چرا نقد می کنم؟
درحالی که بیش ازهزار روزنامه و هفته نامه وماهنامه و سایت ووبلاگ وشبکه های جوراجور رادیویی و تلویزیونی بنا برخاکساری وحمایت وتعریف وتمجید ازشخص رهبر و اعضای دولت و نمایندگان مجلس و بزرگانِ دستگاه قضا دارند، نقدهای همچومنی چرا باید کام جماعتی را برآشوبد؟
مگر نقدهای من ازکانون فتنه، و از متن بی وطنی، و از وادیِ وابستگی های فرامرزی، و از حوزه ی حقارتهای شخصیتی برمی خیزند؟
با همه ی اعتراضی که آدمهایی مثل من به پروژه های خسارت سازحاکمان وحامیانشان، و نقدی که به فاجعه ها وناهنجاری های برآمده ازکنشِ آنان داریم، وبا همه ی ارادتی که آدمهایی مثل شریعتمداری وفلاحیان وواعظ طبسی وعلم الهدی و محسن رضایی ورحیم پورازغدی وپورمحمدی وجنتی وآیت الله مکارم شیرازی وبسیجیان جان برکف ازیک سوی و دوستانی مثل محمد جواد ظریف وزنگنه وجهانگیری ازدیگرسوی به نظام ورهبری دارند، هرگزاما کسی نمی تواند انکارکند فایده وتأثیرنقدِ نقادان را – اگرچه مستقیم وتند وبی تعارف – وتلاششان برای آشکارسازی آسیب ها را، و امیدشان به پاکسازی آلودگی ها ازصورت وساحت کشورمان را.
نقادان دراین نظام سردرگم، بی مهری ها ومحدودیت های بسیاری را برخود هموارمی کنند تا زشتی های بدیهی شده را، یا فاجعه های جاری اما پنهان را آشکارکنند. اینان دراین مسیر، هم خود وهم خانواده هایشان به تنگنا درمی افتند، وهم گاه ازهستی ساقط می شوند ودودمانشان به باد می رود. ومن دراین میان، چه کنم که تاب چشم پوشی برهدرشدنِ فرصت های بی بازگشتِ کشورم را ندارم؟ وچه کنم که نمی توانم بی تفاوت ازسرِمفسده هایی که به امضای بزرگان ما مقبولیت یافته اند عبورکنم؟
این روزها به دوستانی برمی خورم که مصرانه ومشفقانه مرا از صراحتِ سخن برکنارمی خواهند. واین که: حدودی را رعایت کنم، و پرده ازوجهه ی ناجور جماعتی پس نزنم، و نقش وسهمشان را درپدیداریِ مفسده ها برملا نکنم. که چه؟ که: مبادا کام مردمی که با هزارامید به شعارهای تازه دل سپرده اند برآشوبد، وبرگواراییِ امید نیم بندشان خاک افشانده شود، وهمانی برقلم من جاری شود که دشمنان می خواهند. وسرآخر، خود من به روزی درافتم که همه ی دوستان ازاطرافم پراکنده شوند، ودراین ورطه ی بلا تنها بمانم.
من اما می گویم: ندیدنِ یک جهالتِ آذین بسته، وعبورازکناریک آسیبِ جاری، حتماً وقطعاً به فاجعه هایی می انجامد که این فاجعه ها با چهره هایی ناگزیر به جان جامعه رسوخ می کنند و یک به یکِ بایستگی ها را پس می رانند و برای بلعیدن دارایی های مردمان دهان می گشایند وفرصت های جامعه را به سمت خود سرازیرمی کنند و برسرمان آن می آورد که تا کنون آورده اند. ومی گویم: ما باید یکباربرای همیشه: مجامله واغماض وپذیرشِ مدام کجی ها وکجرفتاری ها را کناربگذاریم واجازه ندهیم جماعتی بجای ما تصمیم بگیرند وبجای ما نیزامضا کنند. معتقدم ما هرروز وهرساعت وبه هرمناسبت اگربه آشکارسازی صریح وبی اعوجاجِ خطاها وخطاکاری ها نپردازیم، ونقاب ازچهره ی ریاکاران ودزدان وفریبکاران پس نزنیم، مثل این سی وچهارسال گذشته به گردونه ی ترس و وادادگی و بی تفاوتی فرو می شویم، و رفته رفته بدان خو می گیریم. خوگرفتن به ترس، به وادادگی، به بی تفاوتی، همان است که حاکمان ازما می خواهند. بی تردید.
من می گویم: بخاطرهمه ی علاقه ها و آرزوهایی که برای آینده ی سرزمینم دارم نقد می کنم. می گویم: تا زمانی که رهبر، پاسخگوی مسئولیت های فراوان خویش نیست، وبی اجازه ی مردم دست به اموالشان می برد، وتا زمانی که همه ی دستگاههای ریزودرشت کشورذلیل مقام معظم رهبری اند، وتا زمانی که حاکمان ما به اسم ما و با پول ما درسوریه و عراق خون می ریزند، وتا زمانی که نمایندگان مجلس درغرقابی ازبزدلی مستغرق اند، وتا زمانی که روحانیانِ حکومتی به هرکجا سرفرو می برند و بابت مفت خوری ها وخسارتهای شان به بنی بشری اعتنا ندارند، وتا زمانی که سرداران فربه ی سپاه به خراشیدنِ جان وجسم جامعه مشغولند، وتا زمانی که شعبون بی مخ های بیت رهبری جلوی چشم نیروهای انتظامی عربده می کشند ومی زنند وتخریب می کنند وازدیوارسفارتخانه ها بالا می روند وکسی نیزجلودارشان نیست، وتا زمانی که دزدان دانه درشت درامنیت اند و دستگاه قضا نیم نگاهی نیز بدانان نمی کند، وتا زمانی که آدمهای کوچک برسرِمسندهای بزرگ خیمه بسته اند، وتا زمانی که حاکمیت به اسم اسلام پوست ازتن اسلام و انسانیت می درد، وتا زمانی که یک جمعیت قلیل برای جمعیتی کثیرنسخه می پیچند، وتا زمانی که اقلیت های ما ازحقوق برابر برخوردارنیستند، وتا زمانی که فرزندان راستین ما در زندان اند، بله، تا زمانی که جمعی ازآیت الله های جامانده در سیصد سال پیش ما با فتاوای خود، وتحکم احکام کهن وبی ربط، به روح و روان وشعورِ مردمان تیغ می کشند، باید نقد کرد. ومن، نقد می کنم. بی اعتنا به خوشامد کسانی وبد آمد کسانی دیگر.
محمد نوری زاد
مهرماه سال نود ودو