به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۶

آیا در این "انتخابات" ملت شکست خورد؟

گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد
که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
ترا که گفت که این زال ترک دستان گفت
حافظ

علی شاکری زند  
 آیا در این "انتخابات" ملت شکست خورد؟
مسیر پیروزی بر جهل و زور
از چه مراحلی می گذرد؟

کسانی که امروز هنوز به نام آزادیخواهی و خیرِ ملت از شرکت بخش مهمی از مردم در انتخابات احساس پیروزی دارند و به خود و به  دیگران تبریک هم می گویند، فردای روزی که این رژیم ننگ و نکبت برچیده شد، چنانکه در کشورهای دیگری شده است ـ اگرچند بسیاری از ما زنده هم نباشیم، و امر مهم این نیست ! ـ سرشکسته و شرمسار خواهند بود؛ گو اینکه برخی از آنان که خوب می شناسیمشان آن روز هم هنوز با کمال بیشرمی برای خود انواع توجیهات را خواهند تراشید و حتی هزارگونه سابقه ی آزادیخواهی و مبارزه با رژیم امروز را نیز اختراع خواهند کرد!  

در یک نگاه سطحی و عامیانه آمارِ داده شده درباره شرکت در انتخابات اخیر نشان شکست اپوزیسیون، شکست شعار تحریم، بیگانگی اپوزیسیون با مردم و بی پروایی ملت به آن است؛ اما در یک تحلیلِ این امر از جوانب گوناگون بسیار چیزهای سودمند دیگر می توان از آن آموخت، که ربطی به آن ادعای کوته بینانه ندارد.


بدیهی است که آن که خواستار بقای این رژیم است، یا امیدی به برچیدن آن ندارد از آن نگاه سطحی برخورد می کند و آن که هم آرمانخواهانه و هم واقع بینانه نظر به پایان نظام دارد می باید به تحلیل دقیق قضیه بپردازد. خاصه اینکه گروه اخیر اکثراً دچار این توهم نبوده اند و نیستند که در یک انتخابات شعار تحریم به نحوی عمل خواهد کرد که رژیم به سرعت متزلزل شود و کار خاتمه یابد.
*
از همان فردای جمعه بیست و نهم اردیبهشت که گفتند رأی ها خوانده شده و از پنجاه و هفت میلیون واجدان شرایط چهل و یک میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده اند، نه فقط علی خامنه ای که تیرش از به نامزدی رساندن رییسی به عنوان لولوی خوفناکی که در صورت کمی شرکت کنندگان می توانست بر سر مردم سوار شود، به هدف خورده بود، به خود و همه تبریک گفت، بلکه در خارج از کشور نیز بار دیگر خیل اصلاح طلبانی که در یک واکنش همآهنگ نسبت به انبوه دعوت های مخالفان رژیم به تحریم پاسخ داده بودند۱(حتی با جمع آوری امضاء از رزمندگان بازنشسته ی نظام)، در احساسی از سرمستی پیروزی دست ها را به هم مالیدند و از نو به صدا درآمدند تا «انتخابات موفقیت آمیز» را، با گوشه ی چشمی به  رژیم ـ یا نصایح جدیدی به آن ـ اول به خود و سپس به مردم تبریک بگویند.


از سوی دیگر، خانمی، که به دلیل وبلاگ نویسی می توان گمان کرد که بالنسبه جوان باشد، در یک پیامک از ایران به یکی از دوستان ما نوشت:


«سؤال: وبلاگم متوقف است و خیال ندارم پست جدید بگذارم ولی سؤالی دارم که آنرا (آنهم بطور کلی)، مطرح میکنم:


بنا بر آمار منتشر شده در خود سایتهای دولتی، واجدین شرایط رای دادن، بیش از ۵۶  میلیون ایرانی در داخل کشور بوده اند که از این تعداد حدود ۴۱ میلیون رای داده اند. چنانچه آمار شرکت کنندگان در انتخابات را واقعی هم فرض کنیم و درست بیانگاریم، تعداد ۱۵ میلیون واجد شرایط رای دادن، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ شرکت نکرده اند. این تعداد می تواند برابر با جمعیت یک کشور مستقل باشد. حال سؤالم اینست که سهم انسانی و حقوق اجتماعی و سیاسی این افراد چه می شود و چرا این میزان جمعیت کلان، نادیده گرفته شده و حقوقشان در ابراز نظر و انتخاب، و زندگی بر اساس آنچه بدان اعتقاد و باور دارند، پایمال می گردد؟  


«این ۱۵ میلیون جمعیت، چگونه و از چه طریق باید حرف و نظرشان را بیان کنند؟


«به امید روزی که هر انسانی راه زندگی اش پر از زیبایی و شکوفایی باشد، روزی سرشار از برابری، آزادی، آبادی،  و رنگ قشنگ شادی


البته، اینجا سخن بر سر ارقام نیست. به فرض آن که پانزده میلیون(۲۷%) نَه، ده میلیون رأی نداده باشند؛ یا بیست میلیون. این عده تنها یک اقلیت انتخاباتی نیستند که بگوییم باید به مدت چهار سال دولت اکثریت، ۷۳% دیگر، را بپذیرند. این گروه که بر طبق آمارهای دیگری، مربوط به انتخابات دوران های گذشته، در حدود بیست در صد ثابت اند، بعلاوه ی گروه دیگری که آنها را  خاکستری نامیده اند و در حدود ۲۹ درصد اند، اما رقمی در حال نوسان از هر انتخابات به انتخابات دیگر، با گروه ثابت اول به چهل و یک درصد(۴۱%) می رسند.


چنان که گفته شد اینها یک اقلیت انتخاباتی را تشکیل نمی دهند. علاوه بر این چند میلیون پناهنده ی سیاسی ایرانی که بطور روشن سیستم حکومتی این رژیم را رد کرده اند، و مجموع این جمعیت کشور مخالف دولت وقت یا این سیاست و آن سیاست روز نیستند؛ آنها مخالف اصل و اساس رژیم حاکم اند.


افزون بر این، حتی نگاهی به رفتار، سخنان و ظواهر فوج مردمی که در شهرهای  بزرگ در  خیابانها در انتظار صندوق رأی صف کشیده اند می تواند نشان دهد که اکثریت بزرگ آنان نیز کسانی نیستند که خواستار رژیم حاکم باشند و از سر ناچاری و برای، به زعم خود، جلوگیری از انتخاب یک آدمکش خطرناک اقدام به شرکت در رأی گیری می کنند. بر طبق گفته های شهود عینی از داخل مرزها آنچه در داخل کشور مردم میان خود و به یکدیگر می گفتند همان بغض معاویه بود، نه حُبّ کسی: دادن رأی به یکی از دو نفر برای جلوگیری از چهره ی ترسناکی که برای تهدیدشان به میان معرکه انداخته بودند!


اینها داده های غیرقابل انکاری هستند و نتیجه ای که از آنها می توان گرفت این است که رژیم حاکم علی رغم میل و خواست عمیق اکثریتی مهم اما متفرق و فاقد رهبری و مرکزیت های توانا و مصمم توانسته به بقای خود ادامه دهد و در صورت رفع این کمبود در میان مخالفان آن، که خود نظام نیز با خفقان حاکم آن را بوجود آورده، دوام آن چندان طولانی نخواهد بود.


ما در دنباله ی این نوشته به مسئله ی این کمبود حیاتی که تا کنون در آنچه به تحریم انتخابات اختصاص داده شده در کمتر گفتاری بدان پرداخته اند، باز خواهیم گشت.


چشم انداز تاریخی ـ جغرافیایی:


طول عمر دیکتاتوری های توتالیتر


در قرن بیستم و قرن بیست و یکم


در حالی که طول عمر دیکتاتوری حزب بلشویک در اتحاد شوروی سابق هفتاد و چهار سال بود طول مدت دیکتاتوری توتالیتر «کاستِ» ملایان در ایران هم اکنون از سی و هفت سال، یعنی از نیمی از عمر رژیم بلشویک تجاوز کرده است. اگر در نظر داشته باشیم که آن دیکتاتوری که در ابتدای برقراری با مقابله ی بخشی از ارتش تزاری که به روس های سفید موسوم شدند روبرو شد، و تنها پس از یک جنگ داخلی سه ساله توانست همه چیز را قفل و بست بزند، اما مقاومت در برابر آن، با قربانیان بیشماری که دربر داشت، هیچگاه قطع نشد، و از یاد نبریم که در نیمه ی نخست قرن بیستم که آغاز آن رژیم بود وسعت امکانات مبادله ی اطلاعات و سرعت سیر خبرها به هیچوجه با امروز قابل قیاس نبود، در می یابیم که رژیم توتالیتر کاست ملایان در ایران به نسبت امکانات دسترسی به اطلاعات و کسب آگاهی درباره ی واقعیت های داخلی و خارجی در این عصر بیش از «حد معقول» دوام آورده است.


توجه به این امر به ما همچنین یادآور می شود که اولاً آن دیکتاتوری که اولین توتالیتاریسم جهان و مخترع این نوع رژیم در تاریخ بشر بود، و به همین جهت همه ی شاهدان، از مخالف و ناظر بیطرف گرفته تا هواداران داخلی و خارجی آن  را بکلی غافلگیر کرده بود، افزون بر مقابله ی مسلحانه ی شماری از سران ارتش تزاری، بسیار زود با مقاومت رقیبان سیاسی حزب بلشویک مانند احزاب سوسیالیست دموکرات و اصیل (منشویک ها و سوسیال روولوسیونرها) و نیز احزاب دموکرات و لیبرال و حتی بخش مهمی از آنارشیست های نیرومند روسیه روبرو شد. باید بر این مقاومت اِعراض و گسست بسیاری از بلشویک های نخستین روس و غیر روس را نیز که از همان زمان، و سپس در دهه های بعد، از این دیکتاتوری و زائده ی بین المللی آن، کمینترن، بریدند و اگر در زندان ها و تبعیدگاه های مخوف شوروی نمردند یا اعدام نشدند در خارج از این کشور سالیان دراز به افشاگری خود علیه آن سیستم و جنایت آن ادامه دادند، افزود.


در شوروی نیز انتخابات اعضای مجلس عالی شوراها (Soviet suprême) بر اساس کاندیداهای تعیین شده از طرف حزب واحد حاکم صورت می گرفت، اما در آن عصر فقدان امکانات خبری به اندازه ای بود که مقاومت در برابر تصمیمات رهبری حزب هیچگونه نتیجه ای جز انگشت نماشدن، تعقیب و بازداشت و حتی مرگ به دنبال نداشت، و به طریق اولی کوشش در بایکوت انتخابات، که فرهنگ آن هم هنوز در جهان شناخته نشده بود، نمی توانست جز خیال باطلی باشد. با اینهمه در تمام مدت هفتاد و چهار سال حکومت بلامنازع حزب بلشویک هیچ زمان مقاومت در برابر آن متوقف نشد.


نتیجه ی حاصل از این یادآوری این که اولاً دیکتاتوری ملایان به نسبت امکانات آگاهی رسانی در عصر ما بیش از «حد معقول» دوام یافته؛ اما باید پرسید که «حد معقول» درباره ی این پدیده ها چه معنا می دهد. پایین تر، با استمداد از پارادیگم های نوین علوم، به معنی این مفهوم اشاره ای خواهد شد.


اما همچنین، اینکه درازی عمر اینگونه رژیم ها، هرچند که می دانیم ابد مدت نیستند، امری غیرعادی نیست، و در عین حال، علی رغم تظاهر هرروزه ی سران آنها در تبلیغات اجباری و طبیعی خود به قدرت و اطمینان از آینده، و تراشیدن انواع ضرورت های اجتناب ناپذیر از تاریخی گرفته تا الهی برای نظام هایشان، به هیچ وجه امر مقدر و محتومی نیز نمی باشد.


در چشم انداز


 علوم طبیعی و انسانی:


نظام های حکومتی تابع اکثر قوانین کلی حاکم بر  سیستم ها (که در تئوری عمومی سیستم ها بررسی می شوند) نیز هستند.۲ فیزیک معاصر با ارائه ی پارادیگم نوینی، ما را از وجود پدیده هایی در طبیعت آگاه می کند که نه وقوع آنها را می توان پیش بینی کرد و نه چگونگی و زمان پایان آنها را. این پارادیگم خائوس یا خاویه۳ نام دارد و پدیده های مورد بحث تابع قوانین آن هستند. در تئوری سیستم های دینامیک سیستم هایی وجود دارد که تحول آنها به نوعی چرخه، اما چرخه ای بسیار غیرعادی شباهت دارد و آن را «جذب کننده های شگفت» می نامند. یک خصوصیت عمده ی چرخه ی خائوسی این است که در پیدایش آنها نسبت کمی میان علت ها و نتایج آنها می تواند بطور کاملاً غیرعادی افزایش یابد بگونه ای که یک تغییر جزئی در علت ها معلول های غیرقابل پیش بینی به دنبال داشته باشد. و همین ویژگی است که حساسیت نسبت به شرایط اولیه نامیده می شود. ۴


در میان نظام های سیاسی رژیم های دیکتاتوری و خاصه نوع توتالیتر آنها، از این جهت که شناخت شرایط پیدایش آنها و بویژه زمان آن بسیار دشوار است، به این چرخه های غیرعادی یا «شگفت» طبیعت شباهت بسیار دارند.


علاوه بر این که وقوع آنها همواره ناظران را غافلگیر و شگفت زده کرده و حتی کنشگران داخلی آن ها را نیز دچار ناباوری می سازد، فهم طرز تحول داخلی آنها و پیش بینی چگونگی و لحظه ی پایانشان نیز مانند دریافتن چگونگی پدیداری آنها دشوار است.۵


 فروپاشی ناگهانی اتحاد شوروی سابق، که هیچکس چگونگی آن و نیز زمان آن را پیش بینی نکرده بود، همانقدر غافلگیرکننده بود که ظهور آن رژیم در تاریخ و شکل عجیب و بیسابقه ی آن همه را دچار شگفتی کرده بود؛ عده ای را مجذوب و عده ای دیگر را حیرت زده و متوحش.


طول عمر رژیم های توتالیتر بسیار متنوع است، و ظاهراً، و در تقریب اول، به ابعاد جغرافیایی و حجم محمل انسانی آنها نیز بستگی دارد. در حالی که رژیم بلشویک بیش از هفتاد سال دوام آورد و چین مائوییست که جمعیت آن از همان ابتدای تأسیس در اکتبر ۱۹۴۷ در مقیاس یک میلیارد بود پس از نزدیک به هفتاد سال هنوز برجاست، رژیم های سرهنگ منگیستو در حبشه و پول پوت در کامبوج بسیار زود از میان رفتند. در عین حال کوبای کاسترو، از جمله شاید به این علت که پایگاه سرزمینی آن یک جزیره است، پس از نزدیک به شصت سال هنوز بر جای خود باقی است.

بخش دوم:

تحریم انتخابات

و نتایج گذشته، حال و آینده ی آن           

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ البته باید میان اینان با کسی با نجابت و اصالت آقای عبدالعلی بازرگان که در همه ی موضعگیری های خود با صراحت و قاطعیت رژیم ولایت فقیه را رد می کنند و هیچگونه قصد تقرب جویی و نفع طلبی در سخنانشان دیده نمی شود تفاوت گذاشت.

۲ از دیدگاه معرفت شناختی، اگرچه سیستم های اجتماعی، به علت انسانی بودن آنها، دارای قوانین اختصاصی خود هستند که آنها را از سیستم های طبیعی متمایز و نیز نسبت به آنها به مراتب پیچیده تر می سازد، اما عیناً مانند سیستم های زیست شناختی که علی رغم خصوصیات زیستی از قلمرو قوانین طبیعی بیرون نیستند، اینها نیز در جای خود تابع قوانین عمومی سیستم ها هستند و ویژگی انسانی آنها بر حکومت قوانین طبیعی افزوده می شود بی آنکه از اعتبار آنها بکاهد؛ از این روست که مجموعه های سازمان یافته ی انسانی را نیز می توان و باید از دید نظریه ی عمومی سیستم ها (von Bertalanffy) که نظریه ای کلی است بررسی کرد؛ با این تفاوت عمده که بر خلاف سیستم های فیزیکی، سیستمهای انسانی از گذشته ی خود می آموزند! در فیزیک گروهی از سیستم ها را تعریف می کنند که سیستم های دینامیک نامیده می شوند و شناخت آنها  معمولاً به کمک دستگاهی از معادلات دیفرانسیل صورت می گیرد. منظومه ی شمسی نمونه ای کلاسیک از اینگونه سیستم هاست.

۳ این کشف، که درباره ی رفتارِ گونه ی خاصی از «سیستم های دینامیک» سخن می گوید ـ نوعی که خائوس (chaos) نامیده می شود ـ پارادیگم جدیدی در فیزیک است، و از کشفیات عمده ی این دانش در قرن بیستم بشمار می رود که بویژه در نیمه ی دوم این قرن انکشاف یافته است. این نظریه نگاه ما درباره ی پدیده های طبیعی را، که در نظریه ی موسوم به دترمینیسم لاپلاسی (déterminisme laplacien)، یعنی فیزیک کلاسیک، بسیا ساده گرا بود، از اساس تغییر می دهد. دراین نوع دترمینیسم جدید که کمتر پدیده ای خارج از قلمرو آن رخ می دهد، قدرت پیش بینی علمی، جز در موارد نادر، بسیار کاهش می یابد.

واژه ی خائوس در اصل یونانی است و، در حالی که نیاکان ما این واژه ی یونانی را به شکل اصلی، و البته به معنی کهن آن،  پذیرفته بودند و گاه نیز در برابر آن از واژه ی خاویه(لغتنامه ی دهخدا) استفاده  کرده اند، در مقاله های فارسی مربوط به فیزیک معاصر این مفهوم(که چون بسیاری از مباحث دیگر همین رشته به فارسی بسیار نارسا و غلط توضیح داده شده)، به خطا، به واژه ی «آشوب» ترجمه شده، و چنین ترجمه ای گویای معنای درست  مفهوم نیست، زیرا «آشوب» مترادف بی نظمی کامل است، حال آنکه خائوس معمولاً دارای نوعی نظم دترمینیستی است که از معادلات دقیقی پیروی می کند؛ تنها رفتار آن معادلات و روش حل آنهاست که با معادلات کلاسیک و طرز حل آنها متفاوت است و به جواب های متفاوت می انجامد. علت این امر این است که حل کاملِ معادلات فیزیک یک سیستم معمولاً محتاج شناخت وضع اولیه ی آن سیستم (در لحظه ی صفر) است و در مورد سیستم های خائوسی معادلات به کمترین تغییر در وضع اولیه ی سیستم بسیار حساس اند. اولین سیستم فیزیکی که وجود این رفتار در مورد آنها ثابت شد(هانری پونکاره) سیستم های نجومی بود که از سه جسم (یا بیشتر) تشکیل شده باشند؛ مثلاً مانند سیستم مرکب از خورشید، زمین و ماه: تأثیر قوه ی جاذبه ی سه جسم در آن واحد بر یکدیگر مانع از حل کلاسیک دقیق معادلات دینامیک و پیش بینی آینده ی دراز مدت این سیستم می شود.
۴
. strange attractor ; attracteur étrangeـ

۵ «چرخه» هایی که در تئوری خائوس «کشنده های شگفت» یا «جذب کننده های شگفت» نامیده شده اند به گرداب هایی می مانند که وقتی سیستمی به آنها داخل شد نمی توان زمان خروج از آن را، که معمولاً بی نهایت نیست، برایش پیش بینی کرد. در یک تشبیه و تقریب زمخت، رفتار رژیم های دموکراسی کلاسیک به چرخه های ساده شباهت دارد که  سیر تحولات ادواری آنها تقریباً قابل پیش بینی است؛ اما رژیم های دیکتاتوری کلاسیک که بصورت ناگهانی و پیش بینی نشده پدیدار می شوند ـ و بیشتر از آنها رژیمهای توتالیترـ به «چرخه» هایی متفاوت ( و به عبارت درست تر گرداب هایی) که جذب کننده های شگفت نامیده می شوند بسیار شبیه ترند. در علوم زیستی یکی از مثال های خوبی که برای اعتبار این قوانین آورده می شود طرز کار قلب است که انطباق آن با قوانین خائوس در کتاب های مربوط به این نظریه توضیح داده شده(نک. در زیر: جیمز گلیک). در علوم انسانی نیز چرخه های اقتصادی، که از این دیدگاه، البته بصورت کیفی، بررسی شده اند، نمونه ی خوبی برای مشاهده ی کار قوانین خائوس در روابط اجتماعی انسان ها هستند. داوید روئل، یکی از دو مبتکر مفهوم «جذب کننده ها»، نوسانات برخی از چرخه های اقتصادی را با احتیاط بسیار با نوسانگرهای فیزیک مقایسه کرده است. پیداست که چنین مقایسه ای در تاریخ و علوم سیاسی باز هم از احتیاط دورتر می شود؛ به همین دلیل ما در مورد نظام های سیاسی به چنین مقایسه ای تنها در مورد زمان آغاز یک پروسه ی خائوسی اکتفا کردیم. وقتی سیستمی، مثلاً یک جامعه ی ملی، وارد یکی از این چرخه های اخیر ـ جذب کننده های شگفت ـ شد، مانند موجودی که به گردابی افتاده باشد، پیش بینی درست و دقیق زمان خروج از آن برای ناظران و کنشگران داخل آن بسیار دشوار می گردد. به علت پیچیدگی شدید این تئوری از لحاظ شکل ریاضی آن توضیح صوری دقیق در نوشته ی حاضر ممکن نیست و در تشریح غیرفنی آن تنها می توان از تشبیهات غیر دقیق مانند آنچه در بالا آمد کمک گرفت.

 برای همه ی این نمونه ها نک. داوید روئل، تصادف و خائوس، بویژه فصول ۱۰، ۱۳ و ۱۴؛

-David Ruelle, Hasard et chaos, Edition Odile Jacob, Paris, 1991.

ـ برای قرائتی غیرتخصصی تر باید کتاب بسیار موفق جیمز گلِیک را توصیه کرد:


و در ترجمه ی فرانسه:

ـJames Gleik , La Théorie du Chaos, Paris, Flammarion, coll. « Champs », 1988 (réimpr. 1999), 432 p. Édition corrigée, 2008 (ISBN 978-20812-1804-8).

و در ترجمه ی آلمانی

ـ James Gleik,Chaos: die Ordnung des Universums. Droemer Knaur 1988, ISBN 3-426-04078-6.

ـ همچنین نک. علی شاکری زند، بختیار، بازرگان و روحانیت، بخش دوم ، نگاه دوم مهندس بازرگان به روحانیت، ب ـ مشروعیت دولت ها، یادداشت شماره ی ۹.