به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۰

مازيار خسروي

آزادي ياد گرفتني است 
محمد بوعزیزی، جوان دست فروش تونسی که به اعتراض علیه ظلم و ستم رژیم، با بنزین،
خود را به آتش کشید، و فتیله انقلاب تونس را روشن ساخت.
  يك‌سال پيش در چنين روزهايي، پيكر شعله‌ور «محمد بوعزيزي»، كبريت انفجار بشكه باروت خشم و سرخوردگي متراكم ملت‌هاي عرب شد.
مبارك و قذافي هنوز بر سر قدرت بودند و «بن‌علي» هم تصور مي‌كرد با عيادت نمايشي از جان‌شيفته نيم‌سوخته‌اي كه در بيمارستان شهر «سيدي بوزيد» آخرين نفس‌ها را مي‌كشيد، مي‌توان بر آتش شعله‌ور، آب خاموشي ريخت. كمتر از يك‌سال بعد چهره خاورميانه ديگرگون شده؛ تونسي‌ها هم پيشاهنگ انقلاب بودند، هم پيشگام برساختن نهادهاي دموكراتيك بر ويرانه‌هاي ديكتاتوري. كار آنها كه از آهنگ انقلاب تونس سودايي شدند اما انگار به اين راحتي‌ها سر نمي‌گيرد.
دادستان دادگاه لاهه مي‌گويد نحوه كشته شدن رهبر بدعاقبت ليبي مي‌تواند در فهرست جنايت عليه بشريت طبقه‌بندي شود. اين يعني گرگ و گله اگر نگوييم خوي هم، دست‌كم بوي هم را گرفته‌اند. مردمان سرزمين نيل نيز - با كوله‌بار آكنده از فرهنگ و تمدن چند هزار ساله - كه مسافر واگن دوم قطار بهار عربي بودند هنوز در گرداب هرج‌ومرج دست و پا مي‌زنند.
كمتر روزي است كه خبري از درگيري‌هاي اغلب خونين قاهره و ديگر شهرهاي مصر روي خروجي خبرگزاري‌ها قرار نگيرد. دردناك اينجاست كه كشمكش‌هاي خونين خياباني در حالي رخ مي‌دهد كه بنيادگرايان سلفي كه خاموشان و غايبان هميشگي شب‌هاي التحرير بودند، در غيبت و سردرگمي پيشاهنگان انقلاب، كرسي‌هاي قدرت را يك‌به‌يك فتح مي‌كنند.
مبارك در قفس است اما روح سرگردان استبداد و عدم‌مدارا، همچنان در پهنه مصر تنوره مي‌كشد. راست گفته‌اند كه دردهاي نهفته در جان و تن ملت‌هاي كهن، ديرتر و سخت‌تر درمان مي‌شود.
ستيز مصريان اين روزها بيشتر با خويشتن است تا جهان. راست گفت مهندس بازرگان كه آزادي نه دادني است، نه گرفتني؛ ياد گرفتني است.