به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۱

احترام آزادی: مکاتبه ی زیر را نظر به اهمیّت موضوع روز پخش می کنیم.
پشت پرده ی اعلاميه عليه بيانيه ی مشترک احزاب کردستانی
مکاتبه ی فرخ نگهدار و بابک اميرخسروی
 1
آقای امیر خسروی عزیز،

شما می دانید که من زنگ زدم خدمت شما و اصرار کردم که آقا بهتر است این کار نشود. به صلاح نیست. اصرار کردم. شما حتی حاضر به بحث هم نشدید. گفتید تصمیم گرفته اید و می دانید که عده ای هم مخالفند با کاری که می کنید اما می کنید. همیشه احترام شما را نگاه داشته ام و باز هم نگاه خواهم داشت. چون شما به ایران و مردم آن خدمت کرده اید و باز هم همین آرزو را دارید که خدمت کنید. من هیچ چیزی ندیده ام و ندارم که با زمین زدن آن فکر کنم که ماهیت شما را افشا و دست شما را رو کند و آن را از برکات ابتکاری بدانم که زمین زده ام. من و شما برای رو کردن دست همدیگر قلم نمی زنیم و قدم بر نمی داریم.

شما نوشته اید: "نتایج مثبتِ حاصل از آن این بود که کمی پرده ها را کنار زد. سیمای دوستانی را نشان داد که بخاطر ملاحظات حسابگرانه و کاسبکارانه، ما را سرزنش می کردند که این راهش نیست. بهتر است ناصحانه با آنها به گفتگو نشست، مقاله نوشت و... به همین بهانه ها، از پیوستن به آن و امضای بیانیّه خود داری کردند. سیمای دوستانی و «همرزمانی»را هم افشا کرد که، بدون احساس عذاب وجدان و آزرم، امضا کنندگان را به «ناسیونالیم خاک وخونی» متهم کرده و بزرگوارانه ما را به «وداع» از آن دعوت کرده است. آیا امضا کنندگان بیانیّه «ناسیونالیست های خاک و خونی» هستند یا ایران دوستانی اند که عمری برای آزادی و دفاع از ستمدیدگان؛ از هر نوع و مظاهر آن؛ چه ستم و تبعیض علیه زنان، چه ستم بر زحمتکشان، چه ستم و تبعیض مذهبی و به طریق اوُلی ستم قومی ـ تباری، مبارزه کرده اند؛ و تنها «گناهشان»، از منظر این دوستان، پایبندی به استقلال و تمامیّت ارضی ایران، است".

من میان تیتر بیانیه ی جمعی شما و ناسیونالیسم خاک و خونی نسبت دیده ام و استدلال کرده ام که چرا این نسبت وجود دارد. باز هم تکرار می کنم هرگاه ما «تمامیت ارضی» را بالاتر از صندوق رای و حق انتخاب آزادانه قرار دهیم و حق انتخاب را از مردمی که خواهان جدا شدن از ایران هستند سلب کنیم راه را گشوده ایم که مساله را به «شیوه دیگر» «حل» کنیم. لطفاً یک بار دیگر با خون سردی به صحنه نگاه کنید. خوشحال خواهم شد که نشان دهید راه دیگری در نظر شما به جز خون ریزی برای حفظ خاک (تمامیت ارضی) وجود دارد.

همه ی ما یک عمر بخاطر ستم و تبعیض مذهبی و، به طریق اولی، ستم قومی- تباری مبارزه کرده ایم. شما در این زمینه تنها نبوده اید. بقیه ی دوستانی که در این میلینگ هستند هم بعد از شما به شما پیوسته اند. این که ما همه با هم همراه هستیم و آرزوهای نیک برای مردم داریم دلیل آن نیست که ما سیر تاریخ و مناسبات قومی و پیچیدگی های وضعیت سیاسی را یکسان ببینیم. اگر با استدلال من موافق نیستید و از حرف من رنجیده اید؛ من عذر خواهم خواست بابت آزاری که به شما رسانده ام. اما اجازه دهید که هم چنان حق هیچ بخش از مردم هیچ کشورم را - هرگاه ادعای جدایی کنند - برای رجوع به صندوق رای، از حق و وظیفه آنان برای دفاع از تمامیت ارضی کشورشان، والا تر ندانم.

برایم مثل روز روشن است که به محض این که فضای امنیتی در کردستان شکسته شود و احزاب کردی حق فعالیت علنی در کردستان پیدا کنند، از همان فردای آزادی، آنها خواهند گفت که نماینده مردم کرد هستند و قدرت در کردستان باید به رأی مردم کردستان باشد. آنها در مناطق معینی در کردستان اکثریت خواهند داشت.

فرخ نگهدار معتقد است که احزاب سیاسی سراسری که دغدغه آزادی و دموکراسی دارند باید از هم اکنون بدانند که این خواسته مردم کرد - چنانچه بر اساس عمل مدنی و مسالمت آمیز بیان شود - باید پاس داشته شده و از جانب دولت مرکزی با ارسال ارتش و سپاه پاسخ گفته نشود. (تاکید می کنم اگر احزاب کردی مسلح شدند و از عمل مدنی فراتر رفتند بحث فرق خواهد کرد) ما در آن شرایط باید خواهان اولی قرار دادن حرف صندوق رأی باشیم و در این صندوق رأی شهروندانی ریخته شود که ساکن منطقه هستند.

بابک امیرخسروی عزیز

مجددا عرض می کنم که هیچ نیازی و شتابی نبود که این شکاف نظری میان ما همین امروز به شکاف سیاسی بدل شود. من در تلفن هم اصرار کردم که بگذاریم نظری بماند و آن را به کشاکش سیاسی بدل نکنیم. حالا هم بر همین نظر هستم.

احزاب کردی مزبور امروز یا رسماً خواهان مداخلهء نظامی در کردستان هستند (دبیرکل حزب دموکرات خواهان اعلام منطقه پرواز ممنوع است) و یا با یک درجه تخفیف مسوولیت هر نوع حملهء نظامی به کشور را از دوش حمله کنندگان برداشته و بر دوش حکومت جمهوری اسلامی می گذارند. این موضعی است که تمام شرکت کنندگان در نشست بروکسل پای آن امضاء می گذارند.

در روزهایی که پیش روست - به خصوص در همآیش - توجه اصلی باید به محکوم کردن هر نوع مداخلهء نظامی و تشدید تحریم اقتصادی کشور و مرزبندی با نیروهای مدافع مداخله نظامی و تحریم اقتصادی معطوف گردد و از تولید شکاف های سیاسی زیانبار، بی موقع، یا ناخواسته جلوگیری شود.

در پایان هم اضافه می کنم که من بر تصمیم خود بر هواداری از اجا [اتحاد جمهوری خواهان ايران] ایستاده ام. چون دیدگاه های فعالین این تشکل را با دیدگاه های خود نزدیک و همسو می بینم. با صراحت می گویم که این هواداری به هیچ روی تحت تاثیر برداشتی نیست که فعالین اجا - به شمول بابک امیرخسروی - از نیات و اقدامات فرخ نگهدار دارند یا داشته اند. برداشت های منفی ممکن است مرا از قبول مسوولیت سیاسی در اجا منصرف کند، اما قطعاً قادر نیست مرا از هواداری، و بخصوص از گفتگو با فعالینِ آن محروم سازد.

تا دیدار

فرخ

2
دوست ارجمندم فرخ، پس ازسلام!

1 ـ ماجرای گفتگویِ تلفنی مان را طوری مطرح کرده ای که ناچارم، توضیح کوتاهی بدهم:

راستش را بگویم، با آن که تردید داشتم تو و فتاپور«بیانیه» را تائید کنید، باز برایتان فرستادم. می دانستم که پیش تر از من، آقای تهرانی طرح «بیانیّه» را فرستاده است، ولی شما بی پاسخ گذاشته اید. در واقع، دیگر نیاز چندانی به اقدام دوبارۀ من نبود. ارسال دوبارۀ آن صرفاً بدین جهت بود که مبادا بعداً گله کنید که چرا شما را به موقع در جریان نگذاشتم. اگر اشتباه نکنم، در همان گفتگوی تلفنی نیز همین را به تو گفتم.

بی پرده بگویم، امضای تو در لیست اوّل حتّی توام با ریسک بود. خوف آن در میان بود که پیوستن تو موجب رانده شدن عدّه دیگری بشود. کم نیستند کسانی که بعضی نوشته ها و رفتار تو را تقبیح می کنند. به ویژه نامهء توبه آیت الله خامنه ای و طرح موضوع آشتی ملی میان گرگ و میش، آن هم در زمانی که میرحسین موسوی و کروبی و بسیاری از آزاد مردان و زنان ایران در زندان بودند، بسیاری را بر آشفته بود. ولی علیرغم این نگرانی ها، من این «بیانیّه» را برای امضایِ تو، از روی ادب و رعایت اخلاق، و بخاطر مناسبات طولانی دوستی مان و احترامی که به هر دوی شما داشته و دارم، فرستادم.

به هنگام تلفن تو، این بیانیّه را لااقل 50 نفر امضا کرده بودند. چگونه ممکن بود بخاطر حرف تو، ما همه چیز را بهم بزنیم؟ ممکن است تو تصوّر ویژه ای از خود و جایگاهت در جامعۀ سیاسی کشور داشته باشی؟ ولی این دیگر به ما مربوط نیست. علت این که حاضر به بحث بیشتر هم نشدم این بود که با مطالبی که تو در توجیه رفتارخود داشتی موافق نبودم و به دلایلی که پیش تر اشاره کردم، لزومی برای ادامۀ بحث ندیدم.

2 ـ جای تأسف است که تو هنوز هم از تهمت « ناسیونالیسم خاک وخونی» که به ما زده ای، دست برنداشته و به توجیه دوبارۀ آن پرداخته ای. باشد، سپاسگزارم.

3 ـ در عنوان «بیانیّه» قید شده است که «حفظ استقلال وتمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایۀ سیاسی است»! این به معنیِ مقدس دانستن و ناموسی برخورد کردن به موضوع نیست. بل بدین معنی است که هر حزب سیاسی که می خواهد کارپایه (پلاتفرم) سیاسی خود را برای حل و فصل و ادارۀ کشور ایران ارائه دهد؛ می باید کارپایه و برنامۀ خود را، و هر خواستی که دارد؛ برای ایران و در چارچوب ایران مطرح بکند. و برای دستیابی و تحقق خواست های خود؛ هرچه می خواهد باشد؛ نه با اتکاء به خارجی ها، بل، در دورن مرزهایِ ایران، و همراه با همۀ نیروهای سیاسی آزادی خواه کشور و با جلب موافقت عمومی و توسّل به راه های مسالمت آمیز مبارزاتی، تلاش اقدام کند.

بارها گفته و باز تکرار می کنم که، پیش از هر چیز، باید ایرانی باشد که دردرون آن ما خواست های خود را مطرح کرده و پیش ببریم. ما از کشور ایران و استقلال و تمامیّت ارضی آن، مستقل از این که دولت بر سر کار دموکرات باشد یا مستبد، دفاع خواهیم کرد. به همان گونه صده ها و صده ها نسل پیش از ما چنین کردند.

آقای نگهدار! اگر غیر از این است، پس چرا می نویسی «در همآیش - توجه اصلی باید به محکوم کردن هر نوع مداخلهء نظامی و تشدید تحریم اقتصادی کشور و مرزبندی با نیروهای مدافع مداخلهء نظامی و تحریم اقتصادی معطوف گردد»؟ سخنان تو نشان می دهد که ناخود آگاه، برای تو نیزمسالۀ حفظ استقلال و تمامیّت ارضی ایران، مهّم است. آیا احزاب کُردی در میان اینگونه نیروهای سیاسی نیستند که مرزبندی با آنها را توصیه می کنی؟ لذا دفاع از استقلال و تمامیّت ارضی ایران ربطی به بودن یا نبودن دموکراسی در کشور ندارد. لذا بیهوده نیست که در «بیانیّه»، از منظر ما، حفظ استقلال و تمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایۀ سیاسی است.

فرخ عزیز! به نظر می رسد تو از مفاهیمی نظیر دموکراسی و اصل حق ملل در تعیین سرنوشت خویش؛ پندار ویژه ای داری که با موازین شناخته شدۀ جهانی، سنخیّتی ندارد. دموکراسی، شیوۀ ویژۀ کشور داری است. همین و بس!

مقوله یا اصل «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» در دو مرحلۀ تاریخی و در دو شرایط مختلف مناسبات جهانی؛ دو نقش کاملاً متفاوت داشته و دارد. و یک امر مطلق که شامل همۀ ادوار و قابل انطباق با هر شرایط باشد، نیست. در دوران استعمارجهانی که رابطۀ بین کشور سلطه گر و استعماری و زیرسلطه و مستعمره برقرار بود؛ این اصل، به معنی شناسائی حق ملل زیر ستم استعماری برای رهائی از یوغ استعمار و تشکیل دولت ملیِ خودی بود. دولت برخاسته از آن نیز، الزاماً دموکراتیک نبود. قاطبۀ کشور های مستقل، نظیر الجزایر و کشورهای آفریقائی، پس از استقلال؛ اسیرِ دولت های استبدادی خودی شدند.

با همین مفهوم و انگیزه است که این اصل، در منشور سازمان ملل در 1945 به تصویب رسید. یعنی هنگامی که قاطبۀ کشورهای آسیا و آفریقا، هنوز، زیر سلطۀ استعماری بودند و این امر بی گمان، نقش مهمی در برانگیختن مردم مستعمرات و جنبش هایِ رهائی بخشِ ملی ایفا کرد. امّا این اصل با این مفهوم، قابل انطباق با شرایط کشورهائی مثل فرانسه و انگلستان و یران و امثال آنها نبود که استقلال و دولت داشته و به آن دست یافته اند. و نوع حکومت و شیوۀ کشورداری، در این تمایز، نقشی نداشته است.

اما در مورد کشورهای مستقل، اصل«حق ملل درتعیین سرنوشت خویش»، مضمون دیگری می یابد و نقش دیگری ایفا می کند و با مفهوم دولت ـ ملت و خودآگاهی ملت و مقولۀ دموکراسی پیوند می خورد. و بدین معنی که ملت می خواهد سرنوشت خویش را برای ادارۀ کشور، خود به دست بگیرد. به نحوی که ملت منشاء همۀ قدرت در کشور باشد. لذا در مورد ایران، اطلاق این اصل، تنها مربوط به ملت ایران و کشور ایران در تمامیّت آن است، نه طوایف و تبارهای گوناگونِ متشکلۀ آن.

خطای معرفتی شما، به باور من، ندیدن تفاوت میان آنچه من در نوشته هایم، «هویّت قومی ـ تباری» و «تعلق ملی»، نامیده ام است. ایرانیان هر جا هستند، یک «هویّت قومی ـ تباری» دارند که در گویش و زبان و آداب و رسوم و فرهنگ آنها متبلور است؛ که باید محترم شمرده شود. و دولت آزادی خواه مورد نظر ما، برای گسترش و شکوفائی آن ها تلاش بورزد.

اما همۀ ایرانیان، مستقل از «هویّت قومی ـ تباری»، برخوردار از یک«تعلق ملی» اند، که در همان ملت ایران تبلور یافته است. بسیاری، کشور ایران را به فرش ایرانی تشبیه کرده اند که، با وجود تفاوت ها و تنوع، متن واحدی دارد که همان فرش ایرانی است که شهرت جهانی دارد. رابطۀ اقوام و طوایف ایرانی با ملت ایران، بر همین روال است: وحدت در تنوع!

فرخ عزیز! یکی گرفتن قوم و طایفه با ملت خطای بزرگ معرفتی است. انطباق سرسری اصولی که فقط شامل ملت است، به هر قوم و طایفه و تبارراه به ترکستان است.

همانگونه که در یکی از نامه های پیشین ام برای تو نوشتم؛ استنباط من این است که تو و بسیاری از رهبران سازمان اکثریّت، متاسفانه هنوز از چنبرۀ آموزش های لنینی ـ استالینی در این مباحث رها نشده اید. و قوم و طایفه و تبار را با ملت یکی می گیرید. ایران را کشور چند ملتی می پندارید. از روابط سلطه گر و زیر سلطه صحبت می کنید. و در این رابطه سلطه گر و زیر سلطه کاسه کوزه ها را بر سر فارس زبان ها می شکنید که اتفاقاً نه قوم اند ونه ملت! گمان کنم، هرگز از خود نپرسیده اید که رابطۀ ملت سلطه گر و زیر سلطه، کی و چگونه در ایران شکل گرفته و به وجود آمده است؟ دولت ملی کردستان یا آذربایجان یا بلوچستان و غیره کی وجود داشته اند که این فارس های «لعنتی» آنها را، با توسل به زور، به زیر سلطۀ خود درآورده اند؟ آیا شما از تاریخ ایرانی خبر دارید که ما نمی شناسیم؟

فرخ عزیزم! دموکراسی به معنی هرکی هرکی نیست. ایرانی که امروز، از ورای تاریخ کهنسال این کشور به دست ما رسیده است؛ برای حفظ و پایداری آن، در طول تاریخ، اهل قلم و تفکر و ایرانیان، فدا کاری های فراوان کرده و کشته داده اند. به این سادگی نیست که تو می فرمائی و می گوئی بنام دموکراسی هر کس خواست، آن هم با رأی خودش از ایران جدا بشود! با عرض معذرت، خواهش می کنم این ژست های روشنفکری کافه نادری نشستگان را کنار بگذار. مگر از کیسۀ خلیفه می بخشی؟

این هم خطایِ نابخشودنی است اگر تصور کنی که من و امثال من به آزادی و دموکراسی پایبند نیستیم و از ستمی که بر مردم ایران می رود بی خبریم و یا احساسی نسبت به آنها نداریم. و تنها از تنگنای «ناسیونالیسم خاک وخونی» به مسائل می نگریم.

ارادتمند بابک امیرخسروی
14/09/2012