به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، آبان ۰۱، ۱۴۰۰

مرگ حاج داوود رحمانی؛ رئیس و شکنجه‌گر زندان قزلحصار

داوود رحمانی رئیس وقت زندان قزلحصار در نیمه نخست دهه شصت و سیاه‌ترین دوران تاریخ نظام اسلامی درگذشت. با مرگ او   بخش مهمی از تاریخ جنایات این رژیم مدفون شد.  داوود رحمانی در سال ۱۳۲۴ در خانواده‌‌ای تنگدست به دنیا آمد و دوران نوجوانی و جوانی خود را در محله‌ی سنتی "سرآسیاب دولاب"، در جنوب شرقی تهران گذراند.

خانه‌ پدری حاج داوود دو طبقه بود و هر طبقه یک اتاق کوچک داشت. در اتاق همکف، داوود و برادرش اسماعیل به همراه خواهرشان زری با پدر و مادرشان زندگی می‌کردند. در اتاق طبقه‌ی بالا برادر ناتنی داوود با همسر و فرزند کوچکش زندگی می‌کردند. تریاک رمقی برای پدر داوود باقی نگذاشته بود ناگزیر مادر آنها با رختشویی و خدمتکاری کم و کسری هزینه زندگی را جبران می‌کرد. داوود از همان اوان کودکی به خاطر فقر مالی خانواده به دنبال آموختن حرفه‌ی در و پنجره‌سازی آهنی رفته و تحصیلاتش در حد دوران ابتدایی متوقف مانده بود.

داوود رحمانی پس از پیروزی انقلاب به اقتضای زندگی در محله‌‌ای که نگرش‌های دینی بطور سنتی در آن جریان داشت و بعدها یکی از پایگاه‌های رژیم و باندهای جنایتکار آن شد، جذب تبلیغات حکومتی و آخوندها شد و به سیاست و مذهب روی آورد. او به لحاظ خاستگاه فکری و پایگاه طبقاتی، به طیف لمپن‌های دادستانی بیشتر نزدیک بود تا به مؤتلفه و متدینین سنتی رژیم. خودش نیز به این حقیقت اذعان داشت و همواره تأکید می‌کرد که "انقلاب اسلامی" او را از ورطه‌ نابودی نجات داده و به راه رستگاری کشانده است.

ریاست زندان قزلحصار

او در مرداد۱۳۶۰ به ریاست یکی از بزرگترین زندان‌های جمهوری اسلامی رسید و در این راه همسر و برادرش نیز او را همراهی می‌کردند. رحمانی خانواده‌اش را نیز در قزل‌حصار اسکان داده بود. همسرش گاهی اوقات مراسم دعاخوانی در بندهای عمومی زنان را اداره می‌کرد.

بعد از اعزام سعید متحدین و ۸ زندانی دیگر به اوین و اعدام‌ آن‌ها تحت عنوان شورش، در دیماه ۱۳۶۰ او بیست زندانی چپ را بر اساس گزارش تواب‌ها، تحت عنوان تشکیلات زندان به اوین فرستاد که ۸ نفر آن‌ها اعدام شدند و بقیه زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسا برده شدند. حاج‌داوود هر‌از چندی تعدادی از زندانیان را تحت عنوان "تشکیلات زندان" زیرشدید‌ترین شکنجه‌ها می‌برد تا آن‌ها را بشکند. بعضی از آن‌ها به اوین فرستاده می‌شدند و شکنجه‌های هولناکی را متحمل می‌شدند. با راه‌اندازی زندان گوهردشت، او صدها زندانی را راهی این زندان کرد.

او هر از چندی بر اساس گزارش‌ تواب‌ها، ده‌ها زندانی را در بند قرنطینه که به «گاودونی» معروف بود حبس می‌کرد که از حداقل امکانات برخوردار نبود. این شرایط باعث شیوع بیماری‌های پوستی به‌خصوص قارچ و گال در بین زندانیان شد.

او پیش از آن‌که در سال ۶۱ به سفر حج برود نیز بنا به سیاق و ادبیات حاکم بر روابط اجتماعی جمهوری اسلامی، به "حاج داوود" معروف بود. اما بالاخره در آن سال همراه همسر و مادر همسرش به سفر حج رفت و پس از بازگشت از این سفر بود که اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه‌اش علیه زندانیان دو چندان شد و وضعیت زندان قزل‌حصار به لحاظ ایجاد محدودیت و وضع قوانین جاهلانه و سرکوبگرایانه به وخامت بیش از پیش گرایید.

با توجه به جایگاه فرودست اخلاقی‌ای که داشت، معمولاً در برخورد‌تنبیهی با زندانیان رکیک‌ترین نسبت‌ها را نثار مادران و همسران و خواهران آنان می‌کرد. از بیان رذیلانه‌ترین تهمت‌ها به زنان زندانی ابایی نداشت و وقتی برای تنبیه، چکمه‌پوش وارد بندی می‌شد، هیچ چیز جلودارش نبود. در این لحظات برای او کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد تفاوتی نمی‌کرد.

ماشین تواب‌سازی

چگونگی تغییر و تحولات درونی رژیم و سیر حرکت آن از سادگی به پیچیدگی را می‌شود به‌خوبی  در "تحول" حاج داوود رحمانی در طول سال‌های ۶۰ تا ۶۳ تحلیل کرد. او در ابتدا با توجه به نداشتن سواد آکادمیک، فقدان بینش دقیق سیاسی و عدم درک آگاهانه اجتماعی از تحولات، شناخت چندانی از گروه‌های سیاسی و چگونگی برخورد با اعضا و هواداران آن‌ها نداشت و بیشتر تحت تأثیر القائات و آموزش‌های لاجوردی بود، اما هرچه که می‌گذشت با توجه به تجربه‌‌ای که از طریق برخورد با توابین و زندانیان درهم‌شکسته از یک سو و مبارزه و سرشاخ شدن با زندانیان مقاوم  از سوی دیگر کسب می‌کرد، پیچیده شد و بر دایره آگاهی‌اش در این زمینه‌ها افزود.

حاج داوود که از دوران نوجوانی و جوانی همواره می‌کوشید با توسل به خشونت و بی‌رحمی، تعریفی معتبر از شخصیت و منزلت خود به دیگران ارائه دهد و در همین زمینه با تحکم و اقتدار، اختیار خانواده‌اش را به دست گرفته بود، در منصب ریاست یکی از بزرگ‌ترین زندان‌های ایران، فرصتی یافته بود تا با سوء استفاده از قدرت باد آورده، بر جان و مال و حیثیت هزاران زندانی سیاسی حاکم شود.

او که فقط با زبان "زور" آشنا بود و شیوه برخوردی جزسرکوب فیزیکی نمی‌شناخت، تا مدت‌ها پس از شروع ریاست بر قزل‌حصار،  برای "آدم کردن زندانیان" [اصطلاح رایج در ادبیات گفتاری وی ] و به خدمت ‌درآوردن‌شان، تنها ضرب و شتم و به کارگیری حداکثر خشونت‌های بی‌رحمانه را وجه همت قرار داده بود، اما در اواخر دوران ریاستش بر زندان قزل‌حصار و به موازات آشنایی با دیگر فنون درهم‌شکستن و تسلیم کردن زندانی، علاوه بر سیاست فوق از شیوه‌های دیگر از جمله برخورد مستقیم کلامی با زندانی تحت فشار و همچنین اعمال فشارهای ایدئولوژیک و سیاسی هم استفاده  می‌کرد.

مبدع شکنجه‌های قرون وسطایی 

وضع ‌قوانین سختگیرانه و طاقت‌فرسا، ممنوعیت هواخوری، سرپاایستادن‌چند روزه، ضرب و شتم شدید، کیفیت بد غذا و بهداشت، تشکیل قیامت و قبر و واحد مسکونی از ابداعات او بود که باعث روان‌پریشی شدید ده‌ها نفر شد.

در دوران ریاست او به ویژه از نیمه دوم سال ۶۲ به‌ندرت کسی بدون همکاری با مسئولان زندان و گزارش نویسی علیه دیگر زندانیان و انجام مصاحبه و اعتراف کشاف از قزلحصار آزاد می‌شد. در این دوران توابین زندان، اداره‌ بندها را به عهده داشتند و قدرت‌شان از یک پاسدار و نگهبان زندان بیشتر بود.

اداره‌ مصاحبه‌های زندانیان برای آزادی و یا زندانیانی که زیر فشار شکسته بودند، توسط حاج‌داوود صورت می‌گرفت. این مراسم‌ها گاه تا نیمه‌شب طول می‌کشید. او شخصاً در حالی که هزاران زندانی در راهروهای قزلحصار حاضر بودند و یا  روند مصاحبه را در بندها از طریق سیستم ویدئو سانترال و بلندگو می‌دیدند و می‌شنیدند، از زندانی پرسش می‌کرد.

برخلاف چهره‌ای که عموماً از داوود رحمانی  ارائه می‌شود، او اساساً فردی تأثیرپذیر بود. کافی بود با زبان خودش با او صحبت کنی که به سرعت تحت تأثیر قرار می‌گرفت. اگر می‌توانستی باب گفتگو  را با او  بگشایی، چون ساختار ذهنی‌اش بسیار بدوی و فاقد نظم استدلالی و علمی بود، قطعاً بر او فائق می‌آمدی؛ هر چند که معمولاً شکست در بحث را نمی‌پذیرفت و با توسل به شیوه‌های تحقیر مخاطب و گریز از رفتار عقلانی، در صدد رسمیت بخشیدن به جایگاه خود بر می‌آمد. 

افول و حاشیه‌‌گزینی حاج داوود

در خرداد ۱۳۶۳ پس از دیدار هیأت شورای عالی قضایی به ریاست مجید انصاری از زندان قزلحصار و بالاگرفتن تضاد در بین جناح‌های رژیم، تلاش برای برکناری و محاکمه حاج داوود شدت گرفت.

لاجوردی در جلسه‌‌ تیر ۱۳۶۳خود با بازجویان و شکنجه‌گران، با خونسردی در مورد جنایاتی که به اتفاق حاج‌داوود رحمانی مرتکب شده بود گفت:‌ «می‌گویند می‌خواهیم در قزل‌حصار دادگاه بزنیم و تخلف را بررسی کنیم. اول باید تخلف را شناخت، بعد بررسی کرد. اعتقادمان این است کسانی که به آنجا می‌روند تا تخلف‌ها را بررسی کنند، اصلاً دو زاری‌شان نمی‌افتد و متوجه نمی‌شوند که فلان کار تخلف بود یا نبود. مگر اینکه چند سالی کار کنند، اشراف پیدا کنند و ماهیت کثیف، پلید و خائن این گروهک‌ها را بشناسند، آن وقت هر حرکت‌شان برای این‌ها مفهوم دارد.»

لاجوردی در مراسم تودیع‌اش که شش ماه بعد برگزار شد در این رابطه می‌گوید:‌ «زندان ما شد زندان حجاج‌بن یوسف و بد‌تر از آن. شما آن‌جا نبودی که در طول تاریخ بشریت زندانی به جنایتکاری زندان‌های دادستانی وجود ندارد؟ »

او در ادامه راجع به حاج داوود رحمانی می‌گوید:‌ «به حاج داود رحمانی مسئول زندان قزلحصار می‌گویند تو لیاقت اداره زندان را نداری، چرا؟ چون توانایی فراوان دارد. حالا به پاس خدماتش نهایتاً او را حجاج بن یوسف می‌کنند. اول یک آدم انقلابی و دلسوز برای انقلاب را با این توانایی و کارآیی ضایع کنیم و حجاج‌بن یوسف و بزرگترین ضدانقلاب کنیم، بعد او را کنار بگذاریم.»

حاج‌داوود پس از برکناری از ریاست زندان قزل‌حصار در تیرماه ۱۳۶۳، نزد لاجوردی در دادستانی انقلاب اسلامی برگشت تا حاشیه امنیت داشته باشد و مدتی در بخش اداری زندان اوین به کار پرداخت. او که برای امور اداری ساخته نشده بود و امکان ادامه‌ کار برایش نبود به حرفه‌ سابق خود یعنی آهنگری و در و پنجره‌‌سازی بازگشت.

در سال‌های اخیر او تغییر شغل داده و همراه پسرانش در همان مغازه سابقش در سرآسیاب دولاب، نبش خیابان "موتور آب" و "شیوا" لوازم و تجهیزات ساختمانی - از قبیل شیرآلات و وسایل تأسیساتی-  می‌فروخت. در سال‌های آخر عمر به علت بیماری خانه‌نشین شده بود و دو بار امضایش پای اطلاعیه‌ مسئولان سابق زندان اوین و دادستانی در دفاع از لاجوردی و در دشمنی با مجید انصاری و موسوی‌خوئینی‌ها دیده شد.

ایرج مصداقی / دویچه وله