بخشی از نامه ف.م. سخن به آقای محمد نوریزاد
نامه ی شما خطاب به دختر خانم تان را خواندم و این نامه انگیزه ای شد
برای این که این چند کلمه را خطاب به شما بنویسم.
توسط ف.م.سخن
آقای نوری زاد عزیز
نامه ی شما خطاب به دختر خانم تان را خواندم و این نامه انگیزه ای شد برای این که این چند کلمه را خطاب به شما بنویسم. ابتدا به شما سلام می کنم که به جمع ضدانقلابیون کافر مرتد وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل فاسد هرزه یجاسوس بیگانه ی خودفروخته، و فردا پس فردا زناکار همجنس باز تریاکی مافنگی عرق خور اهل لهو و لعب پیوستید. ورودتان را به این جمع بزرگ از طرف خودم و تمام کسانی که با این اتهامات از سال 1358 تا به امروز رو به رو هستند خوش آمد می گویم.
جناب نوری زاد
...من مطمئن هستم آقای محمد خاتمی هرگز تصور نمی کرد وقتی به اهل قلم شجاع و دلاور ما –که وقتی نامه های شما را می بینم یاد نامه های ایشان خطاب به "آقا" می افتم و البته با عرض معذرت و بدون قصد تخفیف، حضرتعالی هنوز خیلی از ایشان فاصله دارید چون ایشان هیچ پشتوانه ای نداشت ولی شما همین امروز هم متکی به پشتوانههای نسبتا معتبری هستید- و این شخصیت ارجمند کسی نیست جز زنده یاد سعیدی سیرجانی که یک فقره کار فرهنگی اش تصحیح تفسیر سورآبادی بود، باری آقای خاتمی هرگز تصور نمی کرد وقتی به این شهید راه حقیقت، تهمت های عجیب می زنند روزگاری خودش را پای میز شراب در ایتالیا بنشانند و عکس و فیلم مصافحه با زنان برای شان بسازند و دست آخر هم بگویند با فلان شخصیت امریکایی سر میز مذاکره نشسته است.
قربانت گردم
از این گونه داستان های حقیقی که اشک بر چشم انسان منصف می آورد بسیار است. همان یک فقره فیلم زنده و غیر قابل انکار همسر حاج سعید امامی برای نشان دادن خصائل کثیف حکومت اسلامی کافی ست. البته شما چون تازه از راه رسیده اید، هم هیجان کشف های تازه را دارید و هم همه چیز برای تان عجیب غریب است. مثلا آن پاسدار سابقا اسیر را "آدم" فرض می کنید و انتظار معجزه از او دارید، حال آنکه شیوه ی پاسدار خوبه و پاسدار بده خیلی خیلی قدیمی و دِمُدِه شده و الان روش های جدیدی را برای جلب اطمینان متهم بی پناه به کار می برند. به قول معروف آقای نوری زاد، حالا کجایش را دیده ای! این تازه اول کار است!
آقای نوری زاد
بچه های سیزده ساله را بدون این که نام و نشان شان معلوم باشد، به صِرف فروختن روزنامه ی مجاهد یا پخش اعلامیه می گرفتند و اعدام می کردند. به دختران در زندان ها تجاوز می کردند و آن ها را به قتل می رساندند. گروه گروه جوانان را با گلوله و طناب دار اعدام می کردند و شبانه در قبرستان های ناشناخته دفن می کردند. نمی دانم داستان آن پسر نوجوان –به نام شریعتی- که روزنامه مجاهد در دست داشت و خلخالی دیوانه –که قاضی مورد تائید "حضرت امام" بود- موقع عبور با اتومبیل او را دید و به راننده دستور توقف داد و یک گلوله در مغز بچه خالی کرد را شنیده اید یا نه. پیش تر از این ها بدون دادن حق دفاع به وابستگان رژیم پیشین آن ها را گروه گروه کشتند. در روزنامه ها و مجلات عکس های خانوادگی و به قول شما خصوصی شان را که هیچ کس حق نداشت به داخل آن ها سرک بکشد منتشر کردند. خانواده های آن ها را از هر حق اجتماعی محروم کردند. آی آی آی... چه بگویم که اگر قرار بر گفتن باشد باید به اندازه ی یک کتاب بنویسم... فرصت کردید کتاب "در مهمانی حاجی آقا"ی زنده یادان حبیب الله داوران و فرهاد بهبهانی را بخوانید. به فیلم اعتراف گیری هیولای بزرگ "محمد ری شهری" از تیمسار محققی، یا آیت الله العظمی شریعتمداری یا رهبران حزب توده نگاه کنید. شرح شکنجه هایی که به نورالدین کیانوری و همسر سالخورده ی او مریم فیروز داده شده است را در نامه ی او به حضرت "آقا" بخوانید. یا چرا راه دور برویم، به مرگ مظلومانه ی هاله ی سحابی فکر کنید و این که چگونه خون او پایمال شد...
و حالا نوبت شماست. شما و همسر محترم تان، دختر خانم گرامی تان، فرزند در راه دختر خانم تان و هر آن کس که به شما وابسته است. هزینه ی این مبارزه بسیار سنگین است. باید از تجارب گذشته درس بگیرید و از کسانی که سی سال است گرفتار مصائبی هستند که امروز شما تازه با آن رو به رو شده اید بیاموزید. یکی از این درس ها این است که کوتاه آمدن در مقابل این حضرات و به قول شما هیولاها، آن ها را جری تر می کند. تجربه ثابت کرده است کسانی که سعی می کنند با استدلال و منطق و یا با کوتاه آمدن های گاه و بیگاه با اینان طرف شوند بازی را خواهند باخت. با این هیولا نمی شود شطرنج بازی کرد چرا که این موجود اصلا اهل شطرنج نیست. شما با ظرافت و تفکر مهره را جا به جا می کنید و تصور می کنید شق القمر کرده اید و او الان در وضعیت کیش قرار گرفته است، اما او با یک قهقهه ی کریه، میز را بر می گرداند و دَرِ گوش تان می زند و با همان لحن آقای پاسدار مورد علاقه تان به شما می گوید "جمع کن عوضی!" این تازه بهترین حالت است. شما فکر می کنید علت کوتاه آمدن آقایانی مانند عبدی و ابطحی و خاتمی و غیره چیست؟ معلوم است: همین بلایایی که امروز بر سر شما آمده است! همین بساط را برای از میدان به در کردن آقای مهاجرانی پهن کردند و ایشان را به حاشیه راندند و این داستان هم چنان ادامه دارد.
جناب نوری زاد
اگر می خواهید کارتان را ادامه بدهید گوش تان را به تهمت ها و حتی حقایقی که از نظر آقایان برای دیگران حرام و برای خودشان حلال است ببندید. کوتاه آمدن مشکلی را حل نخواهد کرد و هیولا آدم نخواهد شد. اما اگر خودتان یا خانواده تان طاقت مصائبی این چنین ندارید، مانند خیلی دیگر سکوت کنید و مطمئن باشید مخاطبان شما علت این سکوت را خواهند فهمید و از قدر و ارزش تلاشی که تا به امروز در نمایاندن چهره ی کریه هیولا کرده اید چیزی کاسته نخواهد شد.
برای شما عمر طولانی و برای خانواده ی محترم تان صبر و پایداری آرزومندم.
برگرفته از "من و گویا"
نامه ی تاریخی سعیدی سیرجانی به علی خامنه ای
«آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند
و مردانه به استقبال مرگ رفتند.» علیاکبر سعیدی سیرجانی