تولدی دیگر
بازخواني يادداشتي از احمد شاملو در زادروز شاعر شعر از نظر من
... هرگز نميتوان گفت «شعر چيست؟»
تعريفهايي از نوع شعر كلاميست موزون، مخيل و غيره... براي شعر سعدي و پژمان و حميدي و حزين لاهيجي و غير اينها كافي بوده است اما شعر نيما، يا نيماگرايان، ديگر با اين متن به سنجش درنميآيد.
اما در اينجا، فرصتي است تا مطلبي را بگويم: بارها شنيدهام كه اشخاص پرسيدهاند «اين حرف معنايش چيست؟...» و دليل ايشان آن است كه شعر نيز چون هر «چيز» ديگر كه افاده معنايي ميكند، وسيله بيانياش «كلمه» است.
خوب است اين اشخاص بدانند كه با وجود آنان، آنچه در اينگونه شعرها مطرح نيست، معناست، نه آن مفهوم كه در نظر آنان است...
* «نظم» اثر هنرمندانه است و شعر، اثر هنري، اينها، دو چيز سخت متفاوتاند. نظم يا تكنيك، محصول احاطه بر ابزار است و تسلط بر انديشه. خالق يك چنين اثري ميدانسته است كه چه ميخواهد بگويد و ميدانسته چه گونه ميشود گفت!
تكنيك در اين مجموعه، ميتواند چيزي اكتسابي باشد... شعر چنين نيست، شاعري را نميتوان آموخت. براي يك شاعر، «به وجود آوردن» عملي ارادي نيست. تجلي لحظهاي از زندگي اوست.
من به شعر خاموش معتقدم. شعري زاييده ذهن شاعرانه، منتها پس از فروچكيدن اين جوهر و فروافتادن اين ميوه پس از رسيدن بر شاخه خويش، آن را بايد پرداخت كرد و جلايش داد...
محيطِ مساعد براي زندگي شعر، انبار لغات است. در اين انبار است كه شعر به دنيا ميآيد. هرچه اين محيط آمادهتر باشد و وسيعتر، شعر گستردهتر ميشود...
احمد شاملو، ۲۹/۵/۱۳۵۲