به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، دی ۰۲، ۱۳۹۰

از ادعای حاکمیت از طرف خدا، تا واقعیت حاکمیت مردم

حسین اسدی 
 بخش چهارم (پایانی)

انقلاب مشروطیت و دست آورد های آن

"اعليحضرتا مملكت خراب، رعيت پريشان و گداست . تعدى حكام و مأمورين بر مال و عرض و جان رعيت، اندازه ندارد . پارسال دخترهاى قوچانى را درعوض سه رى گندم ماليات كه نداشتند بدهند گرفته به تركمنها و ارامنه عشق آباد فروختند ... ده هزار رعيت قوچانى از ظلم ايران بخاك روس فرار كردند. "
آیت ﷲ طباطبایی 
کوشش و فدا کاری اندیشمندانی که در بخش قبلی از آن سخن رفت، در عین حال که هر یک به نوبه خود و بنحوی دیگربه تشریح بخشی از گرفتاریهای مردم اشاره داشتند، اما در قضاوتشان در ار تباط با نقش مخرب دو قلوی قدرت سلطان و شیخ نظر یکسانی ارائه مینمودند. همه آنها بر این نظر بودند که راه رهایی از استبداد مبارزه با سلاطین مستبد، ووادار نمودن ملا یان به اموری که مر بوط بدانان است.

پیگیری روشنفکران در مبارزه ی هدفمند و آگاهانه شان سبب این گردید که آنان وارد عمل سیاسی نیز گردیده وبه جهت آگاهی بخشیدن به مردم کمیته هایی را به لحاظ تعلیم سیاسی آنان در شهر های مختلف تشکیل دهند، وبدین خاطرافرادی را به نواحی مختلف کشور گسیل دارند. تشکیل کمیته هایی از این نوع که با عث بالا رفتن دانش سیاسی مردم میگردید و در نهایت به پشت کردن آنان از خرافات مذهبی منجر میگردید، با مخالفت جدی ملایان سنت‌گراوافراطی که علیه تجدد و تجددطلبی از هیچ گوششی فرو گذار نمیکردند رو برو بود، وبدین حهت رو شنفکران گاه مجبور میگردند برای رساندن پیام خود به مردم، و آشنا نمودن آنان بامفاهیم جدید، اهداف و نظر یات خویش را در قالب بسته‌بندی‌های سنتی ارائه نمایند، تا از این طریق حتی المقدور از رو یا رویی آشکار با تریبون‌های سنتی بپرهیزند. یکی از این شیوه ها شرکت در مراسمی که از طرف مذهبیون بر گزار میشد و سعی در تبدیل شعارها و خوسته های حقیرانه این مجامع بخواسته های سیاسی و مبارزاتی بود. نمونه بارز چنین تاکتیکی را میتوان در بست نشینی ملایان در شاه عبدالعظیم و سیاسی نمودن خواستهای آنان از شاه برای خروج از تحصن مشاهده نمود،بنا بر خاطرات یحیا این خواست ها عبارت بودند از :

"عزل حاکم تهران ، عزل رئیس گمرکات ، برگرداندن تولیت مدرسه خان مروی به اولاد میرزا آشتیانی ، تنبیه عسکر گاریچی راه قم ، تجلیل از میرزا محمد رضا یکی از علمای کرمان و برداشتن تمبر دولتی از مستمریات روحانیان"

همانطور که مشاهده میگردد درآنها خبری از خواسته های ازادیخواهی و مردمی وجود نداشت. رو شنفکران اما با استفاده از نظر مساعد سفیر عثمانی که پیامبرخوا ست های بست نشینان به شخص شاه بود، وبر خلاف نظر بهبهانی که طرح چنین خواستی را هنوز زود میدانست، خواست تٌا سیس عدالتخانه را بدان ا ضافه نمودند، که به صادر كردن دستخط موافقت شاه با تأسيس عدالتخانه و بركناري عين الدوله که یکی از سر سخت ترین مخالفین آزادیخواهان بود انجامید، این خواست بعدا هم بحربه ای مٶثر و عوام فهمی برای رهبران جنبش آزادیخواهی تبدیل گردید، و سپس بخواست تشکیل مجلس شورای ملی تبدیل شد.

شرایط موجود در مملکت و نمایان شدن وضعیت پوشالى حكومت قاجارو سیل اندیشه های جدید که نوید انقلابی را میداد، برخی از ملایان را بدون اینکه بعمق خواستهای انديشمندان و مشروطه طلبان آ گاهی کامل داشته باشند برآن داشت که آنان نیز زبان بشکایت کشایند. کسروی درتاریخ مشروطه ایران مینویسد که:

"اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطه‌خواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانون‌های اروپایی را نمی‌دانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعه است آگاهی درست نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چاره‌ای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار بهواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشم‌پوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند."

آنان با اکراه خواست آزادیخواهان که مساوات همه مردم مسلمان و غير مسلمان در برابر قانون وآزادی بود را قبول نمودند، در صورتیکه میدانستند که چنین افکاری در اصل با شريعت اسلام که بين زن و مرد، بين بنده و آزاد، وبين مسلمان وغير مسلمان، بين كافر ومسلم فرق ميگذارد مباينت كامل دارد. روشنفکران هم برای کشاندن هرچه بیشتر آنان به امر مبارزه از روحانیان گمنامی که هیچ‎ گاه کسی پیرامونشان نبود استفاده میکردند، از آنان آیت الله و روحانی بزرگ می ساختند، وسپس آنان را به جلو انداختنه و نوشته‌های مترقی خود را به امضای آن‌ها منتشر میکردند. چنین روحانیونی نیز که بازار خود را پررونق می‌دیدند، دانسته و یا ندانسته کم کم به مبلغین نظر یات تجدد خواهان تبدیل میگردیدند. و البته بودند بقول کسروی" مردان غیرتمندی" همچون سيد محمد طباطبائى که آگاه بوند، او در نامه ای خطاب به شاه وضعیت خطیرمملکت و مردم را چنین کوشزد نمود.:

"اعليحضرتا مملكت خراب، رعيت پريشان و گداست . تعدى حكام و مأمورين بر مال و عرض و جان رعيت، اندازه ندارد . پارسال دخترهاى قوچانى را درعوض سه رى گندم ماليات كه نداشتند بدهند گرفته به تركمنها و ارامنه عشق آباد فروختند ... ده هزار رعيت قوچانى از ظلم ايران بخاك روس فرار كردند. "

و در چنین شرایطی بود که کم کم اولین زمینه های بوجود آمدن سامانه های یک جامعه مدنی در ایران شکل میگرفت.

احزابی چون حزب اعتداليون، حزب دمكرات، حزب اتحاد، حزب اجتماعيون، حزب اتفاق و ترقى، و حزب داشناكسيون كه به ارامنه تعلق داشت شکل گرفتند، و در تهران و دیگرشهرهاى کشورانجمن هاى بيشمارى تحت نام " انجمن ولايات " براى پشتيبانى از مشروطيت و یا با نامهای دیکری چون انجمن حقيقت،انجمن آل محمد، انجمن اصلاح، انجمن بابيه، انجمن خمسه، انجمن سرى، انجمن مخفى، انجمن سعادت، انجمن فدائيان ملت ايران، انجمن زرتشتيان،انجمن ارامنه بوجود آمدند، که در مجموع خود در پیروزی انقلاب مشروطه در ايران تأثير بسزایی داشتند. روزنامه های همچون قانون ( لندن)، اختر ( عثمانی )، حکمت ( قاهره ) حبل المتین ( کلکته( در خارج از کشور منتشر میشدند، و آثار نویسندگانی چون : میرزاآقاخان کرمانی ، آخوند زاده ، طالب اوف ، حاج زین العابدین مراغه ای ، یوسف مستشارالدوله ، ملکم خان. کم کم جا ی خود را در جامعه ایران بازمیکرد.

شکل گرفتن دایره ای به محوریت آخوند خراسانی به همراهی شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی سه مجتهد ومرجع شیعیان در نجف، کفه ترازوی قدرت را به نقع تجدد خواهان سنگین تر نمود، بخصوص اینکه آخوند خراسانی براستی و آگاهانه به عدم دخالت ملایان در حکومت معتقد بود. اقای کدیور در مقاله ای چنین نقل میکند که:

"مرحوم آقا بزرگ تهرانی از شاگردان خراسانی نقل می‌کند که در گرماگرم کشمکش‌های عصر مشروطه و اختلاف ‏نظر شدید علما در موافقت و مخالفت با مشروطه، نائینی به خراسانی پیشنهاد می‌کند که وی از تأیید حکومت مشروطه ‏صرف‌ نظر کند و به جای آنها برپایی حکومت اسلامی را وجهه‌ی همت خود قرار دهند و اداره‌ی حکومت را نیز خود ‏برعهده گیرند. نائینی برای ترغیب مرحوم آخوند به قبول پیشنهاد خود موضوع ولایت فقیه را پیش کشید و چون خود از ‏معتقدان جدی نظریه‌ی ولایت فقیه بود، دلایل متعدد عقلی و نقلی ولایت فقیه را به تفصیل بیان کرد. آخوند پس از استماع ‏کامل سخنان نائینی، رأی وی را به لحاظ نظری و امکان عملی مردود دانست"

آخوند خراسانی که بدرستی میتوان اورا یکی از عاملین مٶثر در پیروزی انقلاب مشروطیت بشمار آورد همچنین در پاسخی به نامه‌ی اهالی همدان در رد نظر ملا یان مر تجع می نویسد که:‏

‏" مگر سلطنت استبدادیه شرعی بود که از تغییر و تبدیل آن به سلطنت مشروطه به دسیسه‌ی عمر و عاص عنوان مشروعه ‏نموده محض تشویش اذهان عوام و اغلوطه‌ی دلفریب باعث این همه فتنه و فساد گشته، سفک دماء و هتک اعراض و نهب ‏اموال مسلمین را اباحه نمودند؟ و عجبا چگونه مسلمانان، خاصه‌ی علماء ایران، ضروری مذهب امامیه را فراموش نمودند که ‏سلطنت مشروعه آن است که متصدی امور عامه‌ی ناس و رتق و فتق کارهای قاطبه‌ی مسلمین و فیصل کافه‌ی مهام به دست ‏شخص معصوم و موید و منصوب و منصوص و مأمور من الله باشد مانند انبیاء و اولیاء علیهم‌السلام و مثل خلاقت ‏امیرالمومنین(ع) و ایام ظهور و رجعت حضرت حجت(ع)، و اگر حاکم مطلق معصوم نباشد، آن سلطنت غیرمشروعه است، ‏چنان که در زمان غیبت است و سلنطت غیرمشروعه دو قسم است، عادله، نظیر مشروطه که مباشر امور عامه، عقلا و متدینین ‏باشند و ظالمه و جابره است، مثل آنکه حاکم مطلق یک نفر مطلق العنان خودسر باشد. البته به صریح حکم عقل و به فصیح ‏منصوصات شرع «غیر مشروعه‌ی عادله» مقدم است بر «غیرمشروعه‌ی جابره». و به تجربه و تدقیقات صحیحه و غور ‏رسی‌های شافیه مبرهن شده که نه عشر تعدیات دوره‌ی استبداد در دوره‌ی مشروطیت کمتر می‌شود و دفع افسد و اقبح به ‏فاسد و به قبیح واجب است. چگونه مسلم جرأت تفوه به مشروعیت سلطنت جابره می‌کند و حال آنکه از ضروریات مذهب ‏جعفری غاصبیت سلطنت شیعه است."

در همین زمان در تهران هم دو مجتهد شناخته شده، طباطبایی و بهبهانی به صف تجدد طلبان پیوسته و بمقابله با ملایان متحجر بسر کردگی شیخ فضل ﷲ نوری بر خاستند، شیخ فضل‏الله بر این پندار بود که با افراشتن لوای "مشروطیت مشروعه" و مخالفت با بهبهانی و طباطبایی میتواند پیشوایی روحانیت را به دست گیرد، دراین امراما موفق نگردید و بجای آن جان خود را ازدست داد. اودر پای چوبه دار بیان داشت که:

"نه من مستبد بودم. نه سید عبدالله مشروطه‏خواه و نه سیّد محمد. آنها مخالف من بودند. من مخالف آنها"،

بهبهانی و طباطبایی هم که پیروز این رقابت بودند، مجبور بودند برای حفظ مو قعیت خود روز بروز بیشتر بسمت دفاع از خواست های روشنفکران قدم بر دارند. طباطبایی در مشهورترین وعظش، که ده روزی پیش از صدور فرمان مشروطه صورت گرفت موضع ملایان هم نظر خود را چنین بیان کرد:

«باباجان، پادشاه هم مثل ما یکنفر است. نه اینکه بقول بعضی مالک‏الرقاب و آنچه بخواهد بکند... هرچه خرابی و ظلم هست در سر یک مشت ایرانی بیچاره است و اینهم بواسطهء اینستکه نمی‏دانیم معنی سلطنت را... (ما) جمهوری طلب نیستیم. به این زودی مشروطه نمی‏خواهیم. یعنی مردم ایران هنور به این درجه تربیت نشده‏اند و قابل مشروطیت و جمهوریت نمی‏باشند ... ما اجرای قانون اسلام را می‏خواهیم. ما مجلسی می‏خواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانونی مساوی باشند. ما نمی‏گوییم مشروطه و جمهوری. ما می‏گوییم مجلس مشروعهء عدالتخانه، تمام شد."

و بعد هم باز قدمی بجلو گذاشت و تفسیر خود از مشرو طیت را بدین شکل ارائه نمود:

" مشروطه چيزى است كه بندگان خدا كه آزاد خلق شده ، از قيد اسارت خلاص خواهند شد و از زير فشار چندين هزار ساله، نجات خواهند يافت .مشروطه چيزى است كه عامه طعم حريت و آزادى ر ا خواهند چشيد . زبان و قلم آزاد خواهد گشت، مردم متحد خواهند شد، مساوات و مواسات در مملكت پديد خواهد گشت. مشروطه چيزى است كه قانونى براى شاه و مجلس وزراء و اعيان و وكلاء و غيره وضع خواهد شد كه تمام كارهاى دولتى و ملتى و شرع و عرف و زارع و فلاح و غيره را محدود خواهد كرد كه هيچكس بدون امر قانون نتواند سخنى بگويد و كارى بكند"

روشنفکران و سازمانهای تجدد طلب هم که دائما سعی در کشاندن این "دو سید" بسمت موضع گیریهای صریحتر داشتند گه گاه حرفهایی را به نقل از آنان تعریف میکردند که فاقد هر گونه واقعیتی بود. بعنوان نمونه میتوان به نوشته ای از " فرقه اجتماعیون عامیون " اشاره نمود که در آن انقلاب ۱۹۰۵ روسیه را به کشیشان نسبت میدهد و با کشاندن پای بهبهانی و طباطبایی بدان مردم را به تقلید از آنان دعوت میکنند :

"ای فقرای ایران جمع شوید... (ببینید) اهالی همسایهء شمالی... جد و جهد و سربازی ‏کنند. روحانیون و کشیشان هم خود را جانشین حضرت عیسی (ع) دانسته، در راه دفع ظلم مانند عیسی دست از جان شسته خود را چطور در طریق رضای عیسی فدا می‏کنند. خوب شما تا بحال می‏گویید که علماء اعلام مانع از پیشرفت خیالات جماعت فقرا بوده‏اند. یعنی شریک دزد و رفیق قافله هستند. الها الحمد این افترا هم به دروغ پیوست. الان بچشم خودتان می‏بینید و بگوش خودتان می‏شنوید که آقای طباطبایی و آقای (بهبهانی)... چطور اقدام خالصانه نموده و خود را برای نجات امّت جدّش وقف کرده... ای اهالی ایران، خودتانرا از دست این حاکمان خودمختار ظالم جبّار لامذهب بیدین خارج از دین محمدی (ع) خلاص نمایید."

سرانجام کوشش روشنفکران ایرا ن با ین نتیجه رسید که انقلاب مشروطه که از هر نظر یکی از پیچیده‏ترین و جالب‏ترین وقایع تاریخی ایران و حتی جهان است به ثمر رسد. این انقلاب در کشوری رخ داد که درآن زمان ۹۸ درصد مردمش بیسواد بودند، روابط درونیش از روابط قرون وسطایی هم قدمی فراترنگذاشته بود، و در آن حاکمیت مذهبی دراوج قدرت خود قرار داشت، و نیز دو قدرت جهانی روس و انگلیس هم برای تسلط برآن از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند. پی امد این انقلاب چنین بود که ادعای حاکمیت خدایی از طرف ملایان مردودگردید و حاکمیت مردم جانشین آن شد. ثمره دیگرش هم این بود که نه تنها موفق گردید شاه مستبد را خلع و بفرار از کشور مجبور کرداند، بلکه یکی از مترقی‏ترین قوانین اساسی جهان را به تصویب رساند و توانست پرقدرت‏ترین رهبر مذهبی زمان (شیخ فضل‏الله نوری) را بر مبنی حکم محکمه ای بشرح زیر و بنا بر فتوای خود ملا یان ودر ملاء عام بدار آویخته شود. :

«در خاتمه جلسه محاکمه، آقا شیخ ابراهیم زنجانی بپا می‌ایستد و بطور صریح چنین می‌گوید: جناب حاج شیخ فضل‌الله بر طبق فتوا و حکم حجج اسلام نجف اشرف که سواد آن در همه ایران منتشر شده مفسد فی‌الارض است و باید بر طبق قوانین اسلام با او همان معامله ای را که خداوند راجع به مفسد فی‌الارض دستور داده رفتار نمود.»

انقلاب مشروطیت در ایران نشان داد که زمانی که انسان ها به مقام و منزلت انسانی خود پی میبرند، جدا از سطح سواد و آگاهیشان به علم و دانش، دیکر هیچ قدرتی نمی‏تواند اراده آزاد آنها را به بند کشد. در چنین حالتی حتی اگر تحصیل کردگان جامعه هم بدلایلی نتوانند و یا نخواهند از خواست های بحق مردم دفاع کنند، باز فریاد مشهدی باقر بقالی بلند خواهد شد، که در اعتراض به پیام شاه مبنی برلزوم مشروعیت مشروطیت تاکید نماید، که منظور ما مشروطیت است و نه مشروعیت و قدمی به عقب نخواهیم گذاشت.

آنچه که در نتیجه این انقلاب به به تصویب نمایندگان ملت رسید سندی بود که بدرستی میتوان آنرا هموزن همان"قرارداد اجتماعی" دانست که فلاسفه ارو پایی آنرا پیش شرط بوجود آمدن یک جامعه مدنی میدانستند ، قانونی که بر ادعای ملایان که امر حاكميت بر مردم را چنین تفسیر میکردند:

" استمرار و اعمال ولايت تشريعي خداوند است كه به عنوان اقتداري مطلق، حقانيت آن ريشه در حقيقت لايزال و مطلق خداوندي دارد و از اين رو، غيرقابل انتقال و يا تجزيه است، و براساس سنت الهي، تحقق و عينيت خارجي چنين حاكميتي منوط به پذيرش آحاد جامعه است كه در صورت پذيرش، به واسطه ي انسان هايي كه تحت تربيت خاص الهي واقع شده اند و يا توسط آنان سفارش مي شوند، اعمال مي گردد. "

خط بطلان کشید، وقوای حکومت و دولت را ناشی از ملت شناخت. بدین هم قناعت نکرد و با برسمیت شناختن استقلال سه قوه: قوه مقنننه ، قوه قضاییه و قوه مجریه، حق قضاوت در امور مردم را که ملایان آنرا حق مسلم و خدادادی خودمی پنداشتند، از آنان گرفته و به قوه ای مستقل و همسنگ با دو قوه دیگرواگذار نمود.

اصل هشتم متمم این قانون با رد نظر ملایان که ملت ایران را به مسلمان و غیر مسلمان با حقوقی نابرابر تقسیم میکرد، همه مردم ایران را در برابر قانون برابر شمرده، ومقرر کرد که همه مردم ایران صرف نظر از دین و مذهب و طبقه، متساوی الحقوقند. وبا تصویب این اصل غیرمسلمانان همان اندازه دارای حق گردیدند که مسلمان میتوانستند داشته باشند و علاوه بر این نیزکلیه امتیازهای اشرافی و روحانی لغوگردیدند.

برخلاف تصورملایان مرتجع که آزادی را در اسلام کفر میدانستند، وشیخ فضل‌الله نوری در گفتگویی با طباطبائی و بهبهانی ادعا ی اثبات این امر را باستناد آیات قر آنی می نمود :

"مگر شما دو بزرگوار نمی‌دانید که آزادی در اسلام کفر است.. من شخصا از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل می‌دارم که در اسلام، آزادی کفر است...“.

قانون اساسی کلیه حقوق مدنی و شهروندی از جمله آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی مسکن و شغل و آزادی اجتماعات را برای تمام آحاد ملت ایران به یکسان به رسمیت شناحت و دستگاه حکومتی را مسئول تامین و تحقق این حقوق نمود.

بزرکترین مشکل ملایان در قبل از انقلاب مشروطیت با سواد شدن مردم بود، چه از این طریق مردم می توانستند با افکار و اندیشه های جدید آشنایی پیدا نموده و این امر باعث کسادشدن بساط آنان میگردید، شاد روان رشدیه نظر آنان را چنین بیان میدارد:

"یکی از آقایان که مقامش عالی تر از لیاقتش است خودداری نتوانست. گفت: اگر این مدارس تعمیم یابد یعنی همه مدارس مثل این مدرسه باشد بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی‌شود. آنوقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد معلوم است. علما که از حرمت افتادند اسلام از رونق می‌افتد… صلاح مسلمین در این است که از صد شاگرد که در مدرسه درس می‌خوانند یک دو تا شان ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند"

و شیخ فضل‌الله نوری هم در همین زمینه در جلسه‌ای به ناظم‌الاسلام کرمانی درباره مدارس جدید تدکر میدهد که:

"ناظم الاسلام، ترا به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟"

در قانون اساسی مشروطه اما امر تحصیل و تعلیم علوم، معارف، و صنایع آزاد اجباری واز وظایف و مطابق با قوانین وزارت علوم و معارف پیش بینی میشود، و مدارس اعم ازخصوصی ودولتی را از زیر سایه مکتب خانه ها ی ملا یان بدر آورده وتحت نظارت و مراقبت وزارت علوم و معارف قرارمیدهد.

بنا بر انچه رفت آزادی ها و حقوق مندرج در قانون اساسی پیروزی بزرگی بود که نصیب ملت ایران گردیده بود، مردم ما موفق شده بودند به نفوذ ملایان در تمام زمینه های اجتماعی خاتمه داده و قا لب مناسبی را برای پایه ریزی یک جامعه مدنی و دموکرات فراهم نمایند. اگر روشنفکران ایران در آن زمان با نظارت هیا تی از مجتهدین بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی بجهت انطباق آنان با مقررات شریعت اسلام ویا شناخت مذهب شیعه بعنوان مذهب رسمی کشوردر این قانون موافقت نمودند، بایستی آنرا از جانبی زائیده شرایطی دانست که بر جامعه حاکم بودند، و از جا نبی دیگر اما دال بر ذکاوت و کاردانی آنان شمرد، که بدرستی امررسیدن به یک جامعه مدنی را امر ی ملی ونه مر بوط به یک قشر اجتماعی خاص میدیدند، و رسیدن بدان را در تعامل با همه اقشار جامعه ومنجمله مذهبیون معتدل میشناختند، روشنقکران عمدتا در پی این بودند که بدخالت ملا یان در امور کلیدی جامعه و کشورداری خاتمه دهند، و ضمنا از نفوذ آنان در میان مردم در بر چیدن بساط استبداد بهره جویند.

پس از مرگ مظفر الدین شاه و روی کار آمدن محمد علی میرزا که از همان ابتدا به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخته بود، روس‌ها در پی آن بر آمدند که او را در دشمنی با مجلس و مشروطه خواها ن روز به روز بیش تر تقویت نمایند. او که از امضای قانون اساسی سر باز زده بود وازدعوت نمایندگان مجلس به مراسم تاج گذاری خود خود داریکرده بود، پس از تاج گذاری مشیرالدوله را از صدارت برکنار و امین السلطان (اتابک اعظم) ر ا که سالها صدراعظم دوره استبداد بود جانشین او نمود.

محمدعلی شاه اگرچه پس از تاج گذاری بدلیل فشار وارده از طرف مردم و مشروطه خواهان، پس از تصویب متمم قانون اساسی که شامل حقوق مردم و تفکیک قوا و اصول مترقی مشروطیت بود به مجلس آمده و سوگند وفاداری بدان یاد نموده بود . چند روز پس از آن اما مستبدان را بدور خود جمع نموده و با همراهی شیخ فضل‌الله نوری عده‌ای را علیه مجلس بسیج کرده و به درگیری با نمایندگان و مدافعان مجلس پرداختند. بمبی هم که یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه او پر تاب نمودندد بهانه ای شد که محمدعلیشاه به باغشاه رود و بریگاد قزاق را برای مقابله با مجلس آماده نماید.

وبالاخره کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق را فرستاد تا مجلس را محاصره نموده و ساختمان مجلس و مدرسه سپهسالار را( ۱۹۰۸) به توپ بندد. در این حمله عده زیادی از مدافعان مجلس کشته شدند و لیاخوف پس از آن به تعقیب نمایندگان و دیگر آزادیخواهان پرداخت، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان و قاضی ارداقی را در باغشاه زندانی وپس از شکنجه در برابر محمدعلی شاه بقتل رساندند. بسیاری از مشروطه خواهان مخفی شدند و برخی نیزبه خارج از ایران رفتند، و طباطبايي و بهبهاني هم تبعيدگردیدند. و پس از آن مجلس تعطيل و دوره استبداد صغير آغاز شد.

باپخش خبر حمله به مجلس، آخوند خراسانی و دو مجتهد همراه او(شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی) حکم تکفیر محمد علیشاه را صادر نمودند و مردم در شهرهای مختلف کشور شورش نموده و به دفاع از مشروطه برخاستند. قیام مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان و حرکت نیروهای گیلان به فرماندهی سپهدار اعظم از شمال و نیروهای بختیاری به فرماندهی علیقلی خان سردار اسعد بختیاری از جنوب به سمت تهران باعث شد که محمد علی شاه و اطرافیانش در (۲۸ تیر ۱۲۸۸‏/۱۹ ژوئیه ۱۹۰۹) به سفارت روس پناه برند. انقلابیون پس ازفرار او با تشکیل یک مجلس عالی محمدعلی شاه را ازسلطنت خلع نموده و ولیعهد اواحمد میرزا را به تخت نشاندند. و بار دیگر مجلس شورای ملی تشکیل گردید و ظاهراً دوره استبداد به پایان آمد و مشروطه خواهان پیروز گردیدند. محمد علی شاه هم گر چه باردیگر بکمک روسها با دسته‌ای از ترکمانان به تهران یورش برد. اما چون مردم و سران آزادی هم آواز بودند دو باره شکست خورد و برای همیشه به روسیه گریخت.

پس از آن اما پروسه شکست این انقلاب آغاز گردید. علل عمده نا کامی انقلاب مشروطه را میتوان بشکل زیر خلاصه نمود:

١-عدم وجود احزاب وسا زمان های مدنی قوی که ریشه در در درون جامعه داشته وتوان مقابله با هجوم مجدد ارتجاع داخلی ودخالت های خارجی را دارا باشند. وچنین شد که وابستگان به بیگانگان وزمینداران داخلی کم کم رشته کارها را از دست آزادی خواهان معتقد و صادق درآوره، و د ست آورد های مردم رادر گهواره خفه نمایند. جوش و خروش هفت ‌سالهٔ جنبش مشروطهٔ ایر ان خاموش گردید و مردان نیکوکار و گسانی که بفکر مردم بودند به کنار رفتند و گروهی از سررشته‌داران خودخواه و کهنه‌کارو عاملین بیگانه قدرت رادر دست گرفتند.

٢-عدم توجه بضرورت اتحاد همه آزادی خواهان در سراسر مملکت برای حفظ دست آورد های جنبشی که تازه به پیروزی رسیده بود، و غرق شدن گروهای مختلف در شورش های محلی و ایجاد هر ج و مرج و نا امنی در سراسر کشور(که یاد آور عملکرد بعضی از گروه هاپس از انقلاب ١٣٥٧ نیز می باشد ). او ضاع مملکت در آنروزها از این قرار بود که هر بخش از مملکت زیر نفوذ یک قدرت محلی قرار داشت. شمال کشور را سپاه روسیه اشغال نموده بود. پلیس جنوب با همکاری قشون هندی‌ها زیر نظر انگلیسیها بر جنوب حکمرانی داشت. غرب کشور را سپاه عثمانی اشغال کرده بود. درآذربایجان غربی اسمعیل‌آقا سیمیتقو شورش گرده بود. ولرهای شورشی لرستان را تحت کنترل داشتند. راه تهران به خراسان هم زیر غارت یاغیان ترکمن بود. در خوزستان شیخ خزعل حکومت می‌نمود و در فارس قوام‌الملک شیرازی و قشقایی‌ها قدرت را در دست داشتند. کرمان و بلوچستان تحت نفوذ بلوچ‌ها بود و امیرموید در مازندران قدرت را به دست گرفته بود. راه افتادن جنبشهای مردمی جنگل در شمال و قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز را هم میتوان بدین نا آمنی ها که ز مینه ساز کودتای ١٢٩٩ و روی کار آمدن سلسله پهلوی بود اضافه نمود.

3- دخالت خارجی: درسال ۱۹۰۷ م. قرارداد ی میان کشورهای انگلیس و روسیه تزاری در سن پترزبورگ به امضا رسید. براساس این قرارداد سرزمین ایران میان روسیه تزاری و بریتانیا تقسیم گردید. منطقه شمالی به روسیه تزاری اعطا شد و منطقه جنوبی به انگلیسها. منطقه میانی هم به عنوان منطقه بی طرف ا علام گردید. این قرارداد که بدون آگاهی دولت ایران ودر اوج جنبش مشروطه منعقد گردیده بود، اگر چه با پاسخ تند مجلس شورای ملی رو به رو شد، ولی اعتراضات ایران مٌوثر واقع نگردید ومواد آن عملاً اجرا می‌شد، در زمان جنگ جهانی اول هم به بهانه جنگ با عثمانی مناطقی دیگری از ایران مدتی به اشغال روسیه تزاری و بریتانیا در آمده بودند. بشکلی که دولت مر کزی ایران بجز پایتخت بر سایر نقاط کشور عملا نفوذی نداشت. ر وس ها تاانقلاب اکتبر بر حفظ منافع به دست آمده‌شان از این قرارداد اصرار میورزیدند، وپس از انقلاب اکتبر که این قرارد را عملاً ملغی تلقی نمودند انگلیس ها بر مبنای قرار داد جدیدی( ۱۹۱۹ ) دستشان در تمام امور مالی و نظامی ایران باز ‌شد.

خاتمه

کوشش های رضاشاه پهلوی برای راندن ملا یان بحاشیه، سبب شد که آنان برای مدتی از طرح اد عای همیشگی خود (اعمال ولایت تشریعی خداوند ) دست بر دارند. اما سیاست های محمد رضا شاه پهلوی واعتقادات خرافی اووتشخیص غلطش در سر کوبی نیرو های سکولاروتقویت نیرو های مذهبی دو باره باعث این گردید که این آتش زیر خاکستر شعله ور گردد. ومحمد رضا شاه پهلوی زمینه این را فراهم آورد که خمینی در سال ١٣٥٧ دو باره همان خواسته هایی را طرح نماید که یک آخوند وارداتی (محقق کرکی) در زمان صفویه و شیخ فضل ﷲ نوری در دوران مشرو طیت طرح میکردند. سایر ملایان هم در انقلابی که خمینی آنرا براه انداخته بود یا مهر سکوت بلب زدند و یا بصورت فعال درآن شر کت نمودند. تفاوت این بار اما با دور ان های گذشته دراین بود که این بار دیگرنه ملا صدرا یی و جود داشت که به مخالفت با آخوند مرتجعی چون محقق کرکی بر خیزد، و نه یک آخوند خراسانی دیگری بود که جلو ملای مرتجعی چون شیخ فضل ﷲ نوری بایستد، ونه هم رو حانی دیگری چون مدرس که دست رد بسینه تئوری "ولایت فقیه" زند. اما بد تر از این جای رو شنفکرانی هم خالی بود که توانستنه بودند در ٧٠ سال پیش سکان کشتی مشروطیت را بدست گرفته و انرا هشیارانه بساحل مقصود هدایت نمایند. در سال ١٣٥٧ با اینکه اکثرا روشنفکران جامعه ایران از نظر فکری تمایل بیشتری به یک جامعه سکولاروحکومتی لائیک را داشتند، اما هوس خاتمه دادن به دیکتا توری محمد رضا شاهی سبب گردید که بقول معروف از هول حلیم به دیک بیافتند. روشنفکران ایران در آن زمان بجای فکرنمودن به بدور ریختن محتوای فاسدی (دیکتا توری محمد رضا شاه پهلوی) که بزرکترین قالب دست آورده های اسلافشان را پر کرده بود، شمشیررا بدست زنگی مست داده و میراث گرانبهایی را که بقیمت زحمات بیدریغ و ریخته شدن خون زیادی ازطرفداران آزادی مردم بدست آمده بود را بدورریختند. در آنزمان فقط دکتر شاپور بختیار بود که در مقابل موجی که براه افتاده بود ایستاد گی نمود، و بصراحت اعلام کرد که:

"هیچ‌کس نمی‌داند جمهوری اسلامی وی چیست و اگر کسی به متون گذشته مراجعه کند پشتش به لرزه در‌می‌آید. او نه تعدد گروه‌های سیاسی را می‌پذیرد نه دموکراسی را. می‌خواهد قانون الهی را اجرا کند، همه چیز اینجا شروع می‌شود و اینجا تمام می‌شود ."

اینکه در ایران و پس از هفتاد سال مردم بخطا به دست آورد های پدران خود ارزش نگذاشته و به کج راهه رفتند، در تاریخ مبارزات جوامع بشری امر بی سابقه ای نیست. درانقلاب فرانسه هم که میتوان آنرا بعنوان انقلاب مادر تمام جنبش های اجتماعی ترقی خواه بشریت برای ایجاد یک جامعه مدنی و دموکرت تلقی نمود، هم پس از پیروزی اولیه آن گیوتین بکار اتداختند و همه ارزشهای اعلام شده را زیر پا گذاشتند. حتی در قرن بیستم میلادی دراروپا از آلمان و ایتالیا گرفته تا اسپانیا و پر تغال و یو نان هم حکومت های دیکتاتوری سر کار آمدند، کشور های شرق ارو پا هم تا ٢٠ سال پیش مجبور بودند سیستمی را تحمل نمایند که خود را "سو سیالیسم واقعی" مینامید. از دید نگارنده در امر مبارزه و در افق نگرش به آینده جامعه ای مساًله اصلی این نیست که شرایط فعلی حاکم بر آن جامعه چیست، بلکه آنچه مهم است این است که آیا در آن جامعه توان لازم از نظر فکری و زیر بنایی برای تغیر در جهت بنیاد جامعه ای آزاد و دموکرات وجود دارد یا خیر؟.

انچه در مملکت ما در سال ١٣٥٧ بقدرت رسید بنایی است که معمارانش پایه های آنرا بر روی شن ریخته اند، وبنا یی است که دیر یا زود بر سر معماران آن خراب خواهد شد. دیری از پیروزی انقلابشان نگذشته بود که سران رژیم با مقاومت های مردم در سطوح مختلف رو برو شدند و برای حقظ قدرت خویش مجبور گردیدند دست بکشتاری وسیع زنند، آنان حتی از براه اندازی یک جنگ ٨ ساله که هنوزهم زخم آن بر تن مملکت و مردم ما التیام نیافته است ابایی نکردند. سران نظام در این راه نه از فر مان به قتل عام زندانیان هراس نمودند، و نه از قتل های زنجیره ای در داخل و خارج از کشور رو گردادند. مقاومت زنان ایرانی هم بحدی بوده است که آنان پس از سی و اندی سال هنوز مجبورند برای وادار کردن آنان به "حفظ حجاب اسلامی" لشکری از "خواهران زینب" و"سر بازان گمنام امام زمان" خود را بسیج نموده تا این زنان مقاوم را وادار به پوشیدن لجکی بنام چادر و روسری نمایند.

جامعه ما آبستن تغیروحرکت بسمت جامعه ای مدنی و دموکراتیک است و مبارزه علیه رژیم حا کم روز بروز گسترش می یابد. مردم اایران که میراث دار بزکترین سنت آزادیخواهی در منطقه می باشند و مبارزه شان همیشه اولکویی برای مردم کشور های همسایه بوده است, در ١٣٨٨ بازهم اولین قیام آزادیخواهایی بفرم جدیدش را در ایران براه انداختند، قیامی که اکنون بمد لی برای مردم کشور های عربی تبدیل شده است.

امروزه روشنفکران ایران باشتباه خود د ر سال ١٣٥٧ پی بر ده و بار دیکر حاضر بقبول وعده وعید های مکار دیگری چون خمینی نیستند. د کتر ملکی اولین رێیس دانشکاه تهران پس از انقلاب وضعیت دیروز و امروز را چنین بیان میدارد:

" آن روزها که من و دوستانم به نام روشنفکران مذهبی جوانان نسل اول انقلاب را به راهپیمایی و تلاش برای ساقط کردن نظام شاهی با شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی دعوت و تشویق می کردیم و رهبری آقای خمینی را چشم بسته پذیرفته بودیم و هرگز از حافظه ی تاریخی خود در نقش روحانیت پس از انقلاب مشروطه تا آن زمان (۱۳۵۷) بهره نگرفتیم، آیا میدانستیم و به این مسئله فکر کرده بودیم که برداشت آقای خمینی و روحانیون پیرو او، از کلمات آزادی و استقلال بویژه جمهوری اسلامی چیست؟ "

امروزه روشنفکران مذهبی هم بجز جمعی جیره خوار رژیم، کلا ودرعمل به نا کار آمدی یک حکومت مذهبی پی برده، و از اعلام این نظر هم خود داری نمیکنند، ولو اینکه جنین اظهار نظری بقیمت زندان رفتن، خلع لباس شدن و یا هجرت آنان بخارج از کشور منجر گردد.

بد شانسی دیگر حاکمین متحجر در این است که آنها زمان نا مناسبی را برای جا انداختن نظر یات پوسیده خود انتخاب کرده اند. انقلاب انفر ماتیک امروز بمردم ایران و بخصوص جوانان اجازه میدهد، که در فاصله ای کمتر از چند ثانیه چهره کریه بهشت موعود آنان را با آنچه در دنیای امروز میگذرد مقایسه نمایند.

رژیم رفتنی است لذا آنچه اهمیت حیاتی دارد، این است که این باربا چشمان باز باستقبال ساختاریک جامعه دمو کراتیک رویم، ازآنچه به ناکام ماندن جنبش مشروطه انجامید (توسل به نیروی خارجی، تقدم بخشیدن به حل مساێل قومی و محلی به امر رهایی ملی از ستم فاشیسم مذهبی وعدم اهمیت بوجود سازمانهای سیاسی و مدنی بعنوان مدافعین آزادی در برابر حملات ار تجاع ) غافل نباشیم. ازاشتباهات سال ١٣٥٧ در تبعیت از شیخ مکاری دوری جوییم.

روشنفکران جامعه باید بدانند که زمانی که انسان ها به مقام و منزلت انسانی خود پی برند، جدا از سطح سواد و آگاهیشان به علم و دانش دیکر هیچ قدرتی (نه شیخ و نه شاه) نخواهد ‏توانست اراده آزاد آنها را به بند کشد. در چنین حالتی حتی اگر تحصیل کردگان جامعه هم بدلایلی نتوانند و یا نخواهند از خواست های بحق مردم دفاع کنند، باز فریاد مشهدی باقر بقالی دیگری بلند خواهد شد که آزادادی و حق خود را طلب خواهد کرد.

روشنفکران جامعه باید بدانند که زمانی که انسان ها به مقام و منزلت انسانی خود پی برند، جدا از سطح سواد و آگاهیشان به علم و دانش دیکر هیچ قدرتی (نه شیخ و نه شاه) نخواهد ‏توانست اراده آزاد آنها را به بند کشد. در چنین حالتی حتی اگر تحصیل کردگان جامعه هم بدلایلی نتوانند و یا نخواهند از خواست های بحق مردم دفاع کنند، باز فریاد مشهدی باقر بقالی دیگری بلند خواهد شد که آزادادی و حق خود را طلب خواهد کرد.

حسین اسدی
assadi@gmx.net