علي موقر
كريسمسي كه سهم ناسيوناليسم ما نيست
گويند يلدا زادروز مهر است. بگذريم كه جاي مطالعه دقيق دارد تاييد آن و البته نقلهاي ضميمه و پيوست حواشي اين آيين ايراني. بيشتر اگر فرهنگ باستان شنيده باشيد، دانستهايد كه خورشيد و مهر و ميترا به هم وابستهاند و بيشتر از آن اينكه كريسمس و يلدا نيز به همين سياق به هم مربوط خواهند شد و به تبع آن آيين ميتراييسم و مسيحيت.
شايع است كه آيين رازگونهي ميتراييسم »كه بر پايهي ايزد باستاني ايراني ميترا قرار دارد»، در امپراتوري روم رواج پيدا كرد و مسيحيت نيز از آن تاثير پذيرفت. نقل جابهجايي تاريخ انقلاب زمستاني از 21 يا 22 دسامبر به 24 يا 25 دسامبر بهعنوان زادروز مسيح نيز از مقتضيات اين روايت است. و نهايتا اينكه رسم فراگيري كه اين روزهاي جهان را پر كرده است ريشه در سنتي ايراني دارد و تمام آن باز به فخر و مباهاتي مبتذل براي ناسيوناليسمِ كورِ ما خواهد انجاميد.
بال و پر دادن به اين تخيلات گاه تا آنجا پيش رفته است كه در اشتياقي عنانگسيخته از لباس سرخ رنگ و كلاه منگولهدار بابانوئل تا درخت كريسمس و تزيينات آن به مصداقي موهوم در فرهنگ ايران باستان مرتبط شده است؛ حرفهايي كه مخاطبانش بيشتر از محافل خودماني خودمان نبوده است و اعتبارش نيز هم. تلختر اينجاست كه اين مدعا در مجامع ايراني به پشتوانهي نامهاي بزرگي كه مويد آنند همچنان توسط كوچكترها معتبر دانسته ميشود. ريچارد نلسون فراي در همايش مطالعات ميترايي تهران در سال 1975 تلويحا بر اظهارنظرهاي خامدستانه محققان ايراني خرده گرفت و عنوان كرد كه مهرابههايي كه به شكل سرسام آوري در گوشه و كنار ايران معرفي ميشوند، غارهايي بيپيشينه تاريخي اند و سندي دال بر آيين مهر در ايران محسوب نميشوند و با آنچه به عنوان ميتراپرستي رومي با اسناد و حجاريهاي خاص خود كشف شده است، بي ارتباط است.
نه اينكه سخنراني وي از سر «دشمني» با فرهنگ و تمدن ايراني بوده باشد كه آشنايي مختصر با فراي چيزي جز ارادت او به اين حوزهي پژوهشي را نمينماياند كه او ايران را موطن خود دانسته است. مساله اينجاست كه پژوهشگر غربي سعي كرده است تا خيال و واقعيت را تفكيك كند. نه فراي، كه كومن، ورماسرن، هينلز، گوردون، اينسلر، بك، اولانزي و ديگران نيز خداي ايراني ميترا را در نگارههاي رومي مورد توجه قرار دادند اما زماني كه راه بهجايي نبردند، به خيالپردازي در اين باب نپرداختند. زمينه تحقيق درباره چگونگي تاثير آيين ميتراييسم بر پايهي ميتراس و رسوم مسيحي همچنان مفتوح است كه اين ميان اگر صحبتي از شباهت و قرابت رسوم مسيحي و آيين ميتراييسم به ميان آيد باز ارجحيت با شخصيت اسطورهيي پِرسِئوس است كه در ميتراييسم نيز بروز پيدا ميكند.
اما آنچه مسلم است پرسئوس غربي به جز شباهت در تلفظ هيچ قرابت ديگري با جمعيت پارسيان و فرهنگ كهنشان نخواهد داشت يا دست كم تاكنون نداشته است و هيچ پژوهشگري در هيچ كجاي دنيا كريسمس را به باورهاي ايراني مرتبط نميكند. پژوهشگران ايراني متفقاند كه يلدا لغت سرياني است به معني ميلاد و چون يلدا با ميلاد مسيح مطابق ميشده است به اين نام خوانده شده. آنچه سهلگيرانه در معادله ايراني يلدا و كريسمس قرار داده ميشود، آن است كه در درازترين شبهاي سال قرار گرفته است.
جالب اينجاست كه اگر بحث خاطره آييني به ميان بيايد چنانكه ايرانيان خاطرهباز به آن ميپردازند، يلدا چنان كه امروز هست شايد آنچنان دور نپاييده باشد كه هم در تقويم زرتشتي قرار نداشته است و هم شعراي نزديكترمان از آن فهمي ديگر ارائه كردهاند. البته باز اينها نيز دليل بر مدعايي نخواهد بود كه حوزه تاثير و تاثر فرهنگي و زباني چنان پيچيده است كه با حدس و گمانهاي دم دستي نميتوان در آن راه پوييد و مراد از اين حاشيه نويسي نيز، تنها تذكره مناسبتي بود و بس؛ كريسمس مبارك