی هم دوستتان دارم
آیا شما این آدم بدجنس به نام ستاره را در دوستی برای همیشه حفظ خواهید کرد؟
ترس از دست دادن شما تنها نگرانی زندگی من و دوستی با شما تنها انگیزه برای زندگی من است
بخصوص که در شرایط روحی بدی هستم. هرچند که مدتهاست به چیزی تحت عنوان روح اعتقاد ندارم.
دیگر به هیچ چیز جز شما اعتقاد ندارم
هیچ اعتقادی بجز شما برایم نمانده
آیا مرا درک میکنید ؟
برایم خیلی مهم هستید و بسیار عزیز
ستاره. تهران