به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۰

پروانه فروهر

ناخدای پیر*

آی… ناخدا

برخیز…

هان، نه وقت جدایی و رفتن است

ما سالکان راه

بی شروه های تو
در این کبود سرد

در این خروش مرگ

کشتی به خون نشسته و توفان گشوده کام

باید کجا رویم؟!

در پرده های مه

مرغان پرگشاده ی توفان در انتظار

آی… ناخدا

اینک نه وقت جدایی و رفتن است

فریاد کن

ما را به مهر، بار دگر، ناخدای پیر

بر اسب های وحشی توفان نهیب زن

و بادبان سرخ بر افراز

دریا کبود و کف آلود

بر اوج می زند

فانوس راه شو

ای شب شکن، خردمند پیر من

من نیستن برای تو باور نمی کنم

بنمای رخ

بگشای لب


*شعری از پروانه فروهر که در مراسم چهلم درگذشت شادروان دکتر صدیقی برای حاضران خوانده شد.


سيزده سال پس از قتل داريوش و پروانه فروهر

گزارش کيانوش سنجري در صداي آمريکا