مهتاب كرامتي ـ بازيگر
براي تشنگي كودكان
آفتاب آسمان را پر كرده. كولرها روي دور تند ميچرخند، آدم ها تنهايگر گرفتهشان را به آب سرد ميسپارند تا ته مانده شعله خورشيد را خاموش كنند.
استخرها پر شده، فريزرها پر از قالبهاي يخ است... اما كمي آنسوتر از جايي كه چشمهاي ما نميبينند، گرما بيرحمتر از اين حرفهاست كه چرخش موتور كولري را (گيرم اگر كولري در كار باشد) به نم آب خنك كند.
آن سوتر ليواني كه جدارهاش بخار گرفته و عرق كرده، روياي دوردستي براي يك كودك است. در شهرها يا روستاهايي كه حتي اسمشان را هم نشنيدهايم، در كشورهايي كه شايد هيچوقت رد آن را روي نقشههاي بزرگ پيدا نكردهايم، چند ميليون انسان، چند ميليون كودك، همين امروز، در همين روز داغ پايتخت، همين حالا كه تن در خنكاي كولري آسوده كردهايم و روزنامه ميخوانيم، لبهايشان ترك خورده براي يك ليوان آب قابل نوشيدن؟
آب را جيرهبندي ميكنند كه شايد يك ليوان آب بيشتر براي شهري با منابع محدودتر ذخيره شود، آب وصل ميشود و تازه يادمان ميافتد رخت و لباس و ملحفه بشوريم، يادمان ميافتد اتومبيلمان را بشوريم...
و كجا يادمان ميافتد آن همه زمين تشنه، آن همه كودك تشنه. نميگويم تشنه بمانيم، نه به كيلومترها زمين خشك، نه ميليونها كودك تشنه، فقط به يك كودك تشنه فكر كنيم و مصرف كنيم.