پيمان مقدم
داغووونم؟!
«ابراهيم رودريگز» ملقب به آبراهام تبعه ونزوئلاست كه والدين ايراني داشته. او سالها زير سايه تبليغات سنگين ضد ايران در آمريكا تحصيل كرده اما بر اساس آنچه شنيده و خوانده هميشه در آرزوي بازگشت به وطن بوده. يادداشتهايي كه ميخوانيد روايت اوست از سفرش به ايران و آنچه به چشم ميبيند...
آغاز سال جديد را براي اولين بار در عمرم در خانه پدري جشن گرفتم. در مدت اين سفر به ميهن پديدههاي عجيب و غريب زيادي ديدهام كه سخت سبب حيرتم شده است. عموجان خيلي مراقب بود كه مبادا يك وقت جوگير شوم و به دليل اين جشن به ديگران دلار عيدي بدهم. خودتان بهتر ميدانيد كه از يك ماه به آغاز سال مانده تا يك ماه پس از سال جديد همه در كوچه و بازار عيدي طلب ميكنند. در ميهن من خيليها براي كارهايي كه وظيفه سازمانيشان است و به خاطرش هم حقوق دريافت ميكنند باز هم تقاضاي وجوهي تحت عنوان پولچايي و شيريني بچهها و انعام و هرچي كرمتان است را مطرح ميكنند. شما وقتي ماشينتان را به كارواش ميبريد يا ميخواهيد ماليات و عوارضي را پرداخت كنيد يا ميتي را براي دفن به قبرستان منتقل ميكنيد در طول مراحل مختلف با آدمهاي گوناگوني سر و كار خواهيد داشت كه هر كدام تا عيدي نگيرند اساسا يخشان باز نميشود و روي دور تند نميافتند. مساله ديگري كه در نوروز كشف كردم اين است كه هموطنهاي من چند برابر نياز اين روزها ميوه و آجيل و شيريني ميخرند. وقتي هم براي ديد و بازديد به منزل كسي ميرويد به صورت سريالي چند مدل خوراكي را پيش رويتان ميچينند و مسلسلوار به شما تعارف ميكنند كه هم شيريني و چاي بخوريد و هم پسته و تخمه بشكنيد و هم كيوي و پرتقال پوست بكنيد و اگر نخوريد حتما مقصود خاصي داشتهايد. بچههاي كوچك و عمدتا شيطان فاميل هم پاي ثابت چالشزايي و كانون بحران ميهمانيهاي نوروزي هستند. بهخصوص براي عموجاني كه روي نظم و ترتيب و تميزي حساس است. در آستانه نوروز تمام ديوارهاي خانهاش را داد نقاشي كردند و حالا تصور كنيد كودكي را كه با دستهاي چرب و چيلي خود ستونهاي رنگ شده را مورد تفقد قرار ميدهد و ظرفهاي ميوه و آجيل را واژگون ميكند و پدر و مادرهاي خونسردي كه روي مبل لميدهاند و در حين تماشاي كلاهقرمزي ريسه ميروند و از همان راه دور هم از ارايه هشدار به آتشپاره خود دريغ ميورزند. عموجان مجبور بود در بيشتر موارد با چشمغره و ايما و اشاره ابروهاي گرهخورده خود تلاش نوميدانهاي را براي مهار كودك نابودگر انجام دهد. عموجان معتقد است كه «اساسا دنيا دگرگون شده است. ما كه بچه بوديم چشممان به چشم مرحوم پدرمان بود كه مجوز ميدهد به شيريني لب بزنيم يا نه. اگر يك وقت دو تا شيريني بر ميداشتيم 20 روز با فلك داغووون مان ميكردند! (ياد حرفهاي كسي نميافتيد؟) حالا اين خرسهاي گنده نشستهاند پاي تلويزيون براي يك عروسك ريسه ميروند و خجالت هم نميكشند. بچههاي اين روزگار اساسا انگار غول كامپيوتري به دنيا ميآيند.» ايام نوروز هم مثل تمام سال پر است از بحثهاي سياسي و يككلاغ چهلكلاغ كردنهاي معمول كه در باب اتفاقات سال گذشته و پيشبيني پيشامدهاي خانمانبرانداز در سال جديد انجام ميشود. نكته ديگري هم كه از خواص ايام نوروز است تعطيلي كامل جريان اخبار و فعاليت رسانهاي است. ممكن است در همين تعطيلات طولاني در يك سازمان محل مناقشه، مديري خيلي هم فعال باشد و 15 مشاور را منصوب كند اما رسانهها تا فرداي روز طبيعت دست از خواب بهاري بر نميدارند. عموجان وقتي سيزده را بدر كرد و جوجهكباب را بر بدن زد، لبخند مليحي به لب آورد و گفت: «خوب است كه عمر تعطيلات كوتاه است وگرنه له له ميشديم.» خدا كند مردم و مسوولان فقط تكهكلامهاي آقاي «هم ساده» را از بر شده باشند...مه دارد