به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۰

ازادعای حاکمیت از طرف خدا، تا واقعیت حاکمیت مردم
حسین اسدی

نفوذ ملایان و اثرات آن در امور اجتماعی و سیاسی ایران
بخش دوم
یک طرف حکام مرتجعی بوده اند که مردم را "رعایای" خود تلقی نموده، وبا آنان بعنوان بردگانی که فاقد هر گونه حقوقی می باشند بر خورد میکرده اند. و از جانب دیگر بخشی از ملایان شیعه که علاوه بر همیاری با حکام، انسان های جامعه را بندگانی فاقد حق تلقی نموده ومشروعیت حکومت بر انسان ها را ودیعه ای می دانسته اند که در زمان غیبت امام دوازدهم، از طرف خداوند بدانان واگذار گردیده است.  
" اين آزادى ما را دو دشمن قوى در پى است، يكى منافقين ( مقصود ملايان مشروعه خواه است ) و مستبدين داخله كه مى خواهند باز مثل قديم فعال مايريد باشند، خون مردم را بخورند و انقراض مليت ما را به يك عيش پنج روزه خود بفروشند كه نه غيرت دارند، نه مسلمانند و نه ايرانى و ايرانى نژاد . غيرت ندارند، زيرا مى بينند و مى دانند كه يك كرور ايرانى در بلاد خارجه گرسنه و عريان فعلگى و گدائى مى كنند. مسلمان نيستند، زيرا قرآن مى خوانند و ... روزه مى گيرند ولى در معبد خدا حكم قتل مى دهند... بايد دين از سياست جدا شود و سلطنت، علماء را در اداره- كشور - شريك خود نسازد ...علماى روحانيه هرگز به امور مرافعه- قضاء و دادگسترى- مداخله نكنند ... پادشاه حقيقى به كسى اطلاق مى شود كه تابع قانون بوده و در فكر آبادى و آسايش وطن و در فكرتربيت و ترقى ملت باشد ... پادشاه اصلا قدرت ندارد كه بر خلاف قوانين اقدام كند"

ميرزا عبدالرحيم نجار زاده تبريزى( طالبوف)

حسین اسدی

مقدمه

در بخش اول به این نتیجه رسیدیم که اساس جوامع مدنی برآزادی انسان ها استوار است، و حصول بدان عمدتا نتیجه کوشش ها وتلاشهایی بوده است که فلاسفه واندیشمندان اروپایی در جدال خود با فرضیه دو شهر زمینی و آسمانی و دو اقتدار: خدا و قیصر، در گفتمان مسیح و کلیسای او بدست آورده اند. بعبارت دیگر لازم بود که ابتدا روحانیت کاتولیک که قدرت را ناشی از خداوند می دانست و خود و اسقف رم (پاپ) را وصی او تلقی میکرد، و حق حاکمیت را متعلق بخود میدانست کنار رود، تا تحقق جامعه ای مبتنی بر اراده انسانهای آزاد ممکن گردد. حاصل دوران روشنگری(Renaissance) در جوامع اروپایی تعریف آزادی های پایه ای زیر در یک جامعه مدنی، و بروز دو انقلاب عظیم اجتماعی (استقلال آمریکا و انقلاب فرانسه) که سبب پیاده شدن عملی آن بود، و این آزادی ها پایه ای بالا خره در سال 1949 میلادی در قالب اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتبار جهانی یافت.

و چنین است که پایه های اساسی یک جامعه مدنی در دوران ما بر دو اصل زیر استوار شده است:

الف. انسان بصورت فرد ودر "وضع طبیعی" (Naturzustand) از آزادی برخوردار است و می‌تواند هر کاری را که برای زندگی و سعادت خود لا‌زم می‌داند، بدون اجازه از کسی یا مقامی ‌آزادانه انجام دهد به این شرط که از حدود قانون طبیعت تجاوز نکند

ب. انسان بصورت فردی از افراد یک جامعه، با اراده آزاد خویش و با توجه به سودمند یهای نظم و قانون که روا بط افراد در جامعه را نسبت بهمدیگر و حکومت تنظیم میکند، تن به فرمانبرداری از دولت داده و “آزادیهای طبیعی“ خود را فدا می کند، وبعنوان عضوی از جامعه بر مبنای یک“قرارداد اجتماعی" به محدوده ‌“آزادیهای فردی“ گام می‌گذارد، ازادیهایی كه قدرت و نظم دولت، محدود كننده و در عین حال تضمین كننده آن است. “قرار داد اجتماعی‌“ قرار دادی است از یک سازش نانوشته میان اعضای یك جامعه، و مبتنی بر ‌“خواست همگانی“ در جهت تنظیم روابط خود در زیر حاكمیت دولت و با قبول مسئولیت متقابل.

توجه بدین اصول ریشه ای بعنوان پیش شرط استقرار نظام دموکراتیک درهر جامعه ای از یکطرف و تشابه آنچه ملایان مذهب شیعه بیان میدارند با ادعاهای روحانیت مسیحی (1) از طرف دیگر، ما را بر آن میدارد که سیر تحولات درونی جامعه ایران را از زمان حکومت سلسله صفویه، که ادعای تعلق مشروعیت حاکمیت بر مردم بخداوند، وا نتقال آن از طرف او به جمع خاصی از ملایان شیعه در ایران مطرح گردید تا پیروزی مشروطیت دنبال نماییم.

نگاهی به مبارزات صد و چند ساله مردم ایران نشان میدهد که مردم ما به استثنای دوران های بس کوتاه، با اینکه شرایط بوجود آمدن یک جامعه مدنی (و جود یک قر داد اجتماعی) از زمان به ثمر رسیدن انقلاب مشروطیت موجود بوده است، تا کنون درهیچ برهه ای از آزادی های بر شمرده در فوق بر خوردار نبوده، و در مبارزه خود برای رسیدن به یک جا معه آزاد و دموکرات، باستثنای زمان حال که ملایان مرتجع منصب حاکمیت بر جامعه را نیز تصاحب کرده اند، همواره دو نیروی متخاصم با آزادی و آزادیخواهی را بصورت متحد در برابر خود داشته است. از یک طرف حکام مرتجعی بوده اند که مردم را "رعایای" خود تلقی نموده، وبا آنان بعنوان بردگانی که فاقد هر گونه حقوقی می باشند بر خورد میکرده اند. و از جانب دیگر بخشی از ملایان شیعه که علاوه بر همیاری با حکام، انسان های جامعه را بندگانی فاقد حق تلقی نموده ومشروعیت حکومت بر انسان ها را ودیعه ای می دانسته اند که در زمان غیبت امام دوازدهم، از طرف خداوند بدانان واگذار گردیده است.

مردم ایران طی مبازات مستمری که تا کنون در جهت رسیدن به آزادی و استقرار دموکراسی انجام داده اند، موفق گردیده اند که اکثر حاکمین مستبد را از اریکه قدرت بزیر کشند. ولی آنچه در جامعه ما بصورت دائمی و مستمر بعنوان ترمزی در برابر تلاش های آزادیخواهانه مردم وجود داشته است، ملایانی بوده اند که پس از هر عقب نشینی اجباری دو باره سربر آورده، و با دست زدن به تبلیغ نظریات مرتجع خود و بسیج توده های نا آگاه به سدی در مقابل حرکت جامعه، بسمت ترقی و دموکراسی بدل گردیده اند.

بنا بر این آنچه در این نوشته در پی آنیم، تشریحی از موارد زیر در حد امکان است:

. شکل گیری تشیع در ایران، وادعاها ی ملایان این مذهب.

. نفوذ ملایان و اثرات آن در امور اجتماعی و سیاسی ایران.

. تبدیل شدن سنت به مانع اصلی عقب ماندگی ایران از قافله پیشرفت های صنعتی

و تفکرات فلسفی – اجتماعی درارو پا. ( بخش 3)

. انقلاب مشروطیت، دست آورد ها و پی آمد های آن. (بخش 4)



الف- شکل گیری تشیع در ایران، وادعاها ی ملایان این مذهب.

. دوران صفویه

دخالت آخوند های شیعه در امر حکومت در ایران از زمانی آغاز گردید که مذهب تشیع که تا آن زمان فر قه کوچکی از اسلام بود، از طرف شاه اسماعیل موًسس سلسله صفویه و بر خلاف نظر اکثریت مردم آن زمان در ایران به عنوان مذهب رسمی مملکت علام کردید. شاه اسماعیل صفوی با جمع نمودن مردم تبریز به بهانه اقامه نماز جمعه، به جمعیت حاضر در مسجد گفت:

“ من از شما میخواهم از این پس از سنی بودن خود تبرا كنید و به ابوبكر و عمر و عایشه لعنت بفرستید. خداوند و امامان مرا به این كار واداشته اند. خدای عالم و همه ائمه معصومین همراه من اند.من از هیچكس باك ندارم. به توفیق الله تعالی اگررعیت حرفی بگویند شمشیر می كشم و یك تن را زنده نمی گذارم.“

مردم تبریز که دو سوم آنان درآن زمان سنی مذهب بودند، از اجرای فر مان او سر باززدند، وبدنبال آن شاه اسماعیل از فراز منبر به قزلباشان خود كه در میان جمعیت و اطراف مسجد جای گرفته بودند دستور حمله داد و خواست که همه حاضران در مسجد را قتل عام نمایند. پس از کشتاردر مسجد قزلباشها به كشتارمردم كوچه و بازار ادامه دادند، به طوریکه از جمعیت ٢٠٠ هزار نفری تبریز بیش از ٢٠ هزار نفر در این غائله به قتل رسیدند، و تعداد زیادی از زنان و دختران و پسران جوان مورد تعرضات جنسی قرار گرفتند.

عمل شاه اسماعیل گرچه بدلایل سیاسی و به جهت مقابله با دو قدرت بزرگ آن زمان یعنی عثمانیها و ازبکها انجام گرفت. ولی باعث این گردید که ملایان مذهب شیعه که تا آن زمان نقشی اساسی در جامعه و حاکمیت نداشتند، همان نقشی را پیدا نمایند که کلیسای کاتولیک پس از برسمیت شناخته شدن دین مسیح بعنوان دین رسمی امپراطوری رم بدان دست یافته بود. زیرا آن پس ملایان خود را نه تنها مرجع مشروع حاکمیت در زمان غیبت امام زمان میدانستند، بلکه ار جاع آن به شخص پادشاه را هم فقط در صورتی مجاز میپنداشتند، که فقیه عالی قدری شخصاً نخواهد خود امر حكومت را بپذیرد، وآن را وكالتاً به پادشاه عصر وا گذار کند. ملایان بر این نظر بودند که :

"هیچ حكومتی بدون نظارت مستقیم فقها ـ به عنوان نایبان عام امام مشروعیت ندارد. و مبنای مشروعیت نیز نصب از طریق امامان است كه با روایات اثبات میشود. " تقیه ملایان در ابراز علنی ادعا های خود و نیاز شاه اسماعیل صفوی به حمایت آنان برای پیشبرد مقاصد سیاسی خویش، باعث این گردید، که او اقدامات عدیده ای را برای جلب نظر آنان بعمل آورد. که ضرب سکه به نام امامان دوازده‌گانه شیعه، حک نام ۱۲ امام بر مهر شاهنشاهی خود، تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهای عراق و مشهد، ساختن مقبره ها ی زیادی برای امامزاده‌ها در شهرهای مختلف ایران، تاًمین بودجه طرح آب رسانی از فرات به نجف از کیسه مردم ایران، سپردن وظایف اداری و کشوری به کسانی که در اعتقادشان به تشیع جای شک و شبهه نبود از آن جمله اند.

شاه اسماعیل که در داخل مملکت برای پیشبرد نظریاتش با کمبود آخوندهای شیعه مذهب رو برو بود، برای ترویج هر چه بیشتر و سریعتر این مذهب دست به وارد نمودن ملایان شیعی از سایر مناطق منجمله جنوب لبنان یعنی “ جبل عامل“ نمود. این مهاجرین که بیشتر به امور مذهبی خویش می اندیشیدند و کمتر به مملکت ایران و مردم آن آشنایی داشته و بدان فكر میکردند مورد حمایت کامل شاه قرار داشتند. در صورتیکه او با فضلا و هنرمندان دگراندیش و ایرانی الاصل با بی تفاوتی بر خورد می نمود، به طوری كه اعمال او در تقویت ملایان مرتجع و بخصوص كشتارهای وحشیانه اش در اجبار مردم به قبول مذهب شیعه، موجب نارضایتی مردم و هجرت عده زیادی از دانشمندان و هنرمندان ایرانی به خاك عثمانی و هندوستان و سایر ممالک همجوار گردید..

در زمان سلطنت شا ه اسماعیل که خود را هم فرما نروا و هم مرشد و رهبر مذهبی میدانست، و بقول پسرش در اشعارش، خود را همردیف با خدا تصور میکرد، آخوند های سنت گرای شیعه نتوانستند امکان مداخله زیادی در قدرت را پیدا کنند. ولی پس از او وبا وجود علما وفلاسفه بزرگی چون شیخ بهایی، میرداماد و میرفندرسکی و سپس ملا صدرا، آخوند های مرتجعی چون کرکی و مجلسی بودند که به مقام های بالای مذهبی چون ملا باشی که عالی‌ترین مقام دینی کشور پس از پادشاه بود رسیدند، و توانستند قدرت و ثروت زیادی بدست آوردند.

نظریه “ولایت فقیه“ (2) که اساسش برعبودیت انسانها در برابر خداوند و نواب او یعنی ملایان استوار است، اگر چه در آن زمان و توسط یکی از این ملایان وارداتی (محقق کرکی) مطرح گردید، اما نتوانست مورد قبول همه علما و روحانیون شیعی قرار گیرد، در عوض آنچه به بحث اصلی علما و ملایان تبدیل گردیده بود درجه نفوذ ملایان و جایگاه آنان در هرم قدرت در حاکمیت بود. از آنجا که نتیحه گیری از این بحث تعیین کننده میزان وا بستگی حاکمین به فتوای مجتهدین واطاعت شیعیان از آنان و در نهایت میزان اقتدار آنان را تعیین میکرد. هم ملایان مرتجع و هم اندیشمندان مذهبی در این بحث شر کت داشتند. از یک طرف ملاصدرا بود که فراگیری دانش از جمله فقه، حدیث و تفسیر و نیز آگاهی به عرفان شیعی را بر همهٔ مسلمانان واجب عینی میدانست، و نه واجب کفایی، و معتقد بود که هر مسلمان باید با فراگیری این دانش‌ها به درجهٔ اجتهاد رسد، و در صورتیکه گروهی از مسلمانان بنا به دلایلی پذیرفتنی به این درجه دست نیافتند، آنگاه می‌توانند از مجتهد تقلید نمایند، به شرط آنکه تقلید ایشان آگاهانه بوده و واجد بودن مجتهد نیز بر ایشان آشکار شده باشد. و از طرف دیگر آخوندهای مر تجعی چون علامه مجلسی و محقق کرکی بود ند که بر ضدیت و عدم ساز گاری مذهب با دانشها وعلوم مبتنی بر خرد انسان تاکید نموده و استدلال می نمودند که علم و صفات خداوند و شبهه‌های مربوط به قضا و قدر قابل بحث و تعقل نیست.

نفوذ علمای كوته بین در در بار سلاطین صفویه مرتبا در حال افزایش بود، بطوریکه در زمان شاه صفی جانشین شاه عباس اول آنان ملا صدرا را بدلیل ابراز نظر یاتش تکفیر و نا گزیر به ترک اصفهان نمودند، وعلا مه مجلسی ملا صادق اردستانی یکی دیگر از علمای روشن بین را از اصفهان بیرون راند. لذا بجرآت میتوان ادعا نمود که با پیدایش دولت صفویه در ایران سنگ بنای تفکر ستیز با علم و دانش هم توسط ملایان شیعه گذارده شد، همان ستیزی که در زمان مشروطیت از طرف شیخ فضل اﷲ نوری (3) دنبال گردید، و اکنون هم ملایانی چون مصباح یزدی و هم قطارانش در جمهوری اسلامی از مدافعین سر سخت آنند. آنچه اما با عث تاً سف بیشتر است، همزمانی گسترش تحجر مذهبی ودشمنی با کسب علم و دانش در ایران با پیشرفت علوم جدید در اروپا همراه بود و از نظر مذهبی در آنزمان مارتین لوتر بنیان گذار مکتب پروتسانیسم توانسته بود با طرح تزهای خود ضربه های شدیدی را به نهاد های اقتدار کلیسای کاتولیک وارد نماید.

درزمان سلطنت شاه سلطان حسین قدرت ملایان به حد اعلای خود رسید، و حكومت و سلطنت تحت نفوذ کامل ملایان قرار گرفت. در این دوران ملایان با بی توجهی به امور كشورداری و وضعیت زندگی روزانه مردم، اهم كوشش خود را صرف ترویج مبالغه آمیز تشیع و نشر احادیث (حتی بدون توجّه زیاد به صحّت آنها)، توسعه مراسم مذهبی اعم از جشنها و یا عزاداری و روضه خوانی، مخالفت با تصوّف، مبارزه با اقلیتهای مذهبی، ابراز خشونت و آزار و کشتار سنّی ها، و لعن بر خلفای سه گانه (ابوبكر و عمر و عثمان ) می نمودند. و چنین رفتاری کم کم به چند دستگی مردم منجر گردید، چه عده ای عقیده به مبالغات اغراق آمیز مذهبی نداشتند، وگروهی (خصوصاً قزلباشها) به تصوّف پای بند بودند، و بخشی هم مبارزه با اقلیتهای مذهبی (خصوصاً سنّیان) را به صلاح نمی دانستند.

این تفرقه وعدم توجه حکومت به خواست های مردم سر انجام منجر بدین گردید که مذهب شیعه كه در جهت ایجاد یكپارچگی بین مردم در مقابل دشمنان خارجی و نگهداری استقلال كشور استقرار یافته بود، در اثر تندروی های ملایان مرتجع، دیگر نمیتوانست وظیفه خود را درایجاد وحدت ملّی ایرانیان و یكپارچگی آنان در دفاع از كشور انجام دهد، حاصل اینكه افغانهای سنّی مذهب توانستند از فرصت استفاده نموده و به بهانه جلوگیری از سنّی كشی و سنّی آزاری به کشورایران حمله نموده و سلسله صفویه را منقرض نمایند و دستگاه علمای شیعه را هم برچینند.

دوران قاجاریه

پس از شكست ایران از افغانها، یك دوران پنجاه ساله فترت به وجود آمد كه در آن مدتی افاغنه و سپس نادرشاه و زندیه در کشور حكومت كردند. در این دوره فعالیت و نفوذ ملایان شیعه در امور حكومتی به صفر رسید، و دوران سختی برای آنان بوجود آمد، اصفهان از مركزیت علمی افتاد و تقریباً همه ملایان مشهور به “عتبات عالیات“ مهاجرت نمودند

با روی کار آمدن سلسله قاجاریه که مصادف با شروع دوران رنسانس در اروپا بود، متاسفانه سیر تحولات در ایران جهت عکس ارو پا را پیمود، در حالیکه در اروپا نفوذ کلیسا و مذهب در امور حکومت، چنانکه در فصل اول اشاره نمودیم روز بروز کاهش می یافت، در ایران مرتبا بر دامنه دخالت ملا یان در امور کشورداری و حکومت اضافه میگردید. ملایان شیعه دو باره به صحنه باز گشته بودند، وروز بروز بر قدرت آنان اضافه میگشت، بطوریکه فتحعلی شاه قاجار هنگام تاجگذاری ابتدا نزد اعلم مراجع شیعه زمان، شیخ جعفر کاشف الغطاء، رفت و او شاه قاجار را بروال ادوار تاریک قرون وسطی در اروپا بسمت "نایب" خود تعیین نمود.

پروفسور حامد الگار در کتاب دین ودولت در ایران در باره نقش علما دوره ی قاجار می نویسد :

"در دوره ی قاجار تمایل شدید مذهبی از یک سو و کوشش از بهر متحدان مذهبی در امور سیاسی و معتمدان سیاسی در امور مذهبی از سوی دیگر واکنش نزدیکی میان دو حوزه ی وقایع پدید آورد. فتحعلی شاه با گماردن شیخ الاسلام ها و امام جمعه ها و ترغیب علما به سکونت در نقاط مختلف کشور می توانست هر چه بیشتر خود را به آنها نزدیک کند. او نه فقط پایتخت خود را با حضور علما زینت بخشید بلکه به آنان ماموریت ها و مقاماتی نیز در حکومت تفویض کرد.“

دکتر رضا آیرملو درکتاب “توسعه ی مدرنیسم و اسلام گرایی در ایران و ترکیه“ چنین بیان می دارد که :

“ شاهان قاجار از ملایان برای پیشبرد اهداف خود سود می جستند. اما هم زمان به آنها این امکان را می دادند تا موقعیت خود را بین مردم تثبیت کنند وبه چهره های تصمیم گیرنده تبدیل شوند. آن ها از ملایان می خواستند که در امور مهم مملکتی فتوا صادرکنند ولی ضمنا با این کار به آن ها امکان می دادند تا رفته رفته فتوای خود را لازم الاجرا اعلام کرده و بدین وسیله مردم را امر به معروف و نهی از منکر کنند“.

ب- نفوذ ملایان و اثرات آن در امور اجتماعی و سیاسی

قدرت گرفتن ملایان در این دوران باعث گردید که از ابتدای تاًسیس سلسله قاجار تا اوایل سلطنت ناصرالدین شاه تصمیم های سیاسی و امور مربوط به کشور داری بشدت تحت تاًثیر نفوذ آنان قرار گیرد، و چنین وضعیتی بخصوص در دو زمینه اثرات مخربی بر روند ترقی و تمامیت ارضی ایران بجای گذاشت :

الف- باز شدن پای دو کشور استعمار گرروس و انگلیس و بخطر افتادن تمامیت ارضی کشور.

ب- سنت به مانع اصلی عقب ماند گی ایران از قافله پیشرفت های صنعتی وتفکرات فلسفی – اجتماعی دراروپا تبدیل گردید. (بخش 3)

الف- باز شدن پای دو کشور استعمار گرروس و انگلیس و بخطر افتادن تمامیت ارضی کشور.

دو کشوراستعمارگر اروپایی که از نفوذ فوق العاده ای در منطقه بر خوردار بودند، انگلیس و روسیه تزاری بودند که هر دوی آنها در محدوده سرزمین ایران و سرزمین های تابع خلافت عثمانی به رقابت شدیدی مشغول بودند، و برای رسیدن بمقاصد خود از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند و برای رسیدن بدان خود هر یک از روش ها و فرم های خاص خود را دارا بودند. سیاست روسها اعمال زور و جنگ و تصرف سر زمین های ایران، و سیاست انگلیس حیله، توسل به ملا یان و خرید انان برای دست یابی بخواست های خود بود. که برای روشن شدن آن در زیر به مواردی اشاره میکنیم:

روسیه تزاری

جنگهای ایران و روس

شکست ایران در جنگ اصلاندوز ( جنگ اول ایران و روس) و شورش‌های محلی، فتحعلی شاه قاجار را مجبور کرد با صرف نظر کردن بخشی از سر زمین ایران با دولت روسیه که در آن زمان در بدترین شرایط در جنگ با فرانسه قرار داشت، از آنجا که از این طریق خاتمه جنگ میتوانست به گرفتاری های خود در این جبهه خاتمه داده و نیز بخشی از سرزمین‌های جدید را به متصرفات خود اضافه نماید، حاضر به انعقاد قرارداد صلحی با ایران شد، و عهدنامه گلستان در محل قریه گلستان از توابع قره باغ بین دو کشور منعقد و بامضا رسید که بر مبنی آن مرزهای ایران تغییر نموده، و تمام نواحی شمال رود ارس از دست ایران خارج گردید.

در این زمان ناپلئون که قصد تصرف هندوستان را داشت و بدین منظور به استفاده از خاک ایران نیاز داشت عهدنامه فین کن اشتاین رابا فتح علی شاه قاجار امضاء نمود. وطی آن متعهد گردید که امر برگرداندن قفقاز (در برگیرنده گرجستان) به ایرانیان کمک نموده، به ارتش ایران آموزش نظامی دهد، وآنرا به توپ‌های متحرک و تفنگهای باروتی مجهز نماید. اما خاتمه جنگ فرانسه با روسیه وانعقاد قرار داد صلح تلیست ( ۱۸۰۷ میلادی) سبب گردید که پس از آن فرانسه از فکر تصرف هندوستان دست کشیده و به کمک به ایران در جنگ با روسیه خود داری نموده. شاهان قاجار نیز که توسل به یک قدرت خارجی از اصول سیاست هایشان میبود، برای مقابله با خطر روس ها دو باره به انگلیس ها متوسل گردد.

در چنین حالتی که توان مملکت در اثر شکست در یک جنگ ضعیف گردیده بود، و فتحعلی شاه نیز به ادامه جنگ با روس علاقه ای نداشت، ملایان دست از آتش افروزی بر نداشته و یکی از آنان به نام "آقا سید محمد بن علی اصفهانی" از کربلا راهی ایران شد، تا فتحعلی شاه را به ادامه جنگ با روسیه ترغیب نماید. او در ایران سایر ملایان را نیز بدین کارترغیب و وادار بدادن اعلان جهاد کرد، و توانست پشتیبانی ملایان دیگری همچون "ملا محمدجعفر استرآبادی"، "سید نصرالله جعفرآبادی" و "حاج ملامحمد تقی برغانی" را به دست آورد. علاوه بر این ملایان متحجر، شیخ جعفر کاشف الغطاء هم که اصلا عراقی بود و چنانچه در بالا ذ کر شد در دربار فتحعلیشاه به بالاترین مقام های مذهبی رسیده بود فتوا داد که:

"اکنون که روس های پست و غیر آنان به خاک مسلمین تجاوز کرده اند بر همه اشخاص اهل تدبیر و سیاست و ... واجب است که بجنگند و چون اذن گرفتن از مجتهد برای اهل تدبیر و سیاست نیز موافق احتیاط است و به رضایت خدا نزدیک تر، لهذا من چون مجتهد هستم و قابلیت و نیابت از سادات زمان (ائمه معصومین علیهم السلام )را دارم به سلطان بن سلطان ،خاقان ،فتحعلی شاه اذن دادم که آنچه برای هزینه جنگ لازم است از همه وجوه شرعیه و خراج و درآمد ،تهیه کند"

فتحعلی شاه هم با وجود اینکه شخصا از ادامه جنگ ناراضی و ناخرسند بود و بعدا بیان نمود که " من نمی خواستم با روسها بجنگم، ملایان مرا به جنگ واداشتند "، بر خلاف نظر اندیشمندانی چون قائم مقام فراهانی که با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، معتقد به ادامه و شروع جنگ مجددی نبود تن بفشار ملایان داده و تسلیم حکم فتوای آنان گردید. و چون ملایان نیز با تهدید به تکفیر دهان مخالفان جنگ را بسته بودند، ایران با روسیه دو باره وارد جنگ گردید، جنگی که با شکستی عظیمی خاتمه یافت، دراثر آن باز هم بخش بزرگی از سرزمین ایران از دست رفت و قرارداد ننگین ترکمانچای به ایران تحمیل گردید. این منادیان “جهاد“ و جنگ (ملایان) هم هنگامی که ارتش روسیه به نزدیک شهر تبریز رسید، دست به خیانت زدند و به استقبال آنها از شهر بیرون رفته و کلید دروازه ی شهر را به فرمانده ی روسی تقدیم نمودند. به گفته ی سعید نفیسی:

“ میرفتاح ملای شهر دست به خیانت زد و هنگامی که دشمن به تبریز نزدیک شد در راس علمای شهر دروازه های شهر را به روی آن گشود و حتا به همکاری نزدیک با فرمانده قوای روسیه پرداخت.“

انگلستان

تصمیم ناپلئون برای حمله به مستعمرات انگلیس، از جمله هندوستان، سبب شده بود كه انگلستان در تمام قراردادهای خود با ایران، هرات را جزو لاینفكی از خاک ایران برسمیت بشناسد. با شكست ناپلئون انگلستان كه از یکطرف به دنبال ایجاد حریم امنیتی جدیدی برای هندوستان بود، واز جانب دیگر نگران نفوذ روسیه در منطقه، سیاست خود را تغییر داده، و به تحریك افاغانه بر ضد ایران پرداخت. ضعف دولت مر کزی ایران در نتیحه جنگهای ایران و روسیه و انعقاد معاهدات ننگین گلستان و تركمانچای که به ضعفِ دولت مركزی ایران انجامیده بود، و باعث پیش روی روسها بسمت جنوب گشته بود، انگلیس را در جداسازی هرات از ایران مصمم تر گرده و بدین جهت آنان به تحریك ملایان پرداختند.

با مرگ فتحعلی شاه و شروع سلطنت محمدشاه که با حمایت روس‌ها به سلطنت رسیده بود، دامنه نفوذ روسیه در دربار ایران بیش از گذشته افزایش یافته، قتل میرزا ابوالقاسم قائم مقام و انتصاب حاج میرزا آقاسی به مقام صدارت هم باعث تثبیت بیشتر نفوذ روسیه در دربار ایران گردیده بود. مجموعه این تحولات، بر نگرانی بیشتر انگلستان نسبت به مقاصد نهایی روسیه درباره افغانستان و هندوستان افزوده و سبب شد که آنان که هرات را دروازه هندوستان می‌دانستند و برای آن اهمیت راهبردی و سوق‌الجیشی قائل بودند، بکوشش های خود در جهت تجزیه هرات از خاک ایران سرعت بخشند.

انگلیسی‌ها برای رسید ن بد ین مقصود بی خطرترین راه را برای جدا کردن هرات از ایران گرفتن فتوای جهاد از ملایی در پیش گرفتند و بدین منظور دست باتحادی نامقد س باملایان و لوطیان(4) برای جدا کردن هرات از خاک ایران زدند. آنان توانستند مجتهد اصفهان سید باقر شفتی را که با دولت محمد شاه سر سازش نداشت و او را "ملحد" می دانست همدست خود نمایند. مأموران مکار دولت انگیس به سراغ مجتهد اصفهان رفته، در پیشگاهش سر فرود آورده، روی زمین زانو زدند اسلام را ستودند، ودر چاپلوسی تا جائی پیش رفتند که نام های خودشان را نیز برگرداندند و نامهای اسلامی بر گزیدند. به عنوان نمونه "کولونی" افسر انگلیسی، نام "ملامؤمن" بر خود گذاشت. هراری لایار نمایندۀ نظامی انگلیس در ایران با سرفرازی گزارش می کند که:

"دوبار به دیدار مجتهد اصفهان رفتم … با اینکه او یک مسلمان سرسخت است... از من بسیار مؤدبانه پذیرائی کرد ... و در بارۀ مسائل سیاسی هم به گفتگو نشستیم. مجتهد آماده بود که در ازای رشوه سرتاسر ایران را بفروشد. "

شفتی دستمزد را گرفت و در همیاری با سران انگلیس به تجزیۀ ایران فتوا داد. در این راه توانست ملایان دیگری را نیز با خود همراه نماید. از آن جمله میرزا علی بهبهانی که محمد شاه را "مهدورالدم" و صوفی می خواند و به آسانی فتوا داد که:

"روا نباشد که“فرمانروائی کشور در دست شاهی بماند که به دین اسلام اعتقاد ندارد. زیرا همگان می دانند که این شاه و وزیرش با مذهب رسمی مخالف اند."

سر انجام خیانت ملا یان مرتجع این شد که نفوذ دو کشور استعمار گر روس و انگلیس در ایران گسترش یافته و بخش های وسیعی از سر زمین جدا شود.

بخش سوم



سنت به مانع اصلی عقب ماند گی ایران از قافله پیشرفت های صنعتی وتفکرات فلسفی – اجتماعی درارو پا تبدیل میگردد



بخش چهارم



انقلاب مشروطیت و دست آورد های آن

...............................................................................................................

1)

a) در نگاه روحانیت کاتولیک معصیت الهی نوعی بی حرمتی است و انسان ها نیاز به طلب رحمت الهی دارند، امری که بدون یاری حضرت مسیح امکان پذیر نیست و چون حضرت مسیح نیست، خداوند کلیسا را بدون راهنمائی که در مسئله ایمان و اخلاقیات، معصوم(1) است رها نکرده است این وصی پیتر مقدس و جانشین او اسقف رم است. با رجوع به بستر معرفتی روحانیت کاتولیک به این مطلب می رسم که روحانیت کاتولیک قدرت را ناشی از خداوند می داند و چون انسان بواسطه معصیت خداوند هبوط کرد و از شهر خدا فاصله افتاد. اما انسان باید از شهر زمین کنده شود و این ممکن نیست مگر به یاری حضرت مسیح و کلیسا، حواریون و روحانیت کلیسا.

b) ماهيت حاكميت در مكتب اسلام، مي توان ويژگي هاي چنين حاكميتي را به قرار ذيل برشمرد:

1) حاكميت برآمده از قدرت فائق و علم بي انتهاي خداوند است.

2) حاكميت حاكي از واقعيتي اصيل و بالذات، و مستمر و دايمي است.

3) حاكميت حقيقتي مطلق و غير قابل انتقال و تجزيه است.

4) حاكميت حقانيت آن در حقيقت ذات باري تعالي ريشه دارد.

5) عينيت يافتن آن در جامعه ي بشري منوط به اطاعت آحاد جامعه از الزام و حكم عقل به «عبوديت» در برابر پروردگار و سرسپردگي در مقابل فرامين و هدايت هاي ويژه ي الهي است.

6) به خاطر سنت الهي مبني بر حاكميت آحاد جامعه بر سرنوشت خويش، اگر مردم حاضر به پذيرش ولايت الهي شوند، اعمال آن در اختيار انسان هايي خواهد بودكه تحت تربيت خاص الهي واقع و يا توسط آنان معرفي شده اند.

2 ) نظر محقق کرکی درباره ولایت فقیه

فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه جامع‏الشرایط که از آن به «مجتهد» تعبیر مى‏شود، از سوى امامان‏معصوم علیه‌السلام در همه امورى که نیابت در آن دخالت دارد، نایب است. نورالدین على بن عبدالعالى عاملى، معروف به محقق کرکى و محقق‏ثانى، فقیه و مرجع تقلید شیعیان در قرن دهم، در گذشته سال‏940ه.ق این مطلب را در کتابش می نویسد و اضافه می کند:

"پس دادخواهى در نزد او و اطاعت از حکم او واجب است. وى درصورت لزوم مى‏تواند مال کسى را که اداى حق نمى‏کند بفروشد. اوبر اموال غایبان، کودکان، سفیهان، ورشکستگان، و بالاخره بر آن‏چه که براى حاکم منصوب از سوى امامعلیه ‌السلام ثابت است، ولایت دارد،دلیل این مطلب، روایت مورد قبول عمر بن حنظله، و روایات دیگرکه همان محتوا را دارند مى‏باشد." سپس محقق کرکى مى‏گوید: "اگر کسى از روى انصاف سیره بزرگان علماى شیعه مانند سیدمرتضى، شیخ طوسى، بحرالعلوم، و علامه حلى(ره) را مورد مطالعه‏قرار دهد درمى‏یابد که آن‏ها همین راه را پیموده و برپاداشته‏اند و به آن معتقد بوده‏اند."

.3) شیخ فضل‌الله نوری در جلسه‌ای به ناظم‌الاسلام کرمانی درباره مدارس جدید می‌گوید: «ناظم الاسلام، ترا به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟»

4) *….”مقامات مذهبی“، بویژه در نیمۀ یکم سدۀ نوزده، از این اوباش ”به عنوان گروه‌های ضربت“ استفاده می کردند. هم بدان معنا که به هنگام تسویه‌حساب با این و آن و یا در رقابت ”با قدرت حاکم“ از سپاه لوطی بهره می گرفتند. اجیرشان می کردند. به دزدی و کشتن رقیب وا می داشتند. و یا در جهت غصب املاک به روستاها می فرستادند. حتی دربار و اهل داد و ستد هم به هنگام نیاز دست به دامن الواط می شدند. بدینسان در ناخرسندی‌های اجتماعی و ”شورش عوام“ لوطیان را در جهت سرکوب به کار می گرفتند و اجرت می دادند. به گواه یحیی دولت‌آبادی کمتر”روحانی متنفذی“ بود که لوطیان چماقدار خود را نداشته باشد. این قشون مسلّح را کوچکترین بهره‌ای از سواد و اصول دین نبود. جملگی آزمند پول بودند و نان و آبشان از اجیر شدن به راه دستبرد به املاک و اموال مردم فراهم می آمد. هرجا هم که رقیبی و مخالفی سر بلند می کرد، به آسانی سربه نیست می کردند" (هما نا طق)