به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۹۱

آقای مهمانپرست، از چرخه بی رحم خشونت عبرت بگیر

جناب آقای مهمان پرست،
سخنگوی محترم وزارت امور خارجه ایران

پیش از هر چیز، لازم می دانم به عنوان یک ایرانی مراتب اعتراض و تاسف خود را از حادثه ای که برایتان رخ داده و عده ای شما را تنها به خاطر داشتن عقایدی متفاوت آن هم در کشوری بیگانه و غریب (آمریکا) مورد ضرب و شتم قرار دادند، اعلام کنم.
حقیقت را بخواهید شاید اگر ۵۰ سال دیگر هم می گذشت، دلیلی و ضرورتی برای نگارش نامه ای خطاب به شما پیدا نمی کردم، اما خوب چه کنیم که چرخ گردون قواعد خاص خود را دارد.

باید عرض کنم آن چه که روز گذشته ما دیدیم و شنیدیم، ناگوار و دلخراش بود؛ ضرب و شتم یک ایرانی آن هم با فحش هایی رکیک و زشت توسط هموطنانش در غربت، بماند که شما آنجا تنها یک ایرانی نبودید و متاسفانه از بد روزگار، چندی است که دنیا شما را به عنوان صدای جمهور (دزدیده شده) ما ایرانیان هم می‌شناسد.

در این میان صورت رنگ پریده و بهت زده شما، که هاج و واج نظاره گر و مفعول خشونت خیابانی مردم بود، حتی احساساتمان را هم درگیر کرد.
گرچه می دانم این حادثه تلخ، آثار نیکویی در حیات دنیوی شما خواهد داشت و چه بسا، نظام جمهوری اسلامی از شما قهرمانی بسازد و مدتی هم از مزایا و عواید آن کامیاب گردید، اما بگذارید تا دیر نشده و توپخانه تبلیغات نظام، آتش جشن تان را فراهم نکرده، کمی با هم حال و روز دیروزتان را مرور کنیم.

شما را به اتهام اختلاف در عقیده و عمل، بی هیچ حکم و محکمه ای غافلگیر کردند، ناجوانمردانه زدند، خود و خانواده تان را با شنیع ترین الفاظ نواختند، آن هم میانه ی یک خیابان شلوغ، جایی که صدها نفر نظارگر بودند، پلیس هم بود، محافظان تان هم بودند، دوربین ها و خبرنگار ها هم بودند و البته خدا را شکر که غائله با دخالت پلیس، به عنوان مامور تامین امنیت انسان ها، به پایان رسید.

ولی الحق و الانصاف باید خدا را شاکر باشید، چرا که شرایط می توانست به مراتب وخیم تر، غیر انسانی تر و وحشیانه تر از آن چه که رخ داد به وقوع بپیوندد.

بگذارید مثالی بزنم:
شاید فراموش کرده باشید اما در همین ایران ما، همین کشور عزیز و پرافتخاری که شما امروز از جانب مردمان و دولتش سخن می گویید، حوادث ناگوارتری هم در کف خیابان ها و حتی بدتر، در محضر قانون رقم خورده است، دختری که نه سخن گوی کسی بود و نه جیره خوار فرقه ای، در روزی که لب از اعتراض دوخته بود، سینه اش به ضرب گلوله ای شکافته می شود.

پسری که اتفاقا پدرش را خوب می شناسید، به اتهام همان اختلاف عقیده و نظر، آنچنان مورد ضرب و شتم قرار می گیرد که صورتش شکافته و جان به جان آفرین تسلیم می کند.

سردار سپاهی را که سالهای جوانی اش را در خدمت نظام و انقلاب بود، بار ها و بارها در مقابل دیدگان دوستان و یارانش شکنجه می کنند و با الفاظی رکیک تر از آنچه شما دیروز شنیدی، از او می خواهند به روابط جنسی خود با زنان و دختران شخصیت های سابق نظام اعتراف کند.

جوان رشیدی که عمرش را در راه دفاع از حقوق دانشگاهیان سپری کرده، نه از سوی مردم ناشناس، که از سوی ماموران اجرای عدالت، بارها و بار ها سرش در کاسه توالت فرو می رود و کف پایش با کابل سیاه می شود. انسان شریفی را می شناسم که چون مانند دوستان شما فکر نمی کرد و نمی نوشت، نزدیک به 20 شبانه روز در قبری کوچک مدفون شد، ماموران قانون، کنار صورتش گلوله شلیک کردند تا از عقیده خود برگردد و آنقدر با دو دست گلویش را فشردند تا از هوش رفت.

آری جناب سخن گو!
ایران ما در سال های اخیر که همزمان با دولت مردمی! شما در کشور بوده، حوادث این چنینی بسیار به خود دیده است و از همین روی ما نیز خوب می دانیم که مورد خشونت قرار گرفتن هر فردی تا چه اندازه می تواند ناراحت کننده باشد، چرا که هم جسم و هم روح آدمی توامان خرد می شوند، البته از چه کسی و کجا و چرا کتک خوردن نیز می تواند از درد روح بکاهد و یا بر آن بیافزاید.

نشان بدان نشان، که ندا آقا سلطان و محسن روح الامینی تا قرن های قرن نام شان در تاریخ ایران به نیکی، عزت و احترام برده خواهد شد و حمزه کرمی و عبدالله مومنی و احمد زیدآبادی برای نسل امروز و فردای این کشور، مظهر استقامت و پایداری خواهند بود، اما شما...

بگذارید صادقانه بگویم تصاویر دردناک نزاع خیابانی ایرانیان با دولت مردشان در نیویورک، حادثه ی دیگری را به ذهنم تداعی کرد. همان صحنه دلخراش و معروف که جوان لیبیایی خشمگین، چاقویی را از پشت به بدن معمر قذافی دیکتاتور کشور سابقا دوست لیبی فرو کرد و پرونده ده ها سال استبداد و خشونت را خشم خود مختومه کرد... و حال ما بیمناکیم از فردا و فردا ها و مطمئن باشید این دغدغه مختص به من و امثال من نبوده چرا که امروز میلیون ها ایرانی نسبت به سرنوشت فردای کشورشان نگرانند.

آری تمام دل نگرانی ما این است که شما و امیران و آمرانتان با ندانم کاری ها، بغض ها و کینه های تان، با نادیده گرفتن مردمان زجر دیده و جوانان سرخورده، با ماجراجویی های رعب انگیز بین المللی، با تکیه بر امیال و آروزهای خونین رهبرتان، کار را به جایی رسانید که ایرانِ فردا، صحنه خشونت های خیابانی و تسویه حساب هایی از این دست شود.

آقای مهمانپرست!
خواه ناخواه، شما امروز به خانواده قربانیان خشونت پیوسته اید، خشونتی که اگر مهار نشود احدی از چرخه بی رحم آن در امان نخواهد ماند، نگرانی ما از روزی است که میان شما و مردم، تنها رودی از خون حکم کند.

‫ﻃــﺮﯾﻘﯽ ﺑﻪ دﺳﺖ آر و ﺻﻠﺤﯽ ﺑﺠﻮي ﺷﻔﯿــﻌﯽ ﺑـﺮاﻧـﮕــﯿﺰ و ﻋﺬري ﺑـﮕﻮي
ﻓـﺮاﺷــﻮ ﭼﻮﺑــﯿﻨﯽ درِ ﺻــﻠﺢ ﺑـــﺎز ﮐـــﻪ ﻧـﺎﮔﻪ در ﺗــﻮﺑــﻪ ﮔـــﺮدد ﻓﺮاز

مصطفی خسروی، ادوار نیوز