به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، مهر ۰۳، ۱۳۹۴

خزانی.غزل. اسماعیل وفا یغمائی


بهار من! به خزانم بیا گل افشان شو 

مرابه گل تو نهان ساز و خویش عریان شو

لب پیاله ببوس و شراب را کن مست

بده مرا و تو در هر رگم بهاران شو

برغم شحنه در آمیز با تنم چون جان

به جان من به تنت آشکار و پنهان شو

بهل که حس کنی ای گل زمن تو لبریزی

به من تو نیزچو صدآبشار ریزان شو



به روی قلب تو از بوسه هام بارانم

به روی قلب من از بوسه هات باران شو

چو برقی از شکر و شهد وشمع ای شاهد

به هرکرانه پر ابر من درخشان شو

نگاه کن که به هر گوشه ی تو میرویم

بروی در من در من شکوفه زاران شو

چودر روان من ای جان بهار میجوشد

بگو خزان تنم را«وفا»زمستان شو