به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، دی ۰۱، ۱۳۹۱

بلبل‌هاي گوشخراش تهران
در شهرهاي بزرگ و كلانشهرهاي كشورهاي پيشرفته، يكي از عوامل طراوت و شادابي و تعديل‌كننده زندگي ماشيني، وجود گاه و بيگاه پرندگان خوش‌الحان در فضاهاي سبز و فراوان اين شهرهاست. اين شهرها به شدت تحت نظارت مديريت قدرتمند زيست محيطي‌اند و در نتيجه اجازه داده نمي‌شود كه آلودگي‌هاي زيست محيطي به حدي رسد كه پرندگان حساس به اين آلودگي‌ها از پرواز به فضاي اين شهرها خودداري كنند.
در شهر آلوده تهران ما تنها پرنده‌يي كه مي‌تواند در برابر اين همه آلودگي‌هاي دودي و صوتي تاب آورد كلاغ است كه در همه جا حضور دارد، ولي از بلبل و قناري و قمري، جز در اوايل فصل بهار آن هم در پارك‌هاي شهر، خبري نيست و اين شهر يكي از كم‌پرنده‌ترين شهرهاي بزرگ جهان به شمار مي‌آيد. نگران نباشيد، زيرا عدم مديريت زيست‌محيطي براي اين كمبودها چاره‌جويي كرده و اجازه داده بلبل‌هاي ديگري مانند بوق‌هاي دزدگير و بلندگوهاي سمسارهاي دوره‌گرد جاي بلبل‌هاي طبيعي را بگيرند. تنها تفاوت اين بلبل‌هاي جانشين با بلبل‌هاي واقعي اين است كه آنها گوشخراشند و مانند بلبل‌هاي طبيعي گوش‌نواز نيستند.
حالا مگر گوش چه اهميتي دارد؟ همگان براي يكايك اعضاي بدن حرمت و ارزش قايل‌اند و با غيرت و تعصب از آنها دفاع مي‌كنند و اجازه نمي‌دهند كه هر كس و ناكسي بدون اجازه وارد منافذ آن شود. اما اين گوش بيچاره و بي‌پناه هيچ محافظتي از آن نمي‌شود و هر كس مي‌تواند بدون رويارويي با خشم صاحب گوش و بدون اجازه او وارد سوراخش شود.
هيچ كس اين گوش بي‌پناه را لايق احترام و مستحق دفاع غيرتمندانه نمي‌داند.اما اين گوش مظلوم آنقدرها كه تصور مي‌شود به آساني زير بار زور نمي‌رود و زهرش را هر چند به صورت غيرمستقيم به جان آدميان بي‌ملاحظه مي‌ريزد. صداهاي گوناگون و آزارنده‌يي كه پرده گوش را به التهاب و ارتعاش درمي‌آورند، بر نظام حساس و بسيار تعيين‌كننده عصبي انسان تاثير به شدت منفي و مخرب مي‌گذارند و كاركردهاي عادي آن را كه براي سلامتي اعضاي ديگر بدن انسان بسيار مهم‌اند، دستخوش اختلال مي‌كنند. درنتيجه اين امر، آرامش روحي و رواني كه براي ادامه كار عادي نظام عصبي و كارايي اعضاي ديگر بدن انسان نقش تعيين‌كننده‌يي دارد، بر اثر تاثير مخرب صداهاي آزارنده و گوشخراش بر شبكه عصبي انسان از دست مي‌رود و در نتيجه با بيماري‌هاي رواني و عوارض جسماني ناشي از نابساماني‌هاي عصبي روبه‌رو مي‌شويم.

در اينجا بد نيست، كمي هم به تفاوت‌هاي ميان گوش روستايي و گوش شهري بپردازيم. در روستا، هميشه سكوتي بيش از اندازه و گاه ملال‌آور حاكم بوده، چندان كه جنجال‌ها و سر و صداي گهگاهي حتي مايه هيجاني لذت‌بخش براي روستانشينان بوده است. آلودگي صوتي هيچ‌گاه مساله‌يي براي روستاييان نبوده زيرا آنها هرگز تراكم جمعيت و همهمه‌ها و سر و صداهاي زندگي شهري را نداشته‌اند. روستازادگاني كه به تازگي به شهرهاي بزرگ ايران سرازير شده‌اند و با گوشي روستايي در برابر زندگي پر سر و صداي شهري قرار مي‌گيرند، نه‌تنها حساسيتي در برابر آن از خودشان نشان نمي‌دهند، بلكه بدشان نمي‌آيد كه سر و صداي تازه‌يي به همهمه‌هاي شهري بيفزايند.

برخلاف آن، گوش شهري كه از ديرباز در معرض انواع صداهاي آزارنده از منابع گوناگون و محيط متراكم و متمركز فضاهاي شهري بوده، به ويژه در زمانه رواج وسايل نقليه پر سر و صداي ماشيني، قدر سكوت را مي‌داند و در برابر صداهاي مزاحم حساس است. متاسفانه شهرهاي بزرگ ما پر شده است از روستازادگاني كه به دنبال كار و در تلاش معاش با گوش سنگين و غيرحساس راهي فضاهاي شهري شده و به تدريج در آنها استقرار يافته‌اند.در شهرهاي بزرگ و پيشرفته دنيا، نهادها و قواعد زندگي شهري چند صد سال است كه به تدريج جا افتاده و در نتيجه توانسته‌اند با اعمال نظارت‌هاي اجتماعي و مدني و قانوني و فرهنگ‌سازي‌هاي بي‌وقفه آلودگي‌هاي صوتي را كم و بيش مهار كنند ولي در اين شهر بي‌دفاع تهران كه تراكم جمعيتي آن كمتر از تراكم شهرهاي بزرگ پيشرفته نيست، گوش شهرنشينان بي‌پناه آن آماج آلاينده‌هاي صوتي گوناگون و گوشخراش قرار گرفته‌ است،‌ از جمله:

1- بوق‌هاي شيپوري و هراسناك اتومبيل‌هاي شخصي كه حتي در بيابان و جاده‌هاي دور از شهر وحشتناك‌اند تا چه رسد به كوچه و خيابان‌هاي شهر.

2- دزدگيرهاي غيراستاندارد و دستكاري شده كه حتي با نزديك شدن يك گربه در هر ساعتي از شبانه‌روز و در اوقاتي كه شهرنشينان خسته از كار روزانه در خواب عميق فرو رفته‌اند چنان سر و صداي هولناكي به پا مي‌كنند كه تنها كرها مي‌توانند آن را تحمل كنند.

3- بلندگوهاي سمساري‌هاي دوره‌گرد كه به كابوس شهرنشينان بي‌پناه تهراني تبديل شده است و به علت بازار پررونق اجناس دست‌دوم و بيكاري روزافزون روزبه‌روز و بيشتر و بيشتر مي‌شوند و كمتر كوچه‌يي مسكوني در تهران است كه در برابر بلندگوهاي پرقدرت آنها روي آرامش به خود ديده باشد.

جالب اينجاست كه اقدام براي رفع اين آلودگي‌هاي صوتي اعصاب‌فرسا بسيار ساده است و نيازي به هيچ مصوبه و لايحه قانوني ندارد. كافي است كه متوليان امر در برابر تخريب اعصاب عمومي به اندازه تشويش اذهان عمومي حساسيت از خود نشان دهند و به وظيفه عادي و معمولي‌شان كه جلوگيري از مزاحمت و عوامل مزاحم و سلب‌كننده آسايش شهروندان بي‌پناه است، عمل كنند. آيا نيروي انتظامي در دفاع از آسايش شهرنشينان تهراني نمي‌تواند بر ورود و توزيع و كاربرد بوق‌هاي وحشتناك بياباني اعمال نظارت كند؟ آيا جلوگيري از اين نوع مزاحمت‌ها كه مصداق بارز سلب آسايش مردم است، به قانون تازه‌يي نياز دارد؟ آيا وظيفه نيروي انتظامي نيست كه با اعمال جريمه‌هاي مناسب و تاثيرگذار بر خودروهاي داراي دزدگيرهاي غيراستاندارد و دستكاري شده، از مزاحمت و تجاوز برخي از شهروندان بي‌ملاحظه به حقوق و آسايش ديگران جلوگيري كند؟

اتفاقا نيروي انتظامي از هر گروه شغلي ديگر شبكاري بيشتري دارد و بالطبع در جلوگيري از اين مزاحمت‌هاي صوتي كه مانع خواب شبكاران در روز مي‌شوند، از گروه‌هاي ديگر بايد انگيزه بيشتري داشته باشد. اين نيرو مي‌تواند با اين اقدام قانوني و انساني هم به خودش خدمت كند و هم به قلوب مردم بيشتر راه پيدا كند.

آيا ممنوع ساختن حمل بلندگو در وانت‌هاي سمسارهاي دوره‌گرد، كه هيچ ضرورتي هم ندارد، براي نيروي انتظامي كه متولي جلوگيري از سلب آسايش مردم است، كار دشواري است؟ اين يك كار پيش پا افتاده و ساده و قانوني است كه نيروي انتظامي به سادگي از پس آن بر مي‌آيد، كافي است كه اراده لازم براي اين كار را داشته باشد. آيا شهرنشينان بي‌پناه تهراني كه از فرط انواع آلودگي‌هاي دودي و صوتي به سادگي از كوره در مي‌روند و به جان هم مي‌افتند، يار و ياور قانوني ديگري به جز نيروي انتظامي دارند. آن شهرنشين بي‌پناهي كه براي كسب يك لقمه نان حلال براي زن و فرزندانش شبكاري مي‌كند، اين حق را ندارد كه فردايش بدون مزاحمت بلندگوهاي سمسارها و دزدگير‌هاي اعصاب خردكن و غيراستاندارد، كه دزد اعصاب مردم شده‌اند، چند ساعتي با آرامش سر بر بالين گذارد؟

محسن ثلاثي
محقق و عضو هيات علمي بازنشسته دانشگاه تهران