به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۱

ما به آخوندها معتاد شده ایم؟
هنرمند بازیگر پرتوان فاطمه طاهری درگذشت و در مراسم خاکسپاریش هنرمندانی سخن گفتند و نوبت به آقای بازیگر باسابقه ای رسید که فرمود:
«از قول حضرت رسول می‌نویسند که ایشان فرمودند: فاطمه (س) پاره تن من است. به حق است بگوییم فاطمه شایسته مولای متقیان است و به حق است بگوییم مولای متقیان فاطمه (س) را زینت زندگی خود می‌دانست.»
وی ادامه داد: «به حق است که امروز بانوی هنرمندی از دنیا می‌رود که مرگ او همزمان با شهادت فاطمه زهرا پاره تن پیامبر است و این سعادت نصیب هر کسی نمی‌شود.»
من لاغگو این را که خواندم خیلی دلم برای مادر بزرگ خدا بیامرز خودم سوخت که اسمش فاطمه بود اما یک روز دیگر از دنیا رفت. حالا می فهمم با اینکه نود و چهار سالش بود، مرگش به حق نبود. اصلاً نمیدانم بانوئی که اسمش فاطمه است، مؤمن و نمازخوان هم هست چرا باید چهارشنبه سوری بمیرد و دو هفته صبر نکند که به حق بمیرد و همزمان با فاطمۀ زهرا از دنیا برود.

گمان من بر این است که مرحوم مادر بزرگ در تطابق تقویم های شمسی و قمری گیج شده بوده و قاطی کرده بوده. چه بسا این هیجانت باعث شده مرگش هم زودتر اتفاق بیفتد. پس به حرف آن بازیگر گورستان ایمان آوردم که «این سعادت نصیب هر کسی (خوب شد نگفت هر کس و ناکسی) نمیشود.»

این را هم بگویم که مادر بزرگ مرحوم با اینکه اسمش فاطمه بود زندگیش هیچ شباهتی به آن بانوی مورد احترام نداشت و نه تنها زینت زندگی شوهرش نبود بلکه تا زمان دق کردن آن مرحوم – که بازنشستۀ آتش نشانی ملایر بود - مرتب به او سرکوفت میزد که «تو بلد نیستی آتش خاموش کنی!». چرا که آن بنده خدا یکبار حین ریختن آب با سطل، از نردبان توی آتش افتاده بود و قدری پر و پایش سوخته بود. خدا بیامرز تا آخر عمر برای من توضیح میداد که «لاغگوجان (او مرا از بچگی لاغگو صدا میزد) لاغگوجان سطل های آتش نشانی ملایر بیشترش سوراخ بود. استانداری بودجۀ سطل نو نمیداد. من شتاب کردم که تا آب سطل نرفته، بریزمش روی آتش. همین که سطل را چپه کردم سطل از دستم در رفت، آمدم بگیرمش خودم هم افتادم!» هر وقت این حکایت را تعریف میکرد مادر بزرگ میپرید توی حرفش که «اگر سطل سوراخ بود، چپه کردن نمیخواست. همینجوری نگهش میداشتی بالای آتش، آبش میریخت روی شعله ها.!»

غرض، اگر بازیگر گرامی دقت ریاضی داشته باشد، تقریباً از هر 354 زنی که اسمشان فاطمه باشد، فقط سالی یکیشان در چنین تقارنی از دنیا میرود و این دلیل نمیشود تمام 353 فاطمۀ باقیمانده مثل مادر بزرگ خدا بیامرز من بی لیاقت بوده باشند. اینجور حرف زدن باعث سوزاندن دل بقیۀ فاطمه ها و حرص خوردن حاضران ذیشعور مجلس میشود که مرد حسابی، این بانوی درگذشته علاوه بر اسم عزیزی که خودش انتخاب نکرده بود، محاسن دیگری هم میداشت. پنجاه و پنج سال پیش وارد تآتر شده بود و تا چند سال پیش در سی چهل فیلم و سریال تلویزیونی هنرنمائی کرد. این چه رسمی است که از هر موقعیتی برای دلبری مذهبی استفاده میکنید؟ بعد هم از آخوند و روضه خوان و حکومت نکبتشان شکایت دارید؟

مادر بزرگ خدا بیامرز من تقریباً با همان بیماری از دنیا رفت که حضرت فاطمۀ زهرا، اما برخلاف بازیگر محترم، که «شهادت» حضرت را شهادت داده، لاغگو مادر بزرگش را شهید نمیخواند چرا که نمیخواهد به اختلافات شیعه و سنی دامن بزند که یکی از دعواهایشان سر همین است که «وفات یا شهادت؟» کدامش در مورد حضرت فاطمه صدق میکند؟ بسیاری از شیعه ها هم سر این قضیه با هم اختلاف دارند. منابع معتبر میگویند ایشان در بستر بیماری از دنیا رفت. مخالفان میگویند نه خیر. عمر لگد زد به پهلوی حضرت و بچه اش سقط شد و خودش فوت کرد! اینوری ها میگویند اگر ایشان با لگد عمر مرد، پس شوهر پهلوانش علی و باقی مؤمنان کجا بودند که دمار از روزگار عمر دربیاورند؟ و پس چطور شد که بعد ها ام کلثوم، فرزند علی و فاطمه به عقد عمری درآمده که قاتل برادر و مادرش بوده؟..... این قصه سر دراز دارد که من لاغگو امیدوارم در یک مراسم گورستانی یا هنری دیگر، همین بازیگر یا بازیگری از نوع او، پرده از این ماجر بردارد و اختلافات را پایان دهد.

(توضح لازم: اصطلاح «خدا بیامرز» را لاغگو به وجه لغلغهۀ زبانی برای مادر بزرگش آورده والّا نامبرده سالهاست که توقع هیچ آمرزشی از هیچ خدائی ندارد.)

گویا نیوز