به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۱

امروز مدرسه‌يي در شين‌آباد و شايد فردا در جايي ديگر
تقصير از بخاري است ياشعله‌هاي آتش؟

دكتر محمد خضري

شين‌آباد محله‌يي فقيرنشين با بافت روستايي در شهر پيرانشهر از توابع آذربايجان غربي است. شايد حكمتي در كار بوده باشد كه نام اين محله نيز همچون برخي از مناطق كشور با ذكر مصيبتي بر زبان‌ها افتاد. متاسفانه در ساعت 8 صبح 15 آذرماه 1391، 34 دانش‌آموز دختر چهارم دبستاني از محله شين‌آباد به همراه آموزگارشان در شعله‌هاي آتش ناشي از آتش گرفتن بخاري نفتي كلاس گرفتار آمدند. همه متاثر شدند و از لرزش و گرفتگي صداهايي كه خبر را مخابره مي‌كردند نيز ابعاد ضايعه عريان بود. درد جانكاه اين حادثه دلخراش همه را متاثر كرده بود. با اين همه شدت جراحت روحي خانواده‌هاي اين گل‌هاي پرپر شده بيش از آن است كه بتوان با قلم بر صفحه كاغذ به تصوير كشيد. خدا مي‌داند ضربات روحي و جسمي شنيدن اين خبر بر خانواده‌ها و بستگان زيان‌ديدگان چقدر سنگين بوده است. افسوس، مادران و پدراني كه كله سحر بلند شده و فرزند دلبندشان را با هزار اميد و آرزو در پناه حق راهي مدرسه كرده بودند و انتظار مي‌كشيدند تا اشك شوقي را كه در گوشه چشم‌شان نگه داشته بودند تا در شوق ديدار دوباره جگرگوشه‌هايشان فرو چكانند، اكنون بايد در رثاي پرپر شدن‌شان بريزند.

معمولا پس از هر حادثه‌يي مردم در پي مقصر و مسبب وقوع آن مي‌گردند و دق‌هاي دل‌شان را مي‌خواهند سر فرد يا افرادي خالي كنند. اين روش برخورد با مسائل و گرفتاري‌ها عادتا موجب تسلي دل‌هاي شكسته و تسكين موقتي درد مي‌شود. تصور بر اين است كه اگر فلان يا بهمان مسوول يا مدير نبود اين اتفاق هم نمي‌افتاد. همچنين، فكر مي‌كنيم كه اگر كار را به ما يا فلاني سپرده بودند اين حوادث هم رخ نمي‌داد. خيلي‌ها هم متعاقب اين رخدادها دنبال مچ‌گيري و تسويه حساب‌هاي شخصي و جناحي مي‌روند و چنان وانمود مي‌كنند كه اگر آنها يا تيم مربوطه‌شان سركار بودند جلوي چنين ضايعه‌يي را مي‌گرفتند. بنده سراغ ندارم كه در ادوار گذشته بابت وقوع چنين حوادث ناگواري فردي مسوول مواخذه و پاسخ روشن و مسوولانه‌يي به افكار عمومي ارائه شده باشد. متاسفانه پوزش خواستن از افكار عمومي جزو عادات فرهنگي ما ايراني‌ها نيست، و چنين كنشي بيشتر به مثابه به گردن گرفتن تقصير و نوعي آبروريزي تلقي مي‌شود. تجربه نشان داده است كه مقصر اصلي هميشه در هاله‌يي از ابهام باقي مي‌ماند و همه ريشه مشكل به ناكجاآبادها احاله داده مي‌شود. هر چند كه يافتن مقصر و چه بسا تنبيه و مجازات او ممكن است مسكني بر دردها باشد اما هرگز زخم را درمان نمي‌كند و فردا به شكل ديگري از جاي ديگري عود مي‌كند. شكي در اين نيست كه مسوولان مربوطه در سطح محلي تا ملي بايد به زيان‌ديدگان و افكار عمومي در اين موضوع پاسخگو باشند و دست‌كم از خانواده‌هاي مصيبت‌ديده به طور اخص و عموم مردم (بابت جريحه‌دار شدن روحيه و تحمل شوك‌هاي رواني اين حادثه دلخراش) پوزش بطلبند. اما نبايد فراموش كنيم كه با صرف عوض كردن مدير يامسوولي و جايگزيني آن با فرد يا مسوول ديگر نمي‌توان جلوي چنين حوادثي را گرفت. مشكل ريشه در كاستي‌هايي دارد كه همه ما مستقيم يا غيرمستقيم به نوعي در آنها سهيم هستيم. بنده بر اين باورم كه چنين رخدادهايي ريشه در كاستي‌هاي موجود در نظام مديريت و تصميم‌گيري كشور، اختلال و اغتشاش در وظايف و ماموريت‌هاي دولت، در ظرفيت پايين اقتصادي كشور، و بعضا جايگاه و ‌شأن تقليل يافته انسان دارند. بنابراين، به ميزان زيادي اجتناب‌ناپذير و كاملا قابل پيش‌بيني‌اند و چيز عجيب و غريبي محسوب نمي‌شوند.



آتش و اندوهي ديگر
مهدي بهلولي*

خبر ناگوار آتش گرفتن كلاس درس، «بار ديگر»، آتش درد و اندوه را در جان همگي‌مان برافروخت. «بار ديگر» مي‌گويم، چرا كه شوربختانه، نخستين‌بار نيست و كمابيش هر سال، و به ويژه در فصل زمستان، رخدادهاي دلخراش ريز و درشتي اينچنين روي مي‌دهد و قرباني مي‌گيرد. با جست‌وجويي كوتاه و مختصر در فضاي مجازي، مي‌توان عكس كودكاني را ديد كه در سال‌هاي گذشته، و در همين آتش‌سوزي‌هاي كلاس درس، جان باخته‌اند يا زيبايي چهره‌هاي خويش را براي هميشه از دست داده‌اند. و شگفت‌انگيز اينكه سخن از بهبود آموزش و دگرگوني‌هاي بنيادين و گام‌هاي بلند پيشرفت و توسعه، پربسامدترين سخن دست‌اندركاران فرادست آموزشي اين روزهاست. به هر رو، در 75 روزي كه از آغاز سال تحصيلي مي‌گذرد شمار چشمگيري از دانش‌آموزان جان باخته‌اند يا سخت آسيب‌ها ديده‌اند. نمونه واپسين اين رويدادهاي دردآور، روز چهارشنبه پانزدهم آذرماه رخ داد كه 37 دانش‌آموز دختر چهارم دبستان در روستاي «شين‌آباد» شهرستان پيرانشهر آذربايجان غربي، بر اثر آتش گرفتن بخاري نفتي كلاس، تا 50 درصد سوختگي برداشتند و تا پايان عمر، زخمي ژرف بر صورت زيبا و روح لطيف‌شان نشست، ناگفته نماند كه در اين رخداد، آموزگار و سرايدار مدرسه نيز آسيب ديده‌اند. و اين نيز داستاني تكراري است كه پس از هر كدام از اين رخدادهاي تلخ و اندوهبار، شماري از نمايندگان مجلس، خواستار پيگيري دست‌اندركاران و كارگزاران شوند، و البته پس از چندي همه‌چيز به فراموشي سپرده شود و به خير و خوشي، پايان پذيرد. آنگونه كه در خبرها آمده بود دبستان دخترانه «شين‌آباد»، دبستاني است كه 5، 6 سال پيش ساخته شده و لوله‌كشي گاز، تا جلوي در مدرسه انجام پذيرفته است اما متاسفانه مدرسه، گازكشي نشده و كلاس‌هاي درس، با بخاري‌هاي نفتي گرم مي‌شوند. به راستي چگونه مي‌توان پذيرفت كه وسيله گرمايش مدرسه، در روستايي كه گازكشي شده، بخاري نفتي باشد؟ پس بودجه سازمان نوسازي مدرسه‌هاي كشور، صرف چه هزينه‌هايي مي‌شود؟ و چگونه مي‌توان پياپي از دگرگوني‌هاي بنيادين سخن گفت اما به چنين مسائل پيش پا افتاده و نخستيني توجه نكرد؟ بدبختانه، تا واقعيت- البته به همراه فاجعه‌هايي اينچنين- خود را نمايان نسازد، كارگزاران دوست دارند از آن، چهره‌يي زيبا بسازند و پياپي در وصفش سخن برانند.


اكنون پيشنهاد اين است- آنگونه كه نماينده شهرستان پيرانشهر در مجلس شوراي اسلامي هم گفته- كه وزير آموزش و پرورش، با پذيرش مسووليت رخدادي اينچنين دردناك، كه به فاصله كمتر از دو ماه از كشته شدن 26 دانش‌آموز و آموزگار اردوهاي راهيان نور رخ مي‌دهد، استعفا كند. گرچه اين استعفا دردي از دردهاي آسيب‌ديدگان، درمان نخواهد كرد اما دست‌كم مي‌تواند آغازي باشد براي دگرگوني بنيادين در فرهنگ

فرمان راني؛ اينكه هر مسووليتي بايد همراه با پاسخگويي باشد. اما شايد مهم‌ترين درسي كه مي‌توان از اين رويدادهاي تلخ آموخت اين باشد كه آغازگاه دگرگوني بنيادين در آموزش و پرورش- البته اگر شدني باشد- را، بايد ارزش و ارجمندي جان دانش‌آموز و آموزگار نهاد و پذيرفت كه جان انسان‌ها، بر هرگونه آموزشي برتري دارد.

*معلم و كارشناس آموزش و پرورش