به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۹

ماجرای شورش در عادل‌آباد به روایت زندانیان

زندان عادل‌آباد نقطه صفر بی‌خبری و یکی از زندان‌های تاریک ایران است. ساختمانش در سال ۱۳۵۰ در محله عادل‌آباد واقع در بلوار عدالت جنوبی ساخته شد. این محله در آن روزگار حومه محسوب می‌شد ولی با گسترش روزافزون جمعیت شیراز، در دل شهر گم شد. مردم از کناره آن ساختمان قدیمی عبور می‌کنند و برای دقایقی به این می‌اندیشند که پشت این دیوارهای مرموز و بی‌نفود چه می‌گذرد؟ عادل‌آباد تاریخچه غریبی دارد. روایت‌های دردناکی از کشتار زندانیان سیاسی در قتلگاه این زندان که زیرزمینش بوده، سینه به سینه نقل می‌شود. ساختمانی که در دوران پهلوی برای یک هزار و ۵۰۰ زندانی ساخته شد، حالا سکونتگاه پنج هزار و ۳۰۰ زندانی است. شب دهم فروردین ماه زندان عادل‌آباد شاهد شورش زندانیان در حبس مانده بود. ایران‌وایر توانسته است با چند زندانی ساکن بندهای تلاش، سعادت و اندرزگاه قرآنی در مورد رخدادهای آن شب گفت‌وگو کند.


***

 خودش را «پاکباز» معرفی می‌کند. شب دهم فروردین ماه، ده دقیقه بعد از خاموشی با صدای مهیبی از جا می‌پرد. یک عده هم‌صدا و هماهنگ دارند بدنشان را با شماره سه به دیوار می‌کوبند.

ریتم غریب شماره‌ها، یک. بشمار دو و سه. زمین زیر پای پاکباز که با مرکز صدا صد متری فاصله دارد شروع می‌کند به لرزیدن. درهای بندها قفلند و پاکباز نمی‌تواند ماجرای شورش را از نزدیک ببیند. زندانی‌ها پشت پنجره‌ها و روزنه‌ها تجمع می‌کنند برای تماشا. گوشها را می‌چسبانند به دیوارها. صدای زندانیان بند ده و یازده می‌آید که می‌خواهند دیوارها فرو بریزد.
مشکل زندانیانی معترض نادیده گرفتن دائمی حق و حقوقشان، مرخصی‌های سلیقه‌ای، تحقیر و نادیده گرفتن عزت و کرامت زندانی، شیوع کرونا و انتقال چند زندانی بیمار به زندان و البته وجود شخصی به نام «محمد هاشمی» به عنوان قاضی ناظر زندان است که زندانی‌ها را عاصی کرده و وسط شعارهایشان هم این عصیان متجلی است: «هاشمی حیا کن، زندانی را رها کن.» گفته می‌شود هاشمی گماشته نهاد رهبری است و در عمل، همه‌کاره و مدیر پنهان و واقعی زندان است و با نهادها و باندهای قدرتمند امنیتی زد و بند دارد.

پاکباز می‌گوید او مرد جوانی است که با هرگونه تسهیلات و امکاناتی برای زندانی مخالفت می‌کند، امکانات مرخصی و درمان زندانی‌ها را بنا به سلیقه شخصی‌اش متوقف کرده و حتی قانون را دور می‌زند و هیچ‌کس حتی مسئولان زندان هم توان مقابله با خواسته او را ندارند.

پاکباز آن شب دیده که چراغ‌های ساختمان بازداشتگاه موقت که از او دور است، یکی یکی دارند روشن می‌شوند. عادل‌آباد شبیه به غولی در تاریکی است که این بار کابوس دیده است.
مجموعه زندان عادل‌آباد از دو ساختمان بازداشتگاه موقت و زندان مرکزی تشکیل شده و فاصله این دو ساختمان مجزا که در یک مجموعه واحد قرار دارند، زیاد نیست.

به گفته این زندانی، ناآرامی شب دهم فروردین نخستین شورش عادل‌آباد در چندماهه اخیر نبود «اولین بار وقتی حدود سیصد جوان بازداشتی آبان‌ماه را داخل بند قرنطینه جا دادند اعتراض شروع شد. آن‌ها را به تحقیرآمیزترین شکلی چپانده بودند توی بند قرنطینه و سه ماه بی‌هیچ امکاناتی در یک فضای موقت نگهشان داشتند به حدی که تن و بدنشان شپش زده بود از بی‌آبی.»

به گفته این زندانی، جوانان آبان ماه سرانجام تصمیم به اعتراض گرفتند: «هفته دوم بهمن ماه بازداشتی‌های آبان که غالبشان دهه هفتادی یا هشتادی بودند اعتصاب کردند. قرنطینه برای اسکان موقت ساخته شده و برای نگهداری طولانی‌مدت، مناسب‌سازی نشده. فقط یک کابین تلفن و چند دستشویی و توالت محدود دارد. آنها هم در اعتراض به این وضعیت غیرانسانی شیشه‌ها را شکستند، ظرف و ظروف‌ها را دور ریختند و امکانات بازداشتگاه را تخریب کردند. این اتفاق هزینه مالی بسیاری روی دست زندان گذاشت ولی تحرکات آنها توسط گارد زندان شدیدا سرکوب شد. البته چند روز بعد همه آنها مابین بندهای عادی زندان تقسیم شدند.»

او توضیح می‌دهد که علیرغم اصل تفکیک جرایم، اما همه جوان‌ها به جز یکی از آنها که به بند زندانیان سیاسی فرستاده شد را به بندهای خطرناک فرستادند: «آن‌ها می‌خواستند صورت مسئله را پاک کنند اما همین جوان‌ها جو بندها را تغییر دادند. چه کسی فکرش را می‌کرد که یک زمانی زندانیان بند ده و یازده عادل‌آباد داد بزنند آزادی کجایی؟ نان برای مردم! و بترسید! ما همه با هم هستیم.»

این زندانی در طول هفت سال اقامتش در زندان عادل‌آباد هرگز شاهد نبوده که زندانیان، بند ده، بند یازده، بند تلاش، بند سعادت یا بند سبز بزرگسال، دغدغه‌های اینچنینی داشته باشند و مثل زندانیان سیاسی فریاد آزادی سربدهند:«آن شب شعارهای شخصی که موضوعش مطالبات رفاهی باشد به ندرت شنیده شد و شعاری که تکرار می‌شد « رو به میهن پشت به دشمن»، بود. نیم ساعت که از شروع آشوب گذشت این بار تحرکات زندانیان ساختمان بازداشتگاه موقت هم اوج گرفت.»

او مدت پنج ساعت صدای ضجه و فریاد زندانیان سایر بندهای عادل‌آباد و زندانیان بازداشتگاه موقت را می‌شنیده که مورد ضرب و شتم نیروهای گارد ضد شورش بودند.

به گفته این زندانی صبح همان روز و قبل از شورش آمده بودند و در بند سبز را که نزدیک بند چهارده یا همان بند امنیتی است و زندانیان سیاسی آنجا نگهداری می‌شوند از پشت کریدور جوش داده بودند: «جوری جوش داده بودند که فقط از بیرون قابل باز شدن بود. شاید با توجه به اتفاقاتی که در بقیه زندانها رخ داده بود پیش‌بینی این ماجرا را کرده بودند. با همه اینها با شروع ناآرامی زندانی‌ها تمام تخت‌هایشان را تکه تکه و تبدیل به سلاح کردند. آنها در را از داخل بند ده با وسایلی که در اختیار داشتند مسدود کردند تا اگر گارد بخواهد با خشونت وارد بشود، نتواند.»

علیرغم این تمهیدات یک ساعتی از شروع شورش نگذشته بوده که زندانی‌ها در بند ده، قسمتی از دیوار را فرو می‌ریزند: «آنها قصد داشتند از مسیر هواخوری خارج بشوند که تیراندازی شروع شد. بلندگوی زندان هشدار داد که اگر به هر دلیل از محوطه ساختمان خارج بشوید شما را به ضرب گلوله متوقف می‌کنیم. فرمانده گارد و رییس زندان یک لحظه بلندگو را رها نمی‌کردند.»

آن شب «علی اکبر منصوری»، رییس زندان با ادبیاتی دوگانه که به قول زندانی‌ها، تحریک‌کننده بوده، شروع می‌کند به تشویق آنها به آرامش و اینکه اگر توجه نکنند شناسایی خواهند شد اما هر چقدر رئیس زندان سطح تهدیداتش را بالاتر می‌برد، صدای شعارها هم بالاتر می‌رود.

پاکباز برای کسب اطلاعات جزیی‌تر مرا به زندانی دیگری معرفی می‌کند به نام «هوشنگ. ق»

هوشنگ می‌گوید ساختمان بازداشتگاه موقت استحکام ساختمان مرکزی زندان عادل‌آباد را ندارد و برای همین هم برخی دیوارها در جریان ناآرامی آن شب فرو ریختند. او مطمئن است که سمت بازداشتگاه موقت افرادی را با گلوله زده بودند. اینکه کسی کشته شده باشد یا نه خبر ندارد. اما می‌گوید همزمان با شلیک‌ها صدای فریاد هم شنیده می‌شد:«آنهایی که می‌خواستند به حیاط رخنه کنند از برجک نگهبانی یا از روی پشت‌بام با کلاش مورد هدف بودند و به عقب رانده می‌شدند. همزمان افسرها و سربازان « چک بین» که کارشان بازبینی استحکام درها و پنجره هاست با باتوم و میله‌های آهنی به پنجره‌ها ضربه می‌زدند تا مطمئن باشند که از قبل بریده نشده است. و مجموعه این صداهای مهیب زندان را در وضعیت عجیبی قرار داده بود.»
هوشنگ می‌گوید از بازداشتگاه مرکزی شعله‌های آتش را دیده: «می‌گفتند زندانی‌ها پتوهایشان را آتش زده‌اند. پس از آن بود که گویا چند نفر زندانی بند یازده توانستند وارد کریدور بشوند. در مقابل برای متوقف کردن آنها بود که گاز اشک‌آور زدند و چون از قبل درهای الکترونیکی که به بهداری می‌رسد را بسته بودند، زندانی‌هایی که وارد کریدور شده بودند تا نزدیک درب بهداری و بند تلاش می‌رفتند و برمی گشتند.»

به گفته این زندانی حدود دو صبح دادستان و یک سری مقامات قضایی وارد محوطه اصلی زندان می‌شوند: «همزمان با گارد ضد شورش، زندانی‌هایی که عوامل زندانبان‌ها بودند هم داشتند همکاری می‌کردند. می‌‌رفتند و می‌آمدند و خوش‌خدمتی می‌کردند برای آزار زندانی‌ها. همین‌ها اگر لازم بود دستیار شکنجه‌گر هم می‌شدند، به دستور عوامل زندان زندانی‌ها را تفتیش می‌کردند و آزار می‌دادند. از این مدل آدم‌ها توی هر بند چند نفری هستند. وقتی علایم گاز اشک‌آور و سوزش ته گلو به سایر بندها رسید همین آدم‌ها حوله خیس و آب می‌بردند برای گاردی‌ها ولی یک لحظه صدای یا ابوالفضلشان آمد و پریدند داخل و درها را بستند و ما آنجا بود که مطمئن شدیم پای یک عده زندانی بندهای شورشی به کریدور مرکزی هم رسیده.»
انگار حتی با ورود رئیس زندان و دادستان هم غائله جمع نمی‌شود و به همین دلیل آنها متوسل به نیروی ضربت شده‌اند. وقتی نیروی ضربت به بند ده نفوذ کرد ماجرا به درگیری تن به تن بین زندانی و زندانبان کشیده شد.

همزمان بلندگوها داشتند صدای رئیس زندان را که این بار به استیصال رسیده بود مجددا پخش می‌کردند: «دست روی زندانی بلند نمی‌کنید. توهین به زندانی توهین به من است. توصیه می‌کنم به زندانی بی‌احترامی نکنید.» این صدا با شلیک گلوله‌های ساچمه‌ای و داد و فریاد «نزن. دستم شکست» یا «خونریزی دارم تو را خدا ولم کن» درهم شده بود. نیروی ضربت در تاریکی با چراغ قوه‌هایشان اوضاع زندانیانی را وارسی می‌کردند که به ضرب گلوله‌های ساچمه‌ای خاموش شده بودند.

ساعت از سه که می‌گذرد ناآرامی‌ها متوقف می‌شوند و سیاهی کف بند ده و یازده که ناشی از جوشکاری و فلزکاری برای بریدن یا بستن درها بوده، سوختن پلاستیک‌ها، تخریب تخت‌ها و هالوژن‌ها و دوربین‌های شکسته وضعیتی شبیه به صحنه نبرد ایجاد کرده است. چند دقیقه کوتاه چراغ‌ها روشن می‌شود و صدای سرفه وحشتناک زندانی‌ها که گلویشان با گاز فلفل و اشک‌آور تحریک شده، می‌آید. همان شب ساکنان بند ده را که دیگر غیرقابل سکونت شده بود، به جای دیگری منتقل می‌کنند و به تمیزکاری و تعمیرات را شروع می‌کنند.

موضوعی که هم هوشنگ و هم پاکباز به آن تاکید می‌کنند پاکباختگی زندانی‌هایی است که حاضر شده بودند بمیرند اما به آن اوضاع خاتمه بدهند.

پاکباز به زندانیانی اشاره می‌کند که تنها دارایی‌های سالیانشان، یعنی تخت و رخت و لباس‌هایشان را به آتش کشیدند: «زندانی می‌گفت بیایید مرا بکشید. من آماده مردنم. صدایش وسط بلبشو می‌پیچید. فردای آن روز که برخی از ما را بردند کمک کنیم به سامان اوضاع، مشاهده کردیم که هیچ چیزشان سالم نمانده. آنها عملا انگیزه زندگی ندارند. هیچ تغییری در زندگی‌شان ایجاد نمی‌شود. مثلا یک زندانی هست که ۲۵ سال است به خاطر قتل در بند ده مانده. نه خانواده مقتول رضایت به بخشش می‌دهند نه قصاص می‌کنند. نه دادگاهی وجود دارد نه حکمی. همین‌طور بی‌هیچ عاقبتی مانده آنجا تا بمیرد. زندانی به جایی رسیده بود که می‌گفت یا باید بمیرم یا باید از اینجا بروم بیرون. آنها به مرگ خودشان راضی هستند. شاید برای همین است که گارد زندان حریفشان نمی‌شد و تیراندازی تا سه صبح ادامه داشت.»

هوشنگ معتقد است کسانی که این ناآرامی عادل‌آباد را به ناآرامی بند ده یا یازده این زندان کاهش می‌دهند می‌خواهند بگویند همه معترضین قاتل و قاچاقچی بودند.

«سید کاظم موسوی»، رییس کل دادگستری استان فارس در این باره در گفت‌وگو با خبرآنلاین گفته بود «در این دو بندی که زندانیان آن اقدام به درگیری کرده بودند زندانیان با جرائم خشن و خاص نگهداری می‌شوند. در پی این ناآرامی زندانیان این دو بند اقدام به شکستن برخی نرده‌ها و دوربین‌های مدار بسته کردند که با ورود نیروهای حفاظتی زندان و یگان‌های انتظامی و امنیتی موضوع تحت کنترل قرار گرفت. همچنین هیچگونه آسیبی به زندانیان و نیروهای حفاظتی و انتظامی و اقدام به فراری در پی این حادثه گزارش نشده است.»

زندانی دیگری به نام «مهاباد» که به خاطر دیون مالی در زندان است شایعه انتقال یکی دو زندانی مبتلا به ویروس کرونا از شهرستان‌های اطراف را در این ناآرامی بی‌تاثیر نمی‌داند:
«مواد شوینده می‌دهند. تلفن روزهای جمعه که قبلا ممنوع بود هم آزاد شده. اما شرایط خفقا‌ن‌آور است. هواخوری‌ها را به خاطر کرونا برداشته‌اند و شبانه روز در یک محیط دربسته بدون نور خورشید و تهویه مناسب و بدون مراوده و وسیله ارتباطی واقعا کشنده است. یک نفر که سرما می‌خورد و شروع می‌کند به سرفه کردن سایه وحشت می‌افتد روی زندگی‌مان.»

مهاباد اولش بند یازده بوده. به گفته او وضع بهداشتی آنجا به زباله‌دانی شباهت داشته و شپش از سر و کول زندانی‌ها بالا می‌رفته است: «می‌دانید چرا درگیری از بند ده و یازده شروع شد؟ آنها در بدترین شرایط غیرانسانی نگهداری می‌شوند. مشکلات درمان و سلامت و وضعیت غذا و بهداشت در بندهای ده و یازده قابل شرح نیست. گاهی یک نفر که تب دارد باید دو هفته منتظر باشد تا نوبتش برسد برای معاینه. یک زندانی آنجا داخل اتاقمان بود که چهارده سال زندان بود اما حتی یک ساعت به مرخصی نرفته بود. رئیس زندان در برابر درخواستش گفته بود مرخصی حق تو نیست. لطف من است و اگر بخواهم این لطف را می‌کنم و اگر نخواهم از تو دریغ می‌کنم. واقعا زندانی‌های این بندها از سر اتفاق و اقبال زنده هستند.»

حالا که اوضاع آرام گرفته زندانی‌ها می‌گویند بیش از بیست نفر از دوستانشان در جریان این ناآرامی زخمی شدند اما درعین حال تاکید می‌کنند که بر خلاف انتشار این شایعه که هزار نفر از زندان عادل‌آباد فرار کرده‌اند، عملا هیچ‌کس قادر نشد از زندان خارج شود. به نظرمی‌رسد تجربه شورش در زندان‌های دیگر و جوش دادن درهای قبل از آغاز شورش عادل‌آباد به کمک زندانبان‌ها آمده است.

ایران وایر