به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۶

گفت‌وگو با مهدخت مخبر، ترانه‌سرا و غزل‌سرا

 ترانه، صدای زخم‌های جامعه است 
مهدخت مخبر
وارد حیاط که می‌شوم چشمانم از زیبایی‌ افسونگر آن در اردیبهشت‌ماه خیره می‌ماند؛ حیاطی زیبا و گلکاری‌شده، میز و صندلی‌هایی با روکش‌های گلدار. پس از گذر از آن حیاط دلفریب و زیبا وارد سالن می‌شوم.
سراغ خانم مهدخت مخبر را می‌گیرم. راهنمایی‌ام می‌کنند و اتاق ایشان را نشانم می‌دهند. در حین عبور از طبقات تا رسیدن به محل مصاحبه، ناخودآگاه اتاق‌هایی را می‌بینم که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های بسیاری در هر کدام از آنها زندگی می‌کنند.
افسونِ باغ زیبا در کسری از ثانیه از خاطرم می‌گذرد و جای آن را تصویر خزان و تنهایی پر می‌کند. اینجا آسایشگاه مهرگان است.

آمده‌ام تا بانو مهدخت مخبر، یکی از ترانه‌سرایان و غزل‌سرایان و از قدیمی‌های رادیو را ببینم و با او از گذر ایام بگویم و از او از روزگار رفته بشنوم. 

گفتنی است تخصص بانو مهدخت مخبر، ترانه‌سرایی روی ملودی است و با آهنگ‌سازان بزرگ و بنامی همچون علی تجویدی، اسدالله ملک، محمود تاجبخش، منوچهر لشگری، علی اکبرپور، حسین صمدی، جواد لشگری، بزرگ لشگری، جلیل عندلیبی و... و خوانندگان بزرگی نظیر اکبر گلپایگانی، محمودی خوانساری، کورس سرهنگ‌زاده، نادر گلچین، سیمین غانم، علیرضا افتخاری، ناصر مسعودی و... و شاعرانی مانند فریدون مشیری، سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج و معینی‌کرمانشاهی همکاری داشته‌اند.
از ترانه‌های معروف بانو مهدخت مخبر می‌توان به «امان از جدایی»، «ای عشق»، «دلخرابات» و... اشاره کرد.


 چگونه به شعر، شاعری و ترانه‌سرایی علاقه‌مند شدید؟
شش یا هفت‌ساله بودم که با صدای ساز فلوت برادرم با موسیقی آشنا شدم. از همان زمان عاشق موسیقی شدم. هر چیزی می‌شنیدم با آهنگ خاصی آن را زمزمه می‌کردم و همین موضوع باعث شد تا رفته‌رفته بتوانم روی آهنگ‌ها شعر بگویم. درواقع تخصص من شعر و ترانه‌گفتن روی آهنگ و ملودی است.

  اولین ترانه خود را در چه سالی سرودید؟ چه ترانه‌ای بود و چه کسی آن را اجرا کرد؟
اولین ترانه‌ام، ترانه‌ای محلی به نام «همیشه بهار گیلانه» بود که در سال ٤٩ سرودم و در همان سال نیز از رادیو پخش شد. همان‌طورکه می‌دانید، من اصالتا اهل رشت هستم و خیلی دلم می‌خواست اولین ترانه‌ام برای این دیار باشد. همچنین گفتنی است روانشاد حسین صمدی، از آهنگ‌سازان درجه‌یک، آهنگ‌ساز این کار بودند و آقای ناصر مسعودی که صدای فوق‌العاده‌ای دارند این کار را اجرا کردند.

  کار خود را در رادیو چگونه و از چه زمانی شروع کردید؟
اواخر سال ٤٨ به رادیو دعوت شدم ازسوي همسایه برادرم که با یکی از ترانه‌سرایان بنام آن دوران دوست بودند؛ شعرهایم را برای ایشان خواندم و ایشان مرا به رادیو بردند و به اسدالله ملک و استاد علی تجویدی معرفی کردند. برای استاد تجویدی چند ترانه خواندم و ایشان از من دعوت کردند به رادیو بروم؛ رادیو ایران واقع در مسجد ارگ.

 آن زمان شرایط برای فعالیت بانوان چطور بود؟
فوق‌العاده عالی بود و راحت. نسبت به الان خیلی بهتر بود. الان شب عید من یک کار هم نکردم. ولی آن زمان ما شب عید تا ساعت دو شب سر ضبط بودیم.

 از فعالیت‌های استاد تجویدی و دیگران برای ما بگویید.
استاد تجویدی یکی از بهترین آهنگ‌سازان آن دوره بودند؛ آهنگ‌هایی مانند «دیدی که رسوا شد دلم»، «صبرم عطا کن»، «سنگ خارا» و... را ساختند. همچنین اسدالله ملک، حبیب‌الله بدیعی، همایون خرم، جواد لشگری، منوچهر لشگری و دیگر بزرگان که چه آهنگ‌های فاخری تحویل جامعه دادند. یک‌بار با علی معلم صحبت می‌کردیم، گفتم آقای معلم آنجا در میدان ارگ و در فضای به آن کوچکی، چه کارهای بزرگ و چه آثار فوق‌العاده‌ای به بازار آمد. شما چه تحویل جوان‌های ما می‌دهید؟ هنوز هم با اینکه سال‌ها از آن دوران می‌گذرد جوان‌های ما آهنگ‌های قدیمی را زمزمه می‌کنند.  درمجموع، حال‌وهوای رادیو در آن دوره فوق‌العاده بی‌غل‌و‌غش و دور از تظاهر بود.

 آهنگ‌سازها یا خواننده‌ها چطور به شما سفارش کار می‌دادند و آیا برای ترانه‌هایی که می‌سرودید، دستمزد هم دریافت می‌کردید؟
من وقتی به رادیو دعوت شدم، فکر نمی‌کردم باید پول بگیرم. آن زمان از حسابداری تماس می‌گرفتند که برای مثال سه تا از ترانه‌های شما اینجاست، بیایید و پولش را بگیرید. در رادیو میدان ارگ وقتی در حیاط رادیو قدم می‌زدیم آهنگ‌سازها و خواننده‌ها را می‌دیدیم و می‌گفتند یک آهنگ جدید داریم می‌خواهیم بدهیم شما ترانه برایش بگویید و اینها مسئولیتش با رادیو بود.

  سازوکار فعالیت در رادیو چگونه بود؟ دست‌اندرکاران رادیو چه برخوردی با هنرمندان داشتند؟
برخورد رادیو با آهنگ‌ساز و خواننده و ترانه‌سرا بسیار خوب بود؛ برای نمونه، امروز ما کارمان را ضبط می‌کردیم، دو روز بعد زنگ می‌زدند پول‌تان آماده است. آهنگ‌سازها هم وظیفه داشتند که هر ماه دو ترانه تحویل رادیو بدهند. حالا که ذکری از آن ایام شد و با توجه به اینکه نزدیک ماه رمضان هستیم، اجازه می‌خواهم یک خاطره تعریف کنم. در ماه‌های مبارک رمضان در اداره رادیو  مسجد ارگ صدای اذان ملکوتی موذن‌زاده‌اردبیلی به گوش می‌رسید. موزیسین‌ها اگر سر ضبط بودند کارشان را تعطیل می‌کردند به حیاط می‌آمدند و از آبدارخانه کوچک کنار حیاط ساندویچی می‌خریدند و افطار می‌کردند. نه مبلمانی نه میز و صندلی‌ای نه تظاهری. وقتی اذان تمام می‌شد دوباره می‌رفتند سر ارکستر. بهترین آثار را می‌ساختند و می‌آفریدند.

  کدام‌یک از استادان و آهنگ‌سازانی که با آنها همکاری داشتید، در ذهن شما ماندگار شده‌اند؟
آقای جلیل عندلیبی بسیار بااستعداد بودند حیف که درحال‌حاضر کار نمی‌کنند. البته این را بگویم که همه فوق‌العاده بودند. حبیب‌الله بدیعی را آیا می‌شود گفت اسطوره نبود؟ یا هوشنگ ابتهاج، رهی‌معیری یا استاد علی تجویدی يا اسدالله ملک. همه این استادان، سراپا شور و احساس بودند.

  شعرهایتان چگونه به دست آهنگ‌سازان بزرگی مانند اسدلله‌ ملک و علی تجویدی و... می‌رسید و مورد استفاده قرار می‌گرفت؟
خودشان سفارش شعر می‌دادند. من کسی نبودم که با ترانه بروم درِ استودیو، بایستم و بگویم ترانه دارم؛ شما آهنگ بسازید. حتی زمانی که می‌خواستند ترانه از من در مجله چاپ کنند، سردبیر خودش می‌آمد و از من می‌خواست برایشان ترانه بنویسم. مثلا سرهنگ صولتی مدیر مجله دنیای سخن یک بار آمدند و از من خواستند ترانه‌ای بنویسم که ببرند تحریریه مجله چاپ کنند.
آهنگ‌سازها به من آهنگ می‌دادند و من روی ملودی شعر می‌گفتم. همان‌طورکه می‌دانید ترانه‌سرودن روی آهنگ بسیار مشکل است؛ چراکه شعر هم باید محتوا و هم با آهنگ همخوانی داشته باشد. اسدالله ملک و بیژن ترقی همیشه به من لطف داشتند و من را تشویق می‌کردند. ما چندان ترانه‌سرایی که بتواند روی آهنگ شعر بگوید، نداریم.

 برای خوانندگان نسل جدید هم ترانه سرود‌ه‌اید؟
جناب آقای اکبر گلپا آهنگ‌ساز جوانی را که ٢٩سالش بود فرستاده بودند. ایشان آهنگی در دستگاه نوا ساخته و شاعر خواسته بودند که آقای گلپا من را به ایشان معرفی کرده بودند و من این کار را برایشان انجام دادم و شعر روی آهنگشان سرودم و علی شاپور نیز آن را اجرا کردند. حالا که نامی از آقای گلپا به میان آمد، شاید برایتان جالب باشد بدانید که ترانه دلخرابات من را آقای گلپا خواندند و استاد تجویدی آهنگ‌سازش بودند. این ترانه در آمریکا ترانه سال شد.  مسعود کهریزی هم ترانه‌های من را اجرا کردند. مسعود خادم و داوود نبی‌زاده هم همین‌طور که آهنگ‌سازش میلاد کیایی بود. جلیل عندلیبی هم آهنگی ساختند که من شعری روی آن گفتم که آقای افتخاری اجرا کردند.

 الگوی شما در ترانه‌سرایی چه کسی بود؟ بهترین ترانه‌سرای ایران را چه کسی می‌دانید؟
هرگز الگویی نداشتم. البته آن زمان خیلی‌ها بودند که من شعرهای آنها را می‌خواندم و به‌نوعی شاگردشان بودم؛ تورج نگهبان، رهی‌معیری، بیژن ترقی، کریم فکور، هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و... .

  خود را شاعر می‌دانید یا ترانه‌سرا؟ برای ما از تفاوت‌های شعر و ترانه بگویید.
هر دو. من اول ترانه می‌گفتم. خوبی ترانه این است که می‌توان دردهای جامعه را از طریق صدای زیبای خواننده به گوش جامعه رساند. در واقع ترانه صدای زخم‌های جامعه است. حتی حضرت محمد هم فرمودند قرآن را باید با صوت خوب بخوانید؛ چون صوت خوب اثر بسزایی بر شنونده می‌گذارد.   بعدها وقتی دیدم ترانه من را راضی نمی‌کند به غزل روی آوردم. غزل‌سرا هستم و دوبیتی و رباعی هم می‌گویم. برای نمونه غزل با مطلع «ای عشق از ماندن بگو ایثار کن ایثار کن» یکی از غزل‌های من است که با صدای علیرضا افتخاری و آهنگ‌سازی جلیل عندلیبی منتشر شد.

  بهترین ترانه‌تان از نظر خودتان کدام ترانه است؟
من همه ترانه‌هایم را دوست دارم. چون هر کدام را در حال و هوای خاصی سروده‌ام.

  جایگاه زنان معاصر در ترانه‌سرایی را مطلوب می‌دانید؟ چند نفر از بانوان ترانه‌سرا را که از نظر شما جزء بهترین‌ها هستند، نام ببرید و بفرمایید به چه دلیل این افراد از بهترین‌ها هستند.
همه‌شان را مطلوب نمی‌دانم. البته من درحال‌حاضر کسی را نمی‌شناسم. شاید در میان جوان‌ها باشند. چون من به انجمن ترانه‌سرایان نمی‌روم، نمی‌توانم به این سؤال پاسخ دهم.

  شما گویندگی هم می‌کردید؟
من وقتی می‌رفتم رادیو قرار بود در برنامه گلها برنامه داشته باشم که همان موقع انقلاب شد و اين اتفاق نيفتاد. فرهنگ شریف هم دو تا برنامه داشت در تلویزیون که به من گفت گویندگی‌اش را برعهده بگیرم که آن هم نشد. ولی در برنامه‌هایی در رادیو گویندگی داشته‌ام. به رادیو دریا دعوت شده بودم. آقای جمشید ادیبی مصاحبه کردند و تلویزیون رشت هم من را دعوت کردند.

 گویندگی را از کسی یاد گرفتید؟
گویندگی را از کسی یاد نگرفتم. از کودکی گویندگی را تمرین می‌کردم و علاقه داشتم. در مدرسه هم کلاس قرآن داشتیم هم کلاس موسیقی که من چون صدای خوبی داشتم، در هر دو کلاس فعالیت داشتم. ولی در دانشگاه درس‌هایی درباره فن بیان خواندم.

 با توجه به حضور چندین‌ساله شما در رادیو، سؤال من این است که اطلاعات عمومی و سطح تحصیلات و مطالعات گوینده‌های رادیو چقدر اهمیت دارد؟ آیا اکتفاکردن به صدای خوب و حتی منحصربه فرد در گویندگی رادیو کافی است؟
اطلاعات عمومی و سطح تحصیلات و مطالعات گوینده شرط مهمی است. متأسفانه امروزه خیلی از جملات در رادیو به‌درستی بیان نمی‌شود. گوینده باید به دستور زبان فارسی و ادبیات مسلط باشد؛ برای مثال جمله «من از شما سؤال می‌پرسم» اشتباه است. درحالی‌که سؤال را که نمی‌پرسند، سؤال می‌کنند.

  رادیو گوش می‌کنید؟ کدام شبکه رادیویی را دنبال می‌کنید؟
بله. رادیوآوا گوش می‌کنم. کارهای من را هم پخش می‌کنند. مخصوصا آهنگ‌هایی که نادر گلچین و کوروس سرهنگ‌زاده و... اجرا کردند. ولی کاش در رادیو اگر آهنگی پخش می‌شود، مشخصات کامل آهنگ از جمله ترانه‌سرا و آهنگ‌ساز هم اعلام شود.

  گاهی اوقات صداهایی از رادیو شنیده می‌شود که به‌هیچ‌وجه صدای خاص و منحصربه‌فردی به نظر نمی‌رسد. همان‌طور که می‌دانید، یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌ها در رادیو صدای گوینده است و اگر شنونده جذب صدای گوینده نشود، موج رادیو را تغییر می‌دهد یا رادیو را خاموش می‌کند. چه عواملی دست به دست هم می‌دهد که گوینده‌های شایسته به رادیو راه پیدا نکنند. چقدر مسئله آموزش‌ندیدن و نادیده‌گرفتن و استفاده‌نکردن از استادان بنام در عرصه گویندگی را در این مسئله دخیل می‌دانید؟
دست روی زخم‌های دل من گذاشتید. گوینده‌ها باید پیش استادان خبره این رشته کار کنند و آموزش ببینند. قبل از شروع برنامه هم تا حد امکان متن را بخوانند و اگر مشکلی بود از بزرگان بپرسند. خیلی کم ما گوینده خوب داریم. یکی از آنها، آقای رضا رشیدپور است که تسلط خوبی بر کار خود دارند. بعضی از گوینده‌ها جنس صدا را تغییر می‌دهند یا صدا را توی گلو می‌اندازند.

  از نظر شما در عصر تعدد رسانه رادیو جایگاهی دارد؟
رادیو را باری به هر جهت می‌بینم. اصلا برایش دلسوزی نمی‌شود. اگر به آن بودجه بدهند و همراهی کنند، ما در جامعه تحصیل‌کرده‌ها، استعدادها و پیش‌کسوتان زیادی داریم که باید به آنها مراجعه و با آنها همکاری شود.

  شما به‌جز شاعری و ترانه‌سرایی فعالیت دیگری هم می‌کردید؟
من بازنشسته اداره کل آموزش دانشگاه علوم پزشکی ایران هستم. از ٣٠ سال خدمتم، ١٥ سال با معلول و معتاد و عقب‌افتاده ذهنی و خانواده‌های بی‌سرپرست کار کردم و به این کار علاقه داشتم. همه می‌گفتند روحیه‌ات خراب می‌شود؛ ولی می‌گفتم نه من عاشق این کارم. برای اولین‌بار من از مسئولان خواستم برای مددجوها مستمری رد کنند.
زلزله طبس که در شهریور ٥٧ اتفاق افتاد، صبح وقتی به اداره رسیدم، دیدم رئیس دفتر مدیرعامل آقای دکتر امیرشاهی گفتند آقای دکتر شخصا از شما خواسته‌اند حتما به طبس بروید. گفتم چشم و با هواپیمای ارتش رفتیم طبس. در زمان برگشت سه کودک یتیم در بغل داشتم. الان پشیمانم که چرا کارهای آن بچه‌ها را دنبال نکردم. هنوز هم نگاه آن بچه‌ها جلوی چشم‌هایم است.

  در واقع به‌جز غزل‌سرایی، ترانه‌سرایی و گویندگی، مددکار اجتماعی هم بودید.
هم مسئول هنردرمانی بودم، هم کارشناس امور اجتماعی.

 برای کودکان معلول شعر هم گفته‌اید؟
شعری که گفتم توقع داشتم از طرف رادیو و تلویزیون پخش شود. من حتی پول هم نمی‌خواهم فقط می‌خواهم به معلولان کشور بها داده شود.  قسمتی از شعر این است: الهی به امید تو/ به امید روزی که این اجتماع به چشم ترحم به ما ننگرد/ به امید روزی که بازار کار/ به دست‌های ما کارها بسپرد/ اگر دست و پا، چشم بینا ندارم/ خدایم به من فکر و اندیشه داده/ اگر بی‌خبر از غم روزگارم/ خدایم به من برکت و ریشه داده/ الهی به امید تو/ الهی به امید تو.

  ترانه‌های شما چاپ هم شده است؟
بله. کتاب «ترانه‌های دیروز امروز و چند لحظه بعد» شامل ترانه‌هاي من است؛ ترانه‌هایی که خواننده‌ها اجرا کرده‌اند. کتابی هم در دست انتشار است که غزل است.

 شما سی‌دی هم روانه بازار کرده‌اید؛ درست است؟
بله. چون خودم دلم می‌خواست دوبیتی، رباعی و غزل‌های من به صورت دکلمه باشد، مجوز این سی‌دی به نام «صدای شاعر» را از وزارت ارشاد گرفتم.

  تا به حال کسی از مسئولان به ملاقات شما آمده‌اند؟
جناب آقای عظیمی، دبیر مؤسسه هنرمندان پیش‌کسوت، جناب آقای ابراهیمی، از دست‌اندرکاران مؤسسه هنرمندان پیش‌کسوت، آقای سجادی، مدیر فرهنگ‌سرای نیاوران و آقای محمد سلمانی به عیادتم آمده‌اند. جناب حمیدرضا نوربخش و آقای عاطفی هم تلفنی تماس گرفتند.
همچنین بانو مرجان و سیما مافیها و خانم سهیلا پورگرامی و شهناز مقدم. آقای جهانگیر الماسی هم چند وقت پیش به عیادتم آمدند.

  اکنون بعد از گذشت سال‌ها خواسته‌تان از مسئولان چیست؟
اولین خواسته‌ای که دارم، به‌طورکلی این است که به ما پیش‌کسوتان احترام بگذارند. درضمن، من چند سال است دوست دارم کتاب غزلیاتم را به چاپ برسانم؛ مسئولان دست یاری و دست همکاری به هنرمندان بدهند. خیلی از هنرمندان هستند با سیلی صورتشان را سرخ نگه می‌دارند، آنها را تنها نگذارند.  در رابطه با معلولان همین ترانه‌ای که من برای معلولان گفتم، دوست دارم سرمایه‌گذاری شده و برنامه‌ای ساخته شود که این ترانه اجرا شود. من بارها گفته‌ام پول هم نمی‌خواهم، فقط می‌خواهم این کارها را که از زبان دل این عزیزان گفتم، دیده شود و در رادیو و تلویزیون به گوش همه برسد؛ به‌ویژه خود این عزیزان.
من مدتی است به روماتیسم مفصلی مبتلا شده‌ام. با کمک مؤسسه هنرمندان پیش‌کسوت به اینجا آمدم. دو ماه است که میهمان این آسایشگاه هستم.

در پایان دوست دارم از سرکار خانم شهناز مقدم تشکر ‌کنم که بیماری من را منعکس کردند و پیگیر کارهای من هستند. از آقای عباس عظیمی، دبیر مؤسسه هنرمندان پیش‌کسوت و همکاران‌شان و خانواده‌شان تشکر می‌کنم. من در خانه تنها بودم و کمکی نداشتم، من را به اینجا آوردند و باعث خوشحالی من است که روبه‌روی پنجره اتاق من منزل هنرمند عزیز استاد علی نصیریان است.

زخم مرا که دوست به تصویر می‌کشد/ پشتم ز سوز سینه چرا تیر می‌کشد/ بر من که خود همیشه سپر بوده‌ام چرا/ این دست‌های حادثه شمشیر می‌کشد/ با روی باز خنده به دنیای گردون زدم/ اما مرا به حالت دلگیر می‌کشد/ دنبال دل نه از پی بازیچه می‌روم...

سارا شعاعی / شرق