به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۴

اشک معشوق

شهلا سرشار و احمد آزاد 
 اشک معشوق 





 اشک معشوق 
گفتی پس از تو ندهم دل بر کس
وعده بیهوده تو دهی بر هر کس
طبع بلبل بین که نشیند با گل
طبع گل را بین که نشیند با خس
بد بر احوال من خوش بود حال تو
زان که آمال من گشته پامال تو
گریانم من خندانی تو
نالانم من شادانی تو

دل از تو بریدم که شنیدم به رقیبم دل بستی
بودم به تو مایل ولی غافل که تو مال او هستی
به خدا دانم که نداری
پس از این با ما سر یاری
به خدا دانم که نداری
پس از این با ما سر یاری
چو برفتم از یاد تو
گریانم خندانی
نالانم شادانی

گفتی از عشقم دل نمی گیری
تو هم در دام عشقم اسیری
گفتی از عشقم دل نمی گیری
دل نمی گیری تا که بمیری
دردا کز چشمت افتادم
جانا نشنیدی فریادم
می دانم این عشق سوزان
بر می اندازد بنیادم
به خدا دانم که نداری
پس از این با ما سر یاری
به خدا دانم که نداری
پس از این با ما سر یاری
چو برفتم از یاد تو
گریانم خندانی
نالانم شادانی