گزارش فائزه هاشمی از زندگی در زندان اوین؛ مدرسه دمکراسی
همه آرمان خواهان اهل مبارزه، باید مدتی را در زندان بگذرانند!
فائزه هاشمی زندانی سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین در یادداشتی به تشریح فضای زندان پرداخته و در توصیف آنجا به دانشگاه، مدرسه ی عشق و گنجینه ای از انسان های ارزشمند نوشته است: شاید بد نباشد همه کسانی که آرمانی دارند و هدفی و برای آن مبارزه میکنند برای مدت کوتاهی هم که شده به زندان بیایند، البته شاید آمدنتان را بتوانید برنامه ریزی کنید ولی خروجتان از اینجا را خدا میداند.
به گزارش کلمه، فرزند دربند آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخشی از نامه ی خود آورده است: تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا میروی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل میکنی بلکه بعد از آزادی مصممتر و محکم تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی.
فائزه هاشمی اول مهر ماه سال جاری ساعت ۱۲ شب به طور ناگهانی در منزل مسکونی اش بازداشت و نیمه شب به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود.
حکم شش ماه حبس و پنج سال محرومیت از عضویت در احزاب و گروه ها و فعالیت های رسانه ای وی که به اتهام اهانت به جمهوری اسلامی صادر شده بود، در فروردین ماه سال جاری از سوی دادگاه تجدید نظر مورد تایید قرار گرفته است.
نماینده دوم تهران در مجلس پنجم، در مصاحبه ای که منجر به محکومیت او شد، گفته بود: از «ملتی سرکوب شده، پر از خشم و احساس مظلومیت» می گوید؛ «مردمی که خود را هر چه بیشتر با دروغها، سوء مدیریتها، عوامفریبیها، زورگوییها، اوباشگری، ظلمها، نابودی منابع و ثروت ملی، از دست رفتن فرصتهای بینالمللی، تخریب بیشتر کشور از طرف جریان حاکم روبرو میبیند.»
دختر دربند رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام پیش از این در نامه ای ضمن تاکید بر عدم استفاده از مرخصی گفته بود که اگر دادستان مرحمت دارد، با مرخصی زندانیانی موافقت کنند که ماهها و بلکه سال هاست با دلایل واهی در زندان به سر میبرند. نه من که با محکومیت شش ماهه فقط دو ماه است در زندان هستم و خود را اساسا مستحق استفاده از مرخصی در مقابل این زنان ستم دیده نمیبینم.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
اینجا زندان است، با فشارها، محدودیتها، سختیها و دشواریهایش. جدایی مادران از کودکان، جدایی همسران از یکدیگر، جدایی خواهران و برادران، خانوادههای متلاشی. نوعروسانی که طعم زندگی مشترک را نچشیده روانه زندان شدهاند. نوزادانی که از بدو تولد و یا کمی بعد از آن از نعمت مادر و پدر و یا هر دوی آنها محرومند. دختران جوانی که از پشت میز و صندلی دانشگاه به زندان آورده شدهاند. مادران سالمندی که به دلیل داشتن فرزندانی با گرایش سیاسی خاص و یا دیدار با آنها اکنون اینجا هستند. زنانی که مرگ عزیزانشان را با بغض فروخورده در اینجا تحمل میکنند و اجازه ندارند که در آخرین دقایق زندگی چشمان منتظر آنها را روشن کنند.
به اینها اضافه کنید مجازات خانوادهها به خاطر زندانیان و مجازات زندانیان به خاطر خانوادهها، قطع ملاقاتها، قطع تلفنهای ضروری و تحمیل شرایط سختتر و فشار بیشتر با هدف سختتر کردن و غیر قابل تحملتر کردن زندان به بهانههای مختلف و تصمیمهای عجیب و غریب و دور از عقل مدیران با هدف ایجاد تنش و کنترل بیشتر.
ولی با وجود این محرومیتها زندانیان سیاسی زن اوین سختیها را به جان خریده و در راه آرمانهایشان آنها را تبدیل به فرصت میکنند و با تمرین دمکراسی در محیط کوچک خود آزادی را نوید میدهند.
اینجا آزادی حاکم است: کارهایی که بیرون از زندان در شرایط فعلی تقریبا شدنی نیست در اینجا جزء امور معمولی و عادی است. برگزاری جلسات درباره موضوعات روز و در حیطههای متفاوت، جلسات برای برنامه ریزی آینده، برگزاری جلسات برای اداره بند و تصمیم گیری در مقابله با فشارها و محدودیت های حاکم در زندان، دادن بیانیههای اعتراضی، حرکت های اعتراضی و جمعی، سرودخوانی و شعار برای بیان اعتراض.
اینجا دموکراسی حاکم است: تصمیمها در اینجا جمعی است، هر کسی یک رای دارد، همه به طور مساوی و با انگیزههای قوی در تصمیم گیریها مشارکت میکنند و رهبر و قیم وجود ندارد و هر کسی آزادانه نظر خود را بیان میکند.
اینجا گفت و گو حاکم است: گفتگوی ادیان در بحث های سیاسی همه گونه مذهب و جریان های فکری و سیاسی حضور دارند. مسلمان، مسیحی، بهایی، لائیک، جنبش سبز، مجاهدین، چپ و… اینجا همه به عقاید هم احترام میگذارند در ضمن اینکه به اعتقادات خود نیز پای بند هستند فرصت صحبت به یکدیگر میدهند و بحث میکنند.
اینجا دانشگاه است: دانشگاهی که در هیچ زمان و مکانی در بیرون از زندان شکل نمیگیرد چیزهایی میبینی و میشنوی و یاد میگیری که در هیچ کلاس و جمع و جلسه و همایشی قابل مشاهده و لمس و درک نیست. تجاربی میاندوزی که مشابه آن را در صحبت های زندانیهای آزاد شده و یا در کتاب های تاریخ و خاطرات دیگران نمیبینی و در ذره ذره وجودت جای نمیگیرد.
اینجا محل خود سازی است: از بوق سحر تا پاسی از شب چنان زمانت پر است که برای بسیاری از کارها وقت کم میآوری. کتابخوانیهای فردی و گروهی، کلاس های آموزش زبان، ترجمه، نویسندگی، سرودن شعر و شعر خوانی، کلاس های فرهنگی و ورزشی، کارهای دستی که هر کدام یاد آور شرایط سخت زندان است و پر از خاطرههای زیبا، همه از هم میآموزند، هر کس دانستههایش را نثار دیگران میکند، اینجا احساس پوچی و بیهودگی رخت بر میبندد.
اینجا مدرسه عشق است: دوستیهای عمیق اینجا شکل میگیرد، حس مشارکت و کمک به دیگران، ایثار و فداکاری، همدردی و همکاری، مهربانی و عطوفت، شفافیت و زلال بودن، احساسات رقیق و نازک دل، از بین رفتن منیتها، عشق و محبت. هر چه داری جانا و مالا بیدریغ در اختیار دیگران میگذاری. همه یکی میشوند، مرخصی رفتن و آزاد شدن با اشک و غصه جدایی و فراق از یاران همراه است. از شادی هم شادیم و از غصه هم دردمند. هر چه فشارها و محدودیتها و سختیها بیشتر میشود همبستگی و اتحاد و عشق و محبت نیز بیشتر.
اینجا گنجینه انسان های ارزشمند است: حضور زنان متفکر و اندیشمند و تحصیلکرده، دارای مطالعه و آگاه، با هدف و با مرام، با اراده و مصمم، ثابت قدم و استوار، شجاع و رشید، مدیر و مدبر، مبنکر و خلاق در اینجا غنیمتی است برای زندانیان و فرصت از دست رفتهای است برای اداره و سازندگی کشورمان ایران که از این ظرفیتها و استعدادها محروم است.
تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا میروی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل میکنی بلکه بعد از آزادی مصممتر و محکم تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی.
شاید بد نباشد همه کسانی که آرمانی دارند و هدفی و برای آن مبارزه میکنند برای مدت کوتاهی هم که شده به زندان بیایند، البته شاید آمدنتان را بتوانید برنامه ریزی کنید ولی خروجتان از اینجا را خدا میداند.
فائزه هاشمی
زندان اوین – بند زنان
۱۵ / ۹ / ۹۱