چهارده میلیون خانواده «زن ذلیل» در ایران
و فریاد مردان تحت ستم!!
مدرسه فمینیستی: روز دوشنبه 21 آذر ماه 1390، گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی، جلسه ای را مبنی بر نقد و بررسی کتاب «زن ذلیل: زنان سلطه جو، مردان سلطهپذیر» نوشته ی دکتر بیوک محمدی با حضور خود نویسنده کتاب، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار کرد. در این نشست شهلا اعزازی، شیوا دولت آبادی و امیلیا نرسیسیانس به نقد کتاب «زن ذلیل» پرداختند. در این نشست، کتاب «زن ذلیل»، از سوی منتقدین به نوعی ضربه زننده به جنبش زنان متهم شد، آن هم در موقعیتی که این جنبش نتوانسته جامعه مردسالار را زیاد به عقب نشینی وادارد و هنوز قوانین و فرهنگ و نهادهای گوناگون از مردان دفاع می کند.
اما در مقابل محمد امین قانعی راد به دفاع از نویسنده آن پرداخت و با این منطق که «همانگونه که مردان فمینیست وجود دارند که کمک کرده اند به رشد جنبش فمینیستی، جنبش فمینیستی هم باید دغدغه مسائل مردان را هم در جامعه داشته باشد» آن را اولین کتاب در حوزه مطالعات مردان در ایران دانست و گفت: «همانطور که شما فمینیست ها را برای تحقیقات تان به نفع زنان، متهم به اقدام علیه امنیت و یا توطئه می کنند، شما هم در مقابل این کتاب، به آن برچسب می زنید و آن را توطئه قلمداد می کنید». در ادامه بخش هایی از صحبت های هر یک از سخنرانان را می خوانید:
دکتر شهلا اعزازی مسئولیت برگزاری این نشست را برعهده داشت و دکتر امیلیا نرسیسیانس، دکتر شیوا دولت آبادی و دکتر محمدامین قانعی راد در حضور نویسنده کتاب به نقد و تحلیل کتاب پرداختند، هرچند دکتر امین قانعی راد در طول صحبت های خود به جای نقد، عمدتاَ به دفاع از کتاب «زن ذلیل» پرداخت.
ابتدا دکتر امیلیا نرسیسیانس، انسانشناس، مردمشناس و استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که دارای تالیفاتی همچون «مردم شناسی جنیست» (1385) است، به تحلیل کتاب «زن ذلیل» پرداخته و از زاویه تخصص خود، مثال هایی را که مؤلف در کتاب خود ذکر کرده بود مورد نقد قرار داد.
امیلیا نرسیسیانس با بررسی نظام مردسالاری و قشربندی جنسیتی و قرار دادن این کتاب در حمایت و ترویج کلیشه ها و افکار قالبی نظام مردسالاری نتیجه گیری کرد که صاحبان منزلت و قدرت به منظور دستیابی به اهداف خود، به انتشار و خلق کلیشه های مردسالارانه دست می زنند تا آن را تثبیت کنند. اعمال قدرت در اعاده، استرداد، حفظ، اندوختن، و به مالکیت درآوردن و دستیابی به پاداش ها و همه ی پدیده های ارزشمند اجتماعی از طریق انتشار و خلق افکار قالبی مردسالارانه امکان پذیر است. این افکار قالبی و کلیشه ای در واقع به حفظ و حراست از نهادهای اجتماعی به نفع یکی از جنس ها (مردان) یاری می کند و با اتکا به قوانین مکتوب و عرف اجتماعی مردسالارانه و متأثر از افکار قالبی و کلیشه ای، بی عدالتی و نابرابری نسبت به جنس دیگر را تثبیت می کنند.
شیوا دولت آبادی: ابهام در پرسش اصلی یعنی آیا شما مردی زن ذلیل را می شناسید؟
پس از اتمام صحبت های دکتر نرسیسانس، منتقد بعدی دکتر شیوا دولت آبادی بود که صحبت های خود را در نقد کتاب ارائه کرد، اما پیش از شروع بحث، شیوا دولت آبادی از آقای بیوک محمدی به خاطر این که خودشان خواسته اند که کتاب شان مورد نقد قرار بگیرد تشکر کردند. سپس خانم دولت آبادی نقد خود را از سه منظر بر کتاب «زن ذلیل» مطرح کرد و گفت: من سعی می کنم در ادامه، نگاه کلی داشته باشم به عنوان کتاب، به طرح روی جلد و به مقدمه ناشر ، و سپس نقد روانشناختی خودم را در مورد کلیات کتاب ارائه خواهم کرد. چرا که این کتاب به زعم مؤلف اش تلاش کرده که فرضیه ای را از طریق تجربی اثبات کند و خواسته که در جامعه مورد نظر، فرضیه اش را از دیدگاه تجربی به اثبات برساند.» سپس وی اظهار داشت که انتخاب «زن ذلیل» برای عنوان کتاب، به نظر نیاز به ابهام زدایی و شفاف شدن دارد چرا که در سراسر کتاب مؤلف اصرار بر علمی بودن این واژه دارد که به دلایل بسیار نمی تواند به این هدف اش برسد. چرا که « این واژه، پر ابهام، پرایهام و از بنیان، نابرابر است و قابلیت علمی شدن را ندارد زیرا وقتی ما از زن ذلیل صحبت می کنیم باید یک وقت هم تصور کنیم که «مرد ذلیل» هم می تواند عنوان یک کتاب باشد. در سراسر کتاب اصطلاح «زن ذلیل» در برابر مردسالار قرار می گیرد یا بهتر است بگوییم قدعلم می کند.» شیوا دولت آبادی در ادامه یادآور شد: اصطلاح زن ذلیل، اساساَ به عنوان موضوعی علمی و پژوهشی مطرح نیست، بلکه صرفاَ این اصطلاح برای به مضحکه کشیدن رفتارهای غیرتاریخی و غیرمنتظره و بسیار کمیاب در روابط بین زن و مرد به کار برده می شود و نه در جایگاه یک معضل فراگیر اجتماعی. بنابراین بار معنایی این واژه کلیدی آنقدر در خودش ابهام دارد که یک گستره وسیعی را پوشش می دهد: از طنزهای محفلی گرفته تا هراس تاریخی مردان و تا تفاهم و پذیرش برابر در ازدواج تا سوء استفاده سلطه گرایانه و...
سخنران سپس با اشاره به طرح جلد کتاب، گفت که: این طرح نشان دهنده همه آن چیزی است که در کتاب آمده، به خصوص که در طرح روی جلد، فشاری را توسط کفشی زنانه بر سر مردی به اصطلاح «بدبخت» به تصویر کشیده شده است و لابد این چنین تصویر و چنین اسمی برای یک عده از مردان جذاب است. دولت آبادی در ادامه نقادی اش، افزود که: «مؤلف خودش را در مقام مصلحی قرار داده که می خواهد خانواده ها را نجات دهد، ولی شاید سست شدن پیوندهای خانوادگی را که مؤلف نگران آن است باید در جاهای دیگری غیر از «زن ذلیلی» جست. مثلا ناامنی گسترده ای که وجود دارد و باعث می شود به قول اریک فورم زن و مرد در رابطه شان، کیفیت بودن را فدای داشتن بکنند. و این آن چیزی است که پایه های خانواده را سست می کند چرا که اساساَ دیگر بودن و کیفیت بودن دیگر مطرح نیست و برای هر دو طرف مسئله داشتن مهم است. علاوه بر این که مرد به غیر از آن که می خواهد اشیاء دیگر را داشته باشد، می خواهد زن را هم به عنوان یک شی داشته باشد.» شیوا دولت آبادی سپس پرسشی را از دکتر بیوک محمدی نویسنده کتاب زن ذلیل، مطرح کرد: در چنین فضایی به راستی این موضوع مورد بحث کتاب چقدر ضرورت تاریخی و اجتماعی برای جامعه ما دارد؟ یعنی چگونه در چنین فضایی، می توان مردی را که با زنش مشورت می کند و یا با او احساس امنیت می کند را تا این حد زیر سئوال برد؟ و اگر این وقت و انرژی و توان پژوهشی نویسنده به جای صرف شدن در چنین مسائلی، صرف معضلاتی واقعی و قابل لمس می شد، شاید می توانست مشکلاتی را از پیش پای جامعه ما بردارد.»
دکتر شیوا دولت آبادی سپس از نظر روش شناسی نیز کتاب را مورد نقد قرار داد و گفت: «مؤلف در کتاب یکسری نتیجه گیری هایی می کند و می گوید ما به این نتایج رسیدیم، ولی مشخص نیست که چطور به این نتایج دست یافته است... در صفحه 26 کتاب آمده است که این پرسش با افراد مختلف مطرح شده که: آیا شما فرد زن ذلیلی را می شناسید؟ به چنین پرسشی به لحاظ روش شناسی ایرادات بسیار وارد است زیرا با آن گستره معنایی و ابهامی که در اصطلاح واژه زن ذلیل وجود دارد، هر کسی می تواند به تعبیر خودش یک نفر را به یاد بیاورد، به خصوص وقتی از او خواسته شود که چنین فردی را معرفی کند. ولی این تعابیر و تصاویر گوناگون از چنین فردی، ممکن است هیچ ارتباط مفهومی با هم نداشته باشند. در هر صورت برای انجام یک تحقیق، جهت دادن ذهن پاسخگو، به سوی یک کلیشه و یا حتا بهتر است بگوییم کاریکاتوری از واقعیت، بسیار قابل نقد است. در واقع اهداف پژوهشگر در چنین پرسشی کاملا به پاسخ گو القاء می شود. مسلما برای یک ذهن ایستا و علاقه مند به تداوم مردسالاری، کوچکترین نشانه هایی از تبادل نظر میان همسران و یا بها دادن به مشورت با همسر و چیزهایی شبیه این، به زن ذلیلی تداعی می شود و به راحتی هم در ذهن اش می تواند نمونه هایی بیابد. این درحالی است که نمونه های «زن ذلیلی» مثلا در کتاب چنین آمده که مردی از محل کار زنگ می زند و از همسرش سئوال می کند فلان چیز را بخرد یا نخرد؟ حال این به چه معناست؟ آیا این به معنای آن نیست که زنی شم اقتصادی بهتری نسبت به همسرش دارد و بنابراین مشورت با او برای کل اقتصاد خانواده بهتر است؟ می خواهم بگویم که هر کسی با توجه به ذهنیت خودش می تواند کسانی را زیر مقوله زن ذلیل تصور کند ولی آیا واقعا این ذهنیت ها شاخصه یک جامعه و یک گرایش خطرناک و رو به افزایش در جامعه است؟ ... به نظر می رسد که این بیشتر «نظر یک جماعت خاص» درباره «یک جماعت خاص دیگر» است تا یک پژوهش و یا یک معضل اجتماعی که باید برای آن دست به پژوهش زد... آیا همانطور که در صفحه 150 این کتاب آمده و نوشته که آقایی به نام حسین، نمی تواند به اندازه زن خود درآمد داشته باشد و این تفاهم درباره تقسیم کار خانه به وجود آمده و سبب شده که خانواده عملکرد خوبی داشته باشد، آیا حتما باید آن مرد را «آگاه» کرد که او مصداقی از زن ذلیلی است؟ این نکاتی که به آن اشاره کردم نمونه هایی بود که در کتاب آمده است که به باور من، سطحی هستند و بدون توجه به روابط پویای میان زنان و مردان در زندگی روزمره، مطرح شده اند... در هر صورت نمونه هایی که در کتاب آمده است بیشتر کلیشه و حتا کاریکاتوری از روابط متنوع و پیچیده بین انسان هاست، آن هم در جایی که نویسنده دعوی علمی و پژوهشی برای آن دارد. در واقع بزرگترین مشکلی که این کتاب دارد آن است که یک مفهوم بسیار بسیار سست مثل "زن ذلیل" را می خواهد تبدیل به یک مفهوم علمی بکند و تازه پس از آن می خواهد آن را اصلاح کند.»
شیوا دولت آبادی از زاویه روانشناسی هم به نقد کتاب پرداخت: «در این کتاب ادعا شده که در ازدواچ، پس از دوران شیفتگی میان زن و مرد، دوران جنگ و زورآزمایی بین زن و مرد فرا می رسد و در واقع چنین می گوید که مرد یا باید گربه را دم حجله بکشد و یا آن که تا آخر عمر با جنگ و خصومت و مبارزه بسر ببرند. این درحالی است که به نظر می رسد واقعاَ ارتباط میان اعضای خانواده ها به این شکل پادگانی و ارتش مآبانه که در کتاب ادعا می شود وجود ندارد. کشمکش در روابط انسان ها همیشه وجود دارد ولی نه به این شیوه ساده انگارانه و ارتش مآبانه ای که در کتاب ادعا می شود. به هرحال در ازدواج میان دو انسان، هزاران پارامتر نقش دارد از جمله فرهنگ، تغییرات زمانه و هزاران عامل جانبی در این محصول که مدام خودش در حال تغییر است نقش بازی می کند. ویژگی بزرگ مغز و رفتار هر انسان از یک سو تغییر و تحول است و از سوی دیگر انطباق و انعطاف پذیری است. اگرچه می توان تا حدودی به ساختارهای شخصیت انسان ها آگاهی پیدا کرد ولی تعامل میان انسان ها و میان انسان با محیط پیرامونش و با وضعیت های مختلف، هرگز به ما اجازه نمی دهد که پا را فراتر از پیش بینی احتمالاتی از شکل گیری روابط انسان ها بگذاریم. استفاده از نظریات روانشناسی و تیپ شناسی هایی که در آنها وجود دارد به منظور به دست آوردن دانشی است که تا حدودی می توان رفتارها را تبیین، پیش بینی و کنترل کرد. این درحالی است که در کتاب زن ذلیل کوشش شده است از این امکان برای توصیف و تبیین پیش بینی و کنترل رفتار زنان قدرت طلب و مردان مهرطلب ـ با یاری جستن از نظریه کارن هورنای ـ استفاده شود. اما این تقسیم بندی از ابتدا سئوال برانگیز است. زیرا هورنای برای نظریه خودش از بیماران خودش استفاده کرده است و نه برای شناخت جامعه. درحالی که در کتاب زن ذلیل از این نظریه می خواهد برای این تیپ شناسی و شناخت جامعه استفاده کند و نه یک «گروه بیمار» که به ایشان مراجعه کرده است. یعنی نویسنده با کلیشه ای کردن دو تیپ ظاهراَ غیرقابل تغییر و انعطاف (که انگار این روزها "سعادت" ازدواج با هم را بیشتر پیدا می کنند) می کوشد این رابطه مثلا نامیمون را تبیین کند و دست به مشاوره و درمان هم بزند. به نظر می رسد در فضایی که هر روزش غیرقابل پیش بینی است نمی توان بر مبنای شخصیت ها تعارضات میان افراد را سنجید و تحلیل کرد. از سوی دیگر در شرایط حقوقی که زنان جامعه ما در آن بسر می برند مسائل و مشکلات خیلی حیاتی تری در خانواده ها وجود دارد تا این که مردی کمی از اریکه پدرسالارانه خود به دلایل بسیاری پایین آمده باشد. واقعا باید پرسید آگاهی برخی از مردان بر زن ذلیلی احتمالی خود چقدر به استحکام خانواده می انجامد وقتی که این همه مشکلات و معضلات فراوان در جامعه وجود دارد؟»
شهلا اعزازی: چگونه در فرهنگی مردسالار، 14 میلیون خانواده زن ذلیل به وجود آمده اند؟
دکتر شهلا اعزازی پیش از شروع بحث دکتر قانعی راد به عنوان گرداننده نشست گفت: « وقتی کتاب زن ذلیل را خواندم، دیدم که روش تحقیق اش اشکالاتی دارد که اینجا تاحدودی اشاره شد ولی وقتی جلوتر رفتم متاسفانه به نظرم آمد یک مغلطه ای در این کتاب صورت گرفته که بیش از هر چیز دیگری آزاردهنده است و آن این است که ما در شرایطی بسر می بریم که مردسالاری در تمام ارکان جامعه ما وجود دارد، ولی شما در این کتاب سعی کرده اید مردسالاری و زن ذلیل را برابر با هم در نظر بگیرید. الان در حدود 15 سال است که جنبش زنان در ایران به راه افتاده و سعی کرده که تغییراتی به نفع زنان و علیه مردسالاری ایجاد کند، اما در همه این سال ها دستاوردهای زیادی نداشته اند به جز آن که زنان پس از این تلاش ها دریافته اند که یک حق و حقوقی دارند ولی به غیر از آن، ما هنوز با شرایط نابرابر و تبعیض آمیز حقوقی مواجه هستیم. از سوی دیگر ساختار دولت، ساختار قوانین و یا همین تفکیک های جنسیتی در دانشگاه ها و در مجموع فرهنگ و قوانینی که همه به ضرر زنان عمل می کننداما با وجود این شرایط نابرابر، نویسنده در کتاب زن ذلیل، مردسالاری و زن ذلیلی را در یک کفه برابر با هم قرار داده است درحالی که به خوبی می دانید که مردسالاری، نظامی است که از بالا از طریق قوانین شروع می شود، فرهنگ اش وجود دارد و همه بر نابرابری های اجتماعی به ضرر زنان تأکید دارند. حالا این که ما در یک نظام مردسالار، بیاییم از وجود زن ذلیلی بحث کنیم واقعا جای تعجب است. آخر در یک فرهنگ مردسالار که هیچ حقی برای زنان وجود ندارد و با وجود این همه نهادهایی که مردسالاری را تقویت می کند، چگونه می شود به ادعای این کتاب 14 میلیون و خورده ای خانواده ی زن ذلیل وجود داشته باشد؟ یعنی طبق نوشته این کتاب ما 17 میلیون خانواده داریم که 14 میلیون شان زن ذلیل هستند، آخر چطور چنین چیزی در جامعه و فرهنگ مردسالار ما امکان پذیر است؟ به نظرم نویسنده کتاب واقعا باید توضیح دهد که در چنین فرهنگ مردسالاری، اساساَ چه عواملی مردان را به زن ذلیلی وا می دارد؟ از طرف دیگر در کتاب برای نمونه آمده است که مثلا مردی که توسط زن اش کاملا کنترل می شود و زیرسلطه است (و به قول نویسنده، ذلیل اش کرده)، بعد می بینیم که رفته با یک زن دیگر ارتباط پیدا کرده و حالا باید پرسید که واقعا چطور یک مردی که این همه از سوی زن اش کنترل می شود چگونه رفته و با یک زن دیگر ارتباط برقرار کرده؟ در اکثر مثال هایی که نویسنده در این کتاب آورده وقتی که دقت می کنیم که نویسنده به قول معروف خیلی یواش از روی مشکلات شخصیتی خود مرد می گذرد مثلا از روی مسئله اعتیاد مرد، یا بیکاری و عدم توانایی در پول درآوردن و... می گذرد و همه چیز را به مسئله زن ذلیلی رجوع می دهد. به هرحال من معتقدم که شاید روابط سلطه آمیز میان برخی از زنان و مردان یک مسئله اجتماعی در یک گروه خاصی می تواند باشد ولی این ها، کل نظام اجتماعی نیست. درحالی که مردسالاری یک نظام اجتماعی است که از فرهنگ و قانون و نهادهای مختلف پشتیبانی می شود.
دکتر اعزازی در ادامه نقادی اش از کتاب زن ذلیل، افزود که: «مسئله دیگری هم که در این کتاب به چشم می خورد، آرزوی بازگشت به کلیشه مرد قدرتمند و سنتی است. در واقع الگوی مردی که در این کتاب تشویق می شود الگوی مرد سنتی و قدرتمند است و الگوی خانواده ایده آل اش هم تفکیک جنسیتی کاملا مشخص و نقش های جنسیتی تفکیک شده است که در آن مرد، امور مهم و نان آوری خانواده را دارد و زن هم امور بی اهمیت را اداره می کند. حال پرسشی که می خواهم مطرح کنم این است که به راستی چرا این کار را کرده اید؟ چرا نظام مردسالاری را با معضلی به نام خشونت علیه مردان یکی گرفته اید؟ آیا قصد و غرضی پشت این کار هست؟ البته امیدوارم اینطور نباشد و فقط ناخواسته بوده باشد. چون می دانیم که در اروپا زمانی که جنبش زنان خیلی قوی شده بود و دستاوردهای زیادی داشت، یک «واکنش منفی» ایجاد شد و یکسری کتاب ها به ویژه توسط بیولوژیست ها شروع به چاپ و انتشار کرد که در آنها مثلا به لحاظ علمی ثابت می کردند که مردان از لحاظ ژنتیکی و هورمونی برتر از زنان هستند. حالا در جامعه ما، ایجاد موج منفی یعنی ضربه زدن به جنبش زنانی که خیلی هم نتوانسته تغییراتی ایجاد کند و به سختی می تواند در برابر مردسالاری یک کمی بایستد، انتشار چنین کتابهایی برای من کمی غیرقابل هضم و درک است.»
بیوک محمدی: مردسالاری و زن ذلیلی دو روی یک سکه هستند
پس از آن آقای بیوک محمدی نویسنده کتاب جنجال برانگیز «زن ذلیل»، در این نشست صحبت کرد و در ابتدا گفت: «می خواهم قبل از شروع بحث ام یک داستانی را تعریف کنم. یک روزی، مردی که بی سواد بود، رفت جلوی پستخانه و یک نفر را پیدا کرد که برایش نامه ای برای خانواده اش بنویسد. خلاصه او از بدبختی هایش گفت و نامه نویس هم همه را نوشت و بعد که نامه نویس، نامه را برای آن مرد خواند، آن مرد شروع به گریه کرد. نامه نویس پرسید که چرا گریه می کنی این چیزهایی بوده که خودت بهم گفتی. مرد گفت من می دانستم که بدبخت ام ولی نمی دانستم اینقدر بدبخت ام... خلاصه من می دانستم که کتاب ام بد است ولی نمی دانستم اینقدر بد است...» با نقل این قصه، آقای محمدی اضافه کرد: «دوستان درست می گویند زن ذلیل و مردسالاری نقطه مقابل هم نیست، بلکه دو روی یک سکه هستند... زورگویی در هر شکل آن بد است. نقطه مقابل هر دو تای اینها، عشق و محبت است. نکته دیگر این است که یک مردی می تواند همه این رفتارها را داشته باشد ولی احساس زن ذلیلی نکند. بنابراین من در این کتاب، احساس مردان را ملاک قرار داده ام و نه نوع رفتار آنها را. اگر مردی احساس بدی ندارد هیچ اشکالی ندارد هر رفتاری بکند ولی اگر احساس بدی از آن دارد اینجاست که اشکال دارد. بزرگ ترین شاخص زن ذلیلی، احساس حقارت در آن رابطه است.... در ضمن من تمام این بحث هایی را که به زنان ظلم شده همه را قبول دارم، اما من می خواهم بگویم که آیا ما نباید از فرزندسالاری حرف بزنیم چون مثلا در جامعه کودک آزاری وجود دارد؟ یعنی ما دو تا مسئله اجتماعی در کنار هم داریم که پرداختن به هر دو تای آنان، واقعاَ چه اشکالی دارد؟ من در اینجا در مورد روش تحقیق ام بحث نمی کنم چون طول می کشد و فرصت نیست ولی فقط می گویم که من از مشاهدات و مصاحبه هایم این تعریف را ساختم و نه این که اول این تعریف را داشته باشم و بعد بروم بر مبنای آن مصاحبه کنم... اگر مردسالاری ظلم است، خب این هم ظلم است. در 100 سال پیش مردسالاری وجود داشت ولی ذهنیت آن وجود نداشت و کسی در مورد آن حرف نمی زد بنابراین "احساس ظلم" است که در اینجا هم همانطور که مردسالاری وجود دارد زن ذلیلی هم برمبنای احساس مردان، ظلم است. درست است که مردسالاری 6 هزار سال وجود داشته و زن ذلیلی قدمت زیادی ندارد ولی خوب می توان گفت که کشاورزی هم 6 هزار سال قدمت داشته ولی تکنولوژی 200 سال فقط قدمت دارد ولی تأثیر تکنولوژی خیلی بیشتر بوده است. بنابراین کل تاریخچه یک مسئله، معیار خیلی درستی نیست.»
سپس شهلا اعزازی در مورد این بحث آقای محمدی که «احساس ظلم را معیار زن ذلیلی قرار داده است» گفت: «بیش از سه چهارم نقل و قول ها در مورد زن ذلیلی در کتاب از دیگران نقل شده است یعنی اکثریت مصاحبه شونده ها در مورد دیگر مردانی در خانواده و آشنایان شان گفته اند که فلانی زن ذلیل است، بنابراین این مسئله نشان نمی دهد که شما احساس ظلم را معیار قرار داده اید».
محمدامین قانعی راد: تجربه خاص گروهی از مردان از خانواده به عنوان مکان ستم بر مردان
آقای دکتر محمد امین قانعی راد، رئیس هیئت مدیره انجمن جامعه شناسی، که قرار بود به عنوان یکی دیگر از منتقدان، این کتاب را نقد بکنند، تصمیم به دفاع از کتاب دکتر بیوک محمدی گرفت و در ابتدای سخنانش این طور گفت که: «من می خواستم این نکته را یادآوری کنم که وقتی شما به عنوان زنان پژوهشگر می آیید و در مورد مسائل و مشکلات خود زنان تحقیقی می کنید، یک عده مرد می آیند از موضع اوبجکتیویست و می گویند تحقیق شما فلان مشکل روش شناسی دارد و این جایش این طور و آن جایش این طور است و... ولی مشکل شما را به عنوان زن درک نمی کنند و نمی دانند دردتان چیست و دست می گذارند روی مشکلات متدیک شما و یا می گویند که توطئه می کنید و امنیت ملی را به خطر می اندازید و... خلاصه می خواهم بگویم که همان رفتاری را که با شما می کنند نباید شما با دیگران بکنید. آقای بیوک محمدی سال ها دارند تحقیق می کنند و کتاب می نویسند و بنابراین احتیاجی به پول درآوردن از راه این کتاب ندارند. دیگران به شما زنان می گویند که امنیت ملی را به خطر می اندازید و بنابراین مشکلات تان را مطرح نکنید و شما هم دارید به نویسنده کتاب می گویید این مشکلی را که در جامعه وجود دارد مطرح نکنید چون جنبش زنان را به خطر می اندازید؟ چرا در رابطه با شب ادراری کودکان این همه تحقیق می شود، حالا نباید در مورد این معضلی که آقای محمدی نامش را زن ذلیلی گذاشته تحقیق شود؟ در واقع همیشه هر کسی خواسته انتقادی بکند و حرفی را مطرح کند معمولا با یک مارک و برچسب جلوی او را گرفته اند، حالا مخالفان در رابطه با مشکلات حقوقی زنان که شما مطرح می کنید به شما یک برچسب ضدیت با امنیت ملی می زنند و شما هم به آقای محمدی با یک برچسب می خواهید جلوی بحث اش را بگیرید... به هرحال انتظار من این بود که در این جلسه، صحبت شود که آیا مقوله زنان سلطه جو اساساَ وجود دارد یا ندارد؟ و دوم این که بحث شود که آقای دکتر محمدی این قضیه را درست تبیین کرده اند یا نه؟ در هر صورت من از میان سه سخنرانی که شد نفهمیدم که آنان وجود زنان سلطه جو را پذیرفته اند یا دارند انکار می کنند. در واقع این پرسش اصلی است که آیا پدیده ای به نام زنان سلطه جو وجود دارد یا نه؟ به هرحال این کتاب را اگر بخواهیم طبقه بندی کنیم باید آن را در میان مطالعات مردان بگذاریم و اگر قرار است مطالعات زنان وجود داشته باشد پس مطالعات مردان هم می تواند وجود داشته باشد، و این حوزه مطالعاتی است که در غرب هم روی آن کار شده و فکر می کنم مطالعات مردان کمک می کند به مطالعات زنان. بنابراین باید از آن استقبال کرد. همانطور که ما مردان فمینیست داریم و کمک کرده اند به رشد جنبش فمینیستی، به همان نسبت هم جنبش فمینیستی باید دغدغه مسائل و حقوق مردان را هم در جامعه داشته باشد، اگر بخواهد به رویکرد غیربیولوژیک دست یابد. چون بحث زن و مرد یک بحث بیولوژیک نیست، چون بحث جنسیتی بیولوژیک نیست. در هر حال این کتاب آقای محمدی، اولین اثری است که در حوزه مطالعات مردان در ایران صورت گرفته است با همه ضعف های خودش و از این قضیه باید استقبال کرد و دقیقاَ مبتنی بر تجربه مردان خاص است. من تجربه شخصی آقای محمدی را نمی دانم ولی فکر می کنم نوشتن این کتاب نیاز دارد به داشتن تجربه خاص. فمینیست ها می گویند خانواده مکان اصلی ستم بر زنان است. حالا یک تجربه خاصی هم برخی از مردان دارند به عنوان این که خانواده مکان اصلی ستم بر مردان است. و البته این کتاب به نوعی تجربه خاصی هم در رهایی از ستم زنانه ای ارائه می دهد که جنسی نیست بلکه جنسیتی است. پارتیزانیست مردانه نیز در آخر این کتاب وجود دارد چرا که در پایان می گوید: برای رهایی، میزانی از شجاعت لازم است. این بخش می تواند به نوعی، مطالعات رهایی بخش مردان تلقی شود.»
محمد امین قانعی راد، در ادامه گفت: «زنان در فضاهای خصوصی سعی می کنند مسلط بشوند چون جایشان معمولا در فضای خصوصی بوده است. یا زنان تلاش می کنند یک نوع مقاومت مشروع در مقابل قدرت مردانه انجام بدهند، و مقاومت مشروع در حوزه خانواده از سوی زنان وجود داشته و خانواده جایی بوده که زنان می توانستند قدرت مردانه را به چالش بکشند ولی در حوزه عمومی نمی توانستند. بنابراین شوهرت اگر شاه باشد توی زن می توانستی قدرت او را در خانه به چالش بکشی. و البته این را هم تاحدودی باید به زن حق داد چون از مشکلات در جامعه رنج می برد و این مقاومت را در خانه انجام می دهد و این پدرسالاری که در جامعه وجود دارد باید آن را به یکی نسبت بدهد و نزدیک ترین کسی هم که می تواند این کار را بکند شوهر است که به نحوی هم نمایندگی می کند حوزه عمومی و نظام مالکیت و قدرت را. اما از یک طرف دیگر باید بگویم که اگر آقای دکتر زدن پیش بند توسط مرد را نشانه زن ذلیلی می داند، می شود آن را نقد کرد چرا که تقسیم دموکراتیک کار در خانه را نمی شود نشانه زن ذلیلی به حساب آورد. چرا که قراردادها در فرآیند دموکراتیک شدن جامعه بازتعریف می شوند. مثلا طبق تحقیقاتی که در میان مردان اروپایی و آمریکایی شده است، امروز مشارکت در نگه داری از کودک را مردان اروپایی و آمریکایی به عنوان بخشی از هویت مردانه و مردبودگی تعریف می کنند. در واقع این روند دموکراتیکی است که دارد اتفاق می افتد و از یک طرف مشارکت مرد در خانه در حال افزایش است و بنابراین قدرت زن در خانه کم می شود و از طرف دیگر قدرت زن در جامعه در حال افزایش است و بنابراین قدرت مرد در جامعه در حال کم شدن است و این یک فرآینده دموکراتیزه کرد و تعادل قدرت در خانواده و جامعه است. واکنش زنان هم در برابر از خودبیگانه خودشان ممکن است یک واکنش نشان بدهند و یک مقدارش هم قابل درک است و برخی از مردان هم می دانند و برای همین این فضا را برای زنان می گذارند. اما اگر بخواهم تبیین خودم را بگویم از این پدیده زنان سلطه جو باید بگویم که در طول تاریخ زنان یکی از اصلی ترین کارگزاران و عاملین در تولید پدرسالاری بوده اند و به نظر من رفتار زنان سلطه جو شیوه دیگری از تولید پدرسالاری توسط زنان است.»
گزارش: عاطفه کشتکار