پروانه فروهر
ناخدای پیر*
آی… ناخدا
برخیز…
هان، نه وقت جدایی و رفتن است
ما سالکان راه
در این کبود سرد
در این خروش مرگ
کشتی به خون نشسته و توفان گشوده کام
باید کجا رویم؟!
در پرده های مه
مرغان پرگشاده ی توفان در انتظار
آی… ناخدا
اینک نه وقت جدایی و رفتن است
فریاد کن
ما را به مهر، بار دگر، ناخدای پیر
بر اسب های وحشی توفان نهیب زن
و بادبان سرخ بر افراز
دریا کبود و کف آلود
بر اوج می زند
فانوس راه شو
ای شب شکن، خردمند پیر من
من نیستن برای تو باور نمی کنم
بنمای رخ
بگشای لب
*شعری از پروانه فروهر که در مراسم چهلم درگذشت شادروان دکتر صدیقی برای حاضران خوانده شد.
سيزده سال پس از قتل داريوش و پروانه فروهر
گزارش کيانوش سنجري در صداي آمريکا