ناصر ملکمطیعی
ذوالنون مصری، حکیم و عارف مشهور، داستان شیرینی دارد که سراسر تجربه و پند و اندرز است. گوید روزی در کعبه مشغول زیارت بودم. جوانی را دیدم لاغر، زرد و نحیف که به زیارت مشغول بود.
پرسش از حالش کردم که پسرم چرا اینقدر زرد و لاغر شدهای؟ آیا دردی و مشکلی داری؟ یا عاشقی و معشوق تو را به این حال درآورده؟
گفت نه. معشوق به کامم است. گفتم از هم دور هستید؟ گفت در خانه کنار هم هستیم. گفتم مشاجره یا گفتوگویی با هم دارید؟ گفت نه. مثل شیر و شکر به هم آمیختهایم. گفتم جوانک، پسرم، پس چرا اینقدر زرد و لاغر شدهای؟ مکثی کرد و گفت: از مرحله دوری پدر. بهتر است از این مسئله درگذری. التماس کردم و گفتم مشتاق سبب و علت این حال هستم. گفت:
محنت قرب و نزدیکی بیشتر از بعد و دوری است. بیم ازدستدادن معشوق و زوال، چنینام کرده. نگرانی و دلهره در قرب، آدمی را از پا درمیآورد؛ اما در بعد امیدواری فراوان است.
فکر اینکه روزی به معشوق خواهیم رسید و امید شیرینکامی، روح و جانمان را تازه میکند. «روز ملی سینما» بر همه سینماگران جهانی و بر شما مبارک باد. داستان ذوالنون، عارف عالیقدر، برایم بهانهای شد. همه این سالها در بعد و دوری و تاریکی و انزوا، روشنیها را تماشا میکردم و امید و آرزویم این بود که در آیندهای نزدیک در خیل سیمرغها و پرواز خیالات و آرزوهای نوجوانی شرکت کنم.
شکر و سپاس فراوان که به لطف پروردگار و محبت و توجه مدیران سینما، عروسی به کوچه ما هم رسیده. شیدایی و دلبستگی روزگار نوجوانی، دوبارهای زیبا داشت. باقیماندهای از نسل گذشته سینما هستم. عاشقانه دست خالی شروع کردم. خالصانه و صادقانه بگویم محبت و صفای هموطنان خوبم مرا به اینجا رسانده است که در سرافرازی و سربلندی سینمای ملی سهیم باشم.
به همه همکاران عزیزم، چه آنهایی که بین ما نیستند و چه آنهایی که عاشقانه در خدمت سینما هستند، ادای احترام میکنم. امیدوارم شایستگی همراهی و همدلی و همگاهی نسل جوان سینمای ملی را داشته باشم. در فصلهای پایانی زندگی توانایی لازم را ندارم؛ اما قدر این نزدیکی را میدانم. با عشق آمدهام و با ارادتی تمامنشدنی در خدمت سینمای ملی خواهم بود.
به قول و گفتار ذوالنون، معشوق به کامم است و وظیفه سنگین و دشواری در راه. در پرواز و کوک سیمرغها همآوازیم. دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است. روز ملی سینما مبارک.
شرق
روز ملی سینما مبارک.
باقیماندهای از نسل گذشته سینما هستم. عاشقانه دست خالی شروع کردم. خالصانه و صادقانه بگویم محبت و صفای هموطنان خوبم مرا به اینجا رسانده است که در سرافرازی و سربلندی سینمای ملی سهیم باشم. به همه همکاران عزیزم، چه آنهایی که بین ما نیستند و چه آنهایی که عاشقانه در خدمت سینما هستند، ادای احترام میکنم.
ذوالنون مصری، حکیم و عارف مشهور، داستان شیرینی دارد که سراسر تجربه و پند و اندرز است. گوید روزی در کعبه مشغول زیارت بودم. جوانی را دیدم لاغر، زرد و نحیف که به زیارت مشغول بود.
پرسش از حالش کردم که پسرم چرا اینقدر زرد و لاغر شدهای؟ آیا دردی و مشکلی داری؟ یا عاشقی و معشوق تو را به این حال درآورده؟
گفت نه. معشوق به کامم است. گفتم از هم دور هستید؟ گفت در خانه کنار هم هستیم. گفتم مشاجره یا گفتوگویی با هم دارید؟ گفت نه. مثل شیر و شکر به هم آمیختهایم. گفتم جوانک، پسرم، پس چرا اینقدر زرد و لاغر شدهای؟ مکثی کرد و گفت: از مرحله دوری پدر. بهتر است از این مسئله درگذری. التماس کردم و گفتم مشتاق سبب و علت این حال هستم. گفت:
محنت قرب و نزدیکی بیشتر از بعد و دوری است. بیم ازدستدادن معشوق و زوال، چنینام کرده. نگرانی و دلهره در قرب، آدمی را از پا درمیآورد؛ اما در بعد امیدواری فراوان است.
فکر اینکه روزی به معشوق خواهیم رسید و امید شیرینکامی، روح و جانمان را تازه میکند. «روز ملی سینما» بر همه سینماگران جهانی و بر شما مبارک باد. داستان ذوالنون، عارف عالیقدر، برایم بهانهای شد. همه این سالها در بعد و دوری و تاریکی و انزوا، روشنیها را تماشا میکردم و امید و آرزویم این بود که در آیندهای نزدیک در خیل سیمرغها و پرواز خیالات و آرزوهای نوجوانی شرکت کنم.
شکر و سپاس فراوان که به لطف پروردگار و محبت و توجه مدیران سینما، عروسی به کوچه ما هم رسیده. شیدایی و دلبستگی روزگار نوجوانی، دوبارهای زیبا داشت. باقیماندهای از نسل گذشته سینما هستم. عاشقانه دست خالی شروع کردم. خالصانه و صادقانه بگویم محبت و صفای هموطنان خوبم مرا به اینجا رسانده است که در سرافرازی و سربلندی سینمای ملی سهیم باشم.
به همه همکاران عزیزم، چه آنهایی که بین ما نیستند و چه آنهایی که عاشقانه در خدمت سینما هستند، ادای احترام میکنم. امیدوارم شایستگی همراهی و همدلی و همگاهی نسل جوان سینمای ملی را داشته باشم. در فصلهای پایانی زندگی توانایی لازم را ندارم؛ اما قدر این نزدیکی را میدانم. با عشق آمدهام و با ارادتی تمامنشدنی در خدمت سینمای ملی خواهم بود.
به قول و گفتار ذوالنون، معشوق به کامم است و وظیفه سنگین و دشواری در راه. در پرواز و کوک سیمرغها همآوازیم. دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است. روز ملی سینما مبارک.
شرق