ممنوعیت شاملو؛ فروغ؛ نادرپور؛ هدایت؛ ساعدی؛ اخوان و چوبک
در دانشگاههای ایران
دانشجویان زبان و ادبیات فارسی در طول دوران تحصیل خود از کارشناسی تا دکتری تنها ۶ واحد ادبیات معاصر میخوانند.
آیا این تعداد در مقایسه با ۱۸۲ واحد درسی، کم نیست؟!
آیا این تعداد در مقایسه با ۱۸۲ واحد درسی، کم نیست؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ ادبیات معاصر زیر سایه ادبیات کلاسیک گم شده و بیتوجهی به آن در دانشکدهها به معضلی سوالبرانگیز تبدیل شده است. چرا تغییری در سرفصل دروس حاصل نمیشود؟ چرا ادبیات معاصر با این گستردگی و تأثیرگذاری در حاشیه است؟ درب دانشکدههای ادبیات تا کی قرار است روی اساتید ادبیات معاصر بسته باشد؟
برخی اساتید معتقدند یک اثر ادبی باید خاکِ زمان بخورد تا وارد ادبیات جدی جامعه شود. باید از این بزرگان پرسید، آیا اشعار شاعرانی چون شاملو، فروغ فرخزاد و... به اندازه کافی خاک زمان نخوردهاند تا وارد ادبیات جدی ما شوند؟ برای مثال شعر احمد شاملو در دانشگاهها تدریس نمیشود و شناخت از او تنها در همان 2 واحد ادبیات معاصرِ نظم خلاصه میشود. این در حالی است که آثار «فدریکو گارسیا لورکا»، شاعر و نویسنده اسپانیایی که تقریباً هم دوره شاملو نیز هست، در زمره درسهای مهم دانشگاهی اسپانیا قرار دارد. با توجه به پیشرفتهایی که ادبیات معاصر در این سالها داشته و نشان داده که چطور میتواند روی جامعه تأثیرگذار باشد؛ بازهم رفتار مسئولان و دانشگاهیان نسبت به آن، همان رفتار خشک و سنتیِ گذشته است.
اساتید دانشگاهی نسبت به ادبیات معاصر بدبین هستند
دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی عموماً بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه نسبت به ادبیات معاصر بیاطلاع هستند مگر آنان که به صورت خودخوان ادبیات معاصر را پیگیری میکنند.
سالهاست که در دانشکدههای ادبیات، سعدی، حافظ و مولانا که از اصلیترین پایههای ادبیات ما هستند؛ تدریس میشود. هیچکس نمیتواند منکر این موضوع باشد که ادبیات فارسی بدون مشاهیر بزرگی چون ناصر خسرو قبادیانی، حکیم سنایی، خیام نیشابوری، صائب تبریزی، عطار نیشابوری و... هیچ است؛ اما در کنار تمام بزرگان ادبیات کلاسیک، چطور میتوان کسانی چون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی، صادق چوبک، احمد محمود، بیژن نجدی، صمد بهرنگی و... را نادیده گرفت؟ چطور میتوان اشخاص بزرگی را که در طول تاریخ توانستهاند تأثیرات بسزایی بر بسترهای سیاسی و اجتماعیِ جامعه بگذارند و با گذشت سالها، کتابهایشان همچنان در فهرست پرفروشها قرار دارد را از ادبیات فارسی کنار گذاشت؟
برخی از اساتید به شدت مدرکگرا هستند و برخی دیگر همچنان سبک و سیاق گذشته را در پیش گرفته و از موضع خود کوتاه نمیآیند. آنان ادبیات معاصر را قابل قیاس با ادبیات کلاسیک نمیدانند. مسلماً قیاس شعر سهراب سپهری و صائب تبریزی یک قیاس معالفارغ است. این اشعار هرکدام در وزن و بحری جدا سروده شدهاند و از نظر زمانی دستکم قرنها از هم دور هستند. فاصله، بر اندیشه تأثیر میگذارد و قطعاً دغدغه سهراب سپهری هیچ شباهتی با تفکرات صائب نداشته. این اشخاص هرکدام در دنیایی جدا متولد شده، رشد کرده و دست به قلم زدهاند.
اساتید دانشگاهی ما به خصوص قدیمیترها اساساً نسبت به ادبیات جدید بدبین بودهاند. مرحوم صادق رضازاده شفق، مرحوم سعید نفیسی، مرحوم ذبیحالله صفا، مرحوم حمیدی شیرازی، مرحوم بدیعالزمان فروزانفر و زندهیاد احمد ناظرزاده کرمانی، از جمله اشخاصی بودند که با ادبیات معاصر به خصوص شعر نیمایی مخالفت داشتند. اغلب آنها معتقد بودند که شعرِ بیوزن هجو است.
این نگاه سنتی در ادبیات قبل از انقلاب وجود داشت و بعد از انقلاب هم کما بیش به همین شکل و بخشی هم آمیخته با سیاست تداوم یافت. بهطور کلی میتوان گفت نظام آموزشی ما، وام گرفته از نظام آموزشی اوایل قرن بیستم فرانسه است و همچنان به همان شیوه در حال فعالیت است.
ضعف ادبیات معاصر؛ کمبودِ منابع
بیتوجهی به ادبیات معاصر در دانشگاهها را از جنبههای مختلفی میتوان بررسی کرد: اول اینکه باید دید ما چقدر منبع و مأخذ در رابطه با این نوع از ادبیات داریم؟
هرچیزی برای آنکه در جامعه از جایگاهی جدی برخوردار شود باید ضرروت خود را در جامعه نشان دهد و پس از آن به محافل آکادمیک و جدی راه پیدا کند. از جمله مسائل مهم این است که اساساً روی ادبیات معاصر کارِ جدی صورت نگرفته است. مشکل و معضل بزرگی که در این میان وجود دارد کمبود منابع درباره ادبیات معاصر است. ما چند کتاب در زمینه نقد و بررسی ادبیات معاصر و مؤلفان آن داریم که بتوان به عنوان منبع به دانشجو معرفی کرد؟ چقدر درباره شاعران و نویسندگان معاصر تحقیقات به عمل آمده و شعرشان در بوته نقد و بررسیِ درست قرار گرفته است؟
در حال حاضر ملاک تشخیص شعر خوب از شعر بد در جامعه وجود ندارد. بیشترِ دانش و آگاهی ما از ادبیات معاصر جز چند کتاب معدود؛ باقی از آن مطالبی است که در مطبوعات منتشر شده است. در واقع یک بنیاد آکادمیک از ابتدا وجود نداشته و مردم به شکل فهوایی از یک شاعر یا نویسنده خوششان آمده و او کمکم به شهرت رسیده. آثار ادبی تولید شده در حوزه ادبیات معاصر به لابراتوار دانشگاه نرفته که مورد نقد و بررسی قرار بگیرد و شناخته شود. چه کسی به جامعه گفته است که شعر شاملو، اخوان، فروغ و... هرکدام در چه سطحی قرار دارند و ملاک تشخصیص آثار خوب و بد چیست؟
دربارهی ادبیات کلاسیک آنقدر اطلاعات موجود است که میتوانیم درباره هر کدام از شاعران یا نویسندگان و آثار آنها ساعتها سخن بگوییم. شعر شاعرانی چون حافظ و مولانا و فردوسی و... بارها زیرو رو شده و مورد کنکاش قرار گرفتهاند. به گونهای که بیت به بیت دیوان حافظ و سعدی و مثنوی مولانا بررسی شده و درباره آنها، اساتید بزرگ دانشگاهیِ ما چندین و چند جلد کتاب تدوین کردهاند.
اطلاعاتی که ما از زندگی و آثار نادر نادرپور داریم، خیلی کمتر از چیزی است که درباره ابوسعید ابوالخیر(شاعر و عارف قرن پنجم و ششم) میدانیم. اگرچه برخی از پایان نامههای دانشجویی به مؤلفان ادبیات معاصر اختصاص دارد و دربارهی برخی از آنها کتابهایی هم تدوین شده؛ اما میزان توجهی که به ادبیات معاصر میشود در مقایسه با ادبیات کلاسیک، بسیار ناچیز است.
چه کسی آمده شعر و نثر را محک زده که بداند کدام خوب و کدام بداست؟ کسانی که دربوته نقد و در سطحِ یک کار دانشگاهی، ادبیات معاصر و نویسندگان و شاعران آن را بررسی میکنند انگشتشمار هستند. وقتی ادبیات معاصر را در دانشگاهها تدریس نمیکنیم نباید توقع داشته باشیم که این ادبیات در جامعه رواج پیدا کند. با این بیتوجهیها، ادبیات معاصر از حوزه دانشگاه دور میشود و دوریِ دانشگاه از این ادبیات باعث میشود که نگاهِ بیرونیِ دانشجو نسبت به ادبیات، با چیزی که درون دانشکدهها جریان دارد؛ متفاوت باشد. او در فضای بیرون از دانشگاه با شاعران و نویسندههایی سروکار دارد که در دروان تحصیل، حتی نامی از آنان برده نمیشود. شاید تنها در حد چند سطر، در کلاسهای اندک، بی کیفیت و خسته کنندهی ادبیات معاصر.
دانشجویان ادبیات فارسی چه درسهایی میخوانند؟
دروسی که دانشجویان زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی میخوانند:
«دروس پایه: دستور زبان، تاریخ زبان فارسی، مرجع شناسی و روش تحقیق، آیین نگارش.
دروس اصلی: رودکی و منوچهری، فرخی و کسایی، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، سیقصیده ناصر خسرو، خاقانی، مسعود سعد سلمان، نظامی، مثنوی، منطقالطیر، حدیقه سنایی، بوستان سعدی، غزلیات سعدی، حافظ، صائب، تاریخ بیهقی، سیاستنامه و قابوسنامه، مرصادالعباد، عروض و قافیه، ادبیات معاصر نظم، ادبیات معاصر نثر، نقد ادبی، آشنایی با علوم قرآنی.
دروس تخصصی: معانی و بیان، مبانی عرفان و تصوف، تاریخ ادبیات، سبک شناسی نظم، سبک شناسی نثر.
دروس اختیاری: انقلاب اسلامی و زمینههای ادبی، انواع ادبی، آشنایی با علوم اسلامی، غزلیات شمس، کلیات فلسفه اسلامی، روزبهان، سهروردی، عین القضاة»
دروس کارشناسی ارشد:
«شاهنامه، تاریخ بیهقی، تحقیق در دستور زبان فارسی، سمینار، فنون بلاغت، ناصرخسرو، سنایی، تاریخ جهانگشا و مرزباننامه، صرف و نحو، زبان خارجی، خاقانی و نظامی، مثنوی، کشف المحجوب و رساله قشیریه، نظم عربی.»
سوال اینجاست که در این 2 واحد نظم و نثر که کلاسهای آن هم عموماً سرسری برگزار میشود، دانشجویان چقدر با ادبیات معاصر آشنا میشوند؟ آیا نقد ادبی مبحثی است که بتوان در طول 3 ماه، کارشناس آن شد؟
نیاز به یک رشتهی مجزا در بحث نقد ادبی، به شدت احساس میشود. در ایران همچنان از همان شیوههای کلاسیک برای نقد آثار ادبی استفاده میشود. اگر به دنبال کتابی باشید که شیوههای نقد ادبی نوین در آن مطرح شده باشد، با جستجوی فراوان شاید بتوانید منابع اندکی بیابید.
ما هنوز با روشهای نقد نوین آشنا نیستیم یا اطلاعاتمان درباره آن بسیار اندک است. در اروپا و امریکا اصل تمرکز روی نقد بین سالهای70 و 80 بود اما متأسفانه ما هنوز بعد از گذشت سالها هنوز به این مرحله نرسیدهایم. دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی، در 2 واحد نقدی که در دانشگاه میگذرانند حتی به درستی با روشهای کهن نقد ادبی هم آشنا نمیشوند چه رسد به روشهای جدید!
قطعا برای اینکه کسی خود را ادیب بداند راه درازی در پیش دارد و به اصطلاح شبهای زیادی باید دود چراغ بخورد. او باید با زبان عربی تا حدود زیادی آشنا باشد، صرف و نحو بداند و عروض و قافیه را بفهمد. شناخت آرایههای ادبی و انواع شعر و نثر، لازمه شناخت ادبیات است. کتابهایی مثل بوستان و گلستان سعدی، مثنوی مولانا، حدیقهالحدیقه سنایی، منطقالطیر، تاریخ بیهقی و... که در دوره کارشناسی تدریس میشوند از بنمایههای ادب فارسی هستند. کسی که عروض و قافیه را نمیشناسد ادعای بیهودهای است که خود را ادیب و شاعر معرفی کند. عروض و قافیه تنها در شعر کلاسیک به کار نمیرود، چراکه شعر نیمایی یا نو نیز دارای وزن و قافیه است.
شناخت انواع نثر این امکان را به فرد میدهد که تفاوت شعر و نثر را بشناسد. بسیاری از شاعران امروزی سجع مینویسند و شعرش میخوانند! سخن آهنگین را سجع مینامند که در گلستان سعدی و منشأت قائم مقام فراهانی به وفور یافت میشود.
گرچه یک دانشجوی ادبیات نیاز دارد که بنمایههای شعر و نثر و انواع آن را به خوبی بشناسد. اما اینکه تمام توجه اساتید به ادبیات کلاسیک معطوف شود، عملی بس ناجوانمردانه است.
حب و بغض، دلیل بیتوجهی دانشگاهیها به ادبیات معاصر
ضیاء موحد (استاد فلسفه و منطق و شاعر) معتقد است: بیسوادی و بیاطلاعی از شعر معاصر و همچنین وجود حب و بغض در این زمینه باعث بیتوجهی دانشگاهها به ادبیات معاصر شده است.
او به خبرنگار ایلنا میگوید: در دورهای عدهای از دانشجویان از من درخواست کردند که کلاسهای نقد ادبی در دانشگاه تهران برگزار کنم و من هم به صورت رایگان به تدریس در این کلاس پرداختم. متأسفانه بسیاری اساتید ما که شعر و نثر معاصر را به خوبی میشناسند برای تدریس در دانشگاه باید از سد مدرک بگذرند. باید از شاعران معاصر و داستاننویسان مدرن دعوت کرد تا در دانشگاهها به تدریس ادبیات معاصر بپردازند.
موحد در ادامه با بیان اینکه نمیتوان از جماعتی که دوره احمدی نژاد به دانشگاههای ادبیات تزریق شد، توقعی داشت ادامه میدهد: باید درِ دانشگاه را به روی افرادی که ادبیات مدرن را میشناسند باز بگذارند و از آنان به عنوان استاد مدعو دعوت به تدریس کنند. وقتی تقسیمبندیهایی مثل خودی و غیرخودی و روشنفکر دینی و غیردینی در دانشگاههای ما وجود داشته باشد، اوضاع بر همین منوال است.
پس زدن ادبیات معاصر به دلیل رویکرد سیاسی
باید دید وضعیت ادبیات معاصر در رشتههای دیگرِ زبان وادبیات مثل زبان و ادبیات فرانسه، انگلیسی، اسپانیایی و... به چه صورت است؟ آیا در این رشتهها هم شاهد همان بیاعتنایی به ادبیات معاصر هستیم؟
مسعود غفوری( دانشجوی مقطع دکتری زبان وادبیات انگلیسی و مدرس دانشگاه الزهرا) معتقد است: دروسی که در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در ایران تدریس میشود نیز بیشتر توجه به ادبیات کلاسیک دارد اما این اتفاق در ادبیات فارسی با شدت بیشتری انجام گرفته است .اگر واحدهای ارائه شده در ادبیات انگلیسی را نگاه کنید متوجه میشوید که چندان به ادبیات معاصر توجه نمیشود ولی این ادبیات را به رسمیت میشناسند اما در ادبیات فارسی، ادبیات معاصر را به رسمیت نمیشناسد. در درسهایی مثل شعر و داستان و نمایشنامه، اساتید عموماً از آثار قرن بیستم به بعد کار میکنند. خودِ من هنگام تدریس اگر قرار باشد شعر یا داستانی را به دانشجویان معرفی کنم عموماً از آثار معاصر استفاده میکنم.
او میگوید: اساتید زبان و ادبیات انگلیسی در درسهایی مثل شعر و رمان، خیلی راحتتر از اساتید ادبیات فارسی به سراغ آثار معاصر میروند. اکثر اساتید به سراغ آثار قرن بیستم و بیست و یکم میروند و این موضوع در پایاننامههای دانشجویان نیز مشخص است. ادبیات معاصر و شیوههای نقد نوین از جمله موضوعاتی است که دانشجویان برای پایاننامه خود انتخاب میکنند. سرفصل رشته زبان و ادبیات انگلیسی به ما میگوید که دروس اختصاصی را از اوایل قرن بیست شروع کنید تا اواسط آن. اما بیشتر اساتید ادبیات معاصر قرن بیست و یکم را انتخاب میکنند.
این گونه به نظر می رسد که عموم دانشگاهیان به ادبیات معاصر و تدریس آن در دانشگاهها رغبتی نشان نمیدهند. این بیتوجهی و حتی گاهی پس زدن ادبیات معاصر توسط برخی نهادهای مسئول، میتواند ناشی از رویکردهای سیاسی مؤلفان آن باشد. به طور مثال شعر شاملو سراسر اعتراض است، گرچه گاهی با زبان کوچه بازاری حرفهایش را میزند:
«بارون میاد جرجر، رو گنبد و رو منبر
تو این هوای تاریک، دالون تنگ و باریک
وقتی که میپریدی، تو زهره رو ندیدی؟
تو این بارون شرشر، هوا سیا زمین تر
تو ابر پارهپاره، زهره چی کار داره
زهره خانم خوابیده، هیچ کی اونو ندیده
غصه نخور دیوونه، کی دیده که شب بمونه
زهرهی تابون اینجاس، تو گره مشت مرداس
وقتی که مردا پاشن، ابرا زِهم میپاشن
خروس سحر میخونه، خورشید خانوم میدونه
که وقت شب گذشته، موقع کار و کِشته»
یا در این شعر از مهدی اخوان ثالث شاهد نوعی دلزدگی شاعر از وضعیت جامعه هستیم:
«قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصدِ تجربههای همه تلخ
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام ، آی! کجا رفتی؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی طمع شعله نمیبندم، خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک
ابرهای همه عالم، شب و روز
در دلم میگریند»
در این ابیات از نادر نادرپور نیز شاهد رویکردهای سیاسی هستیم. او نیز مانند شاملو و اخوان، از سیاهی شب که نشان خفقان در فضای سیاسی و اجتماعی دارد؛ دم میزند:
«من آن درخت زمستانی، بر آستان بھارانم
که جز به طعنه نمیخندد، شکوفه بر تن عریانم
ز نوشخند سحرگاهان، خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب بی پایان، گواه گریهی بارانم
که رنگ زرد خزان دارد ، همیشه خاطر ویرانم
میان نیک و بد ایام، تفاوتی نتوانم یافت
که روز من به شبم ماند، بھار من به زمستانم
غلام همت خورشیدم، که چون دریچه فرو بندد
نه از هراس من اندیشد، نه از سیاهی زندانم»
یا در این شعر از نیما یوشیج، موضع سیاسی او کاملاً مشخص است. نیما در این شعر به انتظار وقوع انقلابی در کشور ایران است تا مگر از طریق آن اوضاع سیاسی و اجتماعی کشورش عوض شود و جهل و عقب ماندگی و استبداد از میان برود. او در انتظار وقوع انقلابی نیست که حتما از نوع انقلابی باشد که در ساحل نزدیک در کشور همسایهی شمالی ما اتفاق افتاده است. آن چه برای او اهمیت دارد نفس انقلاب و تغییر است.
«خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گرچه میگویند:«میگریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»
قاصد روزان ابری داروگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من که ذرّهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اتاقم، دارد از خشکیش میترکد
-چون دل یاران که در هجران یاران
قاصد روزان ابری داروگ! کی میرسد باران؟»
در نمونههای نثر هم که فراوان شاهد چنین رویکردها و نگاههایی هستیم. غلامحسین ساعدی، بزرگ علوی، صادق هدایت و بسیاری از نویسندگان ادبیات معاصر با چنین مضامین و نگاهی دست به نوشتن میزدند. البته ما در اشعار شاعران کلاسیک مثل حافظ هم شاهد چنین رویکردی هستیم اما بیان و زبان حافظ با زبان نیما بسیار متفاوت است. زبان شاعران معاصر به زبان امروز جامعه ما نزدیک است و همچنین بسیاری از حرفهای آنان برای ما ملموس، چراکه با چنین شرایطی زیسته و آن را به خوبی میشناسیم.
آیا وعدهها عملی خواهند شد؟
کمیته 10 نفره ادبیات فارسی وزارت علوم، سرفصل دروس دانشگاهی را تعیین میکند. اساتید این گروه که از دانشگاههای مختلفی مانند علامه، اصفهان، شیراز و... فارغالتحصیل شدهاند و هرکدام عضو هیئت علمی هستند و سطح تحصیلاتشان از دانشیار به بالاست، باید بیشتر به این مسئله توجه نشان دهند.
سالهاست شاهدیم با تمام سخنان و وعدههای داده شده از سوی مسئولان، عملاً تغییری در برنامهریزی آموزشی دانشکدههای ادبیات حاصل نشده. ریشهی بیتوجهی و بیاعتنایی به ادبیات معاصر در دانشگاهها، آنچنان قوی است که کندن آن نیاز به یک همت، اراده و عزم جمعی دارد. اما با تمام این حرفها خبرهای خوشی هم در راه است.
صدیقه ترقیجاه (مدیر گروه علوم انسانی دفتر برنامهریزی وزارت علوم ) از افزودن رشتههای ادبیات معاصر، ادبیات کودک و نوجوان، نقد و نظریه، آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان و ادبیات ویرایش و نگارش به عنوان گرایشات زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی ارشد خبر میدهد.
او میگوید: در حال حاضر قصد داریم افزودن این رشتهها را در کمیسیون به تصویب برسانیم که انشاالله این رشتهها از سال 1396 به دانشکدههای ادبیات راه پیدا کنند. با این اتفاق، ادبیات فارسی را به گونهای متنوع میکنیم که هماهنگ با کارآفرینی باشد. در چند درس بازنگری و چند درس جدید هم اضافه شده است.
امیدواریم این وعدهها جامه عمل بپوشند و ادبیات معاصر از حاشیه خارج، در جامعه شناخته و به نویسندگانش بیش از اینها بها داده شود.
گزارش از: نوا ذاکری