آنچه امیرانتظام در قبال محمدی گیلانی به تصویر میکشد، بازخوانی کردار ماندلا و گاندی، و لازمهی گذار دموکراتیک است.
دیدار امیرانتظام ۸۱ ساله با محمدی گیلانی ۸۵ ساله در بیمارستان، ملاقاتی ساده و معمولی نیست. آن که میتواند «قربانی» کینه و نفرت باشد و شود، سطحی عالی و پندآموز از مدارا و خویشتنداری و گذشت را به نمایش میگذارد. بزرگواری مبتنی بر حس نوعدوستی و نیز ایراندوستی. امیرانتظام دغدغهی انسان دارد، و دل نگران ایران است. اینچنین، خشم و نفرت را در برابر قاضی دیروز خود به کنار میگذارد.
لابلای اخبار اوضاع بحرانی اقتصاد و مذاکره با غرب و وزرای پیشنهادی دولت روحانی، در روزهای گذشته رویدادی مهم گم شد؛ خبری که ربطی به حوزهی «دولت» نداشت و به «جامعه مدنی» تکیه و نظر داشت. عباس امیرانتظام، زندانی سیاسی مشهور در دوران مرخصی برای درمان، به ملاقات قاضی خود (محمد محمدی گیلانی) رفته که در بیمارستان بستری است.
امیرانتظام آذرماه ۱۳۵۸ بازداشت شد. او به اتهاماتی که حالا دیگر در جمهوری اسلامی بهقدر لازم تکراری شده، حکم حبس ابد گرفت. مخالفت با نظام مبتنی بر ولایت فقیه و ارائه اطلاعات سری به ایالات متحده، ازجمله اتهامات فعال سیاسی وطندوستی بود. دفاع و شهادت مهندس بازرگان در دادگاه انقلاب، حکم اعدام سخنگوی دولت موقت را تنها به حبس ابد تبدیل کرد. او ۵۵۵ روز در انفرادی ماند، و سالها حبس در شرایط سخت را پشت سر گذاشت. امیرانتظام از تونل وحشت زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ به سلامت جست، اما آزاد نشد. در ابتدای دهه ۸۰ و پس از حدود دو دهه بود که او برای درمان، زندگی در خارج از زندان اوین را از سر گرفت. آزادی مشروطی که ـ خوشبختانه ـ برای این زندانی سیاسی پرسابقهی جمهوری اسلامی، ادامه یافته است.
دیدار امیرانتظام ۸۱ ساله با محمدی گیلانی ۸۵ ساله در بیمارستان، ملاقاتی ساده و معمولی نیست. آن که میتواند «قربانی» کینه و نفرت باشد و شود، سطحی عالی و پندآموز از مدارا و خویشتنداری و گذشت را به نمایش میگذارد. بزرگواری مبتنی بر حس نوعدوستی و نیز ایراندوستی. امیرانتظام دغدغهی انسان دارد، و دل نگران ایران است. اینچنین، خشم و نفرت را در برابر قاضی دیروز خود به کنار میگذارد.
صاحبنظران روانشناسی بر این باورند که «نفرت» یکی از ۶ نوع پریشانی عمدهی روانی است؛ وضعی که مهمترین و دردناکترین آسیبها را به ساختار زندگی انسان وارد میکند. «خشم» و «خشونتورزی» بهدلیل «نفرت» با آنچه که «خشم بهخاطر مهربانی» توصیف میشود، تفاوت دارد. همانگونه که خشم بر فرزند خردسال خویش که رعایت وضع پرخطر خیابان را نکرده و ناگهان بهسوی خیابان دویده، با خشم ناشی از نفرت متفاوت است. صاحبنظران روانشناسی، پنج عامل اصلی را در تحقق خشم مورد اشاره قرار دادهاند. روانشناسان بر این باورند که در هنگام خشمگین شدن اغلب یکی از این موارد به خطر میافتد و شخص برای حفظ تعادل خود خشمگین میشود: قدرت (زمانی که فرد در اثر رفتار یا گفتار دیگران، احساس آسیبپذیری و ناتوانی میکند)؛ امنیت و سلامت؛ خودکفائی؛ اعتماد به نفس؛ و سرانجام، حریم مقدسات و باورهای فرد.
امیرانتظام اما نیازی به خشونت ورزی مبتنی بر نفرت نمیبیند. او بر همان جادهای گام مینهد که نلسون ماندلا در آن پا گذاشت.
نلسون ماندلا، رهبر برجستهی آفریقا که در دوران آپارتاید، ۲۷ سال از عمر خود را در زندان و تبعید بهسر برده، ویژگیهای غریب و ستایشبرانگیزی از فائق شدن بر نفرت را از خود بروز داده است. بهعنوان نمونهای از مصائبی که او تحمل کرده، این مورد قابل اشاره است: در دوران حبس در جزیره روبن، وى و دیگر زندانیان مجبور به كار طاقتفرسا در یك معدن سنگ آهك بودند. زندانیان براساس نژادشان از هم جدا مىشدند و در این بین سیاهان پستترین شرایط را داشتند. ماندلا در زندگىنامهی خود توضیح مىدهد كه چهطور بهعنوان پایینترین طبقهی زندان، هر شش ماه مجاز به داشتن تنها یك ملاقات و یك نامه بوده است. ماندلا در طول دوران حبس ۲۷ ساله خود، تنها سه بار همسرش را ملاقات كرد. ازجمله دیگر سختیهایی که او تحمل کرد، زندگی در سلولهایی بود كه همیشه مرطوب بود: «وقتی این موضوع را با افسر فرمانده در میان گذاشتم، او به من گفت كه بدن ما آن رطوبت را جذب خواهد كرد. به هر نفر، سه پتو داده شد و چنان نخ نما و پوسیده بودند كه واقعا آن سوی آنها نیز قابل رویت بود... سلولها چنان سرد و پتوها چنان نازك بودند كه ما همیشه با لباس میخوابیدیم...»
اما نکتهی تأمل برانگیز آنکه ماندلا پس از انتخاب شدن بهعنوان رییس جمهور آفریقاى جنوبى در سال ۱۹۹۴، نه تنها به کینهجویی و تکثیر نفرت در جامعه، رو نیاورد، بلکه جلوههایی ستایشبرانگیز و درسآموز از مدارا و بخشش و دوستی با دشمنان دیروز را متبلور ساخت. ازجمله آنکه ماندلا با بزرگمنشی و آزادگی، رییس جمهوری پیشین رژیم نژادپرست را بهعنوان معاون خود برگزید، و دادستان سابق ـ که وی را محکوم کرده بود ـ بركنار نكرد. او كوشید تا به سهم خود، و با فراهم آوردن حداكثر همدلی و آشتی، «راه دشوار آزادی» را - آن چنان كه خود توصیف میكند- هموار نماید، و در ابعاد جدیدتری تعریف كند.
دموکراتیزاسیون در ایران نیازمند کنشگران آزاده و بزرگوار و دریادلی چون امیرانتظام است که حقوق بشر در ایران و منافع ملی را به حقوق فردی و مصالح قبیلهای و باندی ترجیح دهند. گذار دموکراتیک در ایران بهقدر لازم توسط راست افراطی و باندهای خشونت پیشه، تهدید میشود. ورود به بازی پرهزینه و ضدملی و غیرانسانی مطلوب دشمنان آزادی (یعنی چرخیدن بر مدار خشونت و تکثیر نفرت)، نسبتی با گذار دموکراتیک و تحقق حقوق بشر در ایران برقرار نمیکند. این را امیرانتظام با وجود اتهامات سنگین و تحمل زندانی طولانی مدت، یادآور میشود. و تذکر شاگرد صبور و آزادهی محمد مصدق، نه با کلام و شعار و جنجال و هیاهوی تبلیغاتی، که با عمل و در سکوتی بینیاز از شهرتطلبی، خلق میشود.
آنچه امیرانتظام در قبال قاضی پروندهاش (محمدی گیلانی) به تصویر میکشد، بازخوانی کردار و گفتار ماهاتما گاندی، پیشوای خشونتگریز و حقیقتجو و انساندوست نهضت آزادی هند، است. گاندی تاکید میکند: «عدم خشونت فقط وقتی خواهد بود که ما کسانی را دوست بداریم که از ما نفرت دارند. میدانیم که عمل کردن به این قانون بزرگ محبت چقدر دشوار است. اما آیا انجام تمام کارهای بزرگ دشوار نیست؟»
امیرانتظام نشان میدهد که انجام «کارهای بزرگ» در ایران نیز ممکن است. پرهیز از نفرت و خشونتورزی، عشق ورزیدن به «انسان»، و تبلیغ عملی مدارا و عقلانیت و رعایت منافع ملی و تکریم لوازم گذار دموکراتیک، برخی از این «کارهای بزرگ» در ایران امروز محسوب میشوند. کارهای بزرگی که کنشگرانی چون امیرانتظام، آنها را ـ نه به دشواری ـ انجام میدهند.
جرس