اگر ستارخان به کنفرانس واشنگتن دعوت می شد
چه بودیم و چه شدیم؟! ملتي بیش ازشصت سال پیش هفت دولت را مجبور به پذیرش اراده ملی خود کرد و امروز، عده اي به نام همان ملت با ساز هفتاد دولت می رقصند.
يکروز زیر بیرق دولت انگلستان کنفرانس لندن را برگذار میکنند، اندکی بعد زیر بیرق فرانسه، کنفرانس پاریس را، روزی زیر بیرق سوئد، کنفرانس استکهلم و يکروز زیر پرچم آمریکا، کنفرانسی بنام کنفرانس واشنگتن برگذار میکنند.
ديروز رهبران کنفرانس نرفته بي اعتنا به بيگانگان، نماد اراده ملي مردم بودند وامروز رهبران خودخوانده کنفرانس نشین،مردم رامطیع اراده خودمي خواهند اراده اي که متاثراز اراده بيگانگان است.
ایرانی برای چیره شدن بر استبداد از بیگانه کمک نمیگیرد و نخواهد گرفت. کمک گرفتن از بیگانگان برای رسیدن به دمکراسی همان بلایی را سر ما خواهدآورد که سی و چهار سال پیش آورد... دخيل بندان لندن وپاريس و واشنگتن، در واقع از خاک سرد طلب جان میکنند!
یک روز در گذرگاه باد و فضای طوفانی و مه آلود ايران زمين،مردی برخاسته از محله امیرخیزی تبریز ، مغرور و پر شکوه در مقابل زیاده خواهیهای اجانب و اجنبی پرستان فریاد بر آورد :میخواهم هفت دولت زیر بیرق دولت ایران بیایند و من زیر بیرق هیچ دولت بیگانه ی نمیروم.آن مرد ستارخان بود ،مردی از سر سبز وطن که آذربايجان اش مینامند.
و اکنون که بیش ازشصت سال از آن غرور و عظمت میگذرد ، ما به جای پاسداشت آرمانهای آن مرد و تکیه بر تواناییهای غرور انگیز خویش ،چقدر راه حقارت و ناتوانی را پیش گرفته ایم و هر روز زیر بیرق دولتی اجنبی جمع شده و نام آنرا کنفرانس برای دموکراسی میگذاریم.
آياملت ايران، در بیش از شصت سال پیش قویتراز امروز بود که مبارزان راه آزادی و دموکراسی بدون کنفرانس بازی و کمک گرفتن پنهان و آشکار از بیگانگان ،دولت مرکزی را وادار به پذیرش خواست خود و صدور فرمان مشروطیت نمود؟
آنروز چه داشتیم که امروز نداریم؟ آنروز، غرور واراده ملی خويش راناديده نگرفتيم وامروزآنها راناديده ميگيريم .آنروز رهبران برگزیده و مورد اعتماد مردم ، پیشاپیش مردم حرکت و چون ستار خان جان خود را فدا ميکردند و امروز رهبران خود خوانده، در تلاش برای ایجاد مشروعیت رسانهای و نه مردمی برای خود، پشت سرمردم و حرکتهای آزدیخواهانه مردم مخفی شده و با توسّل به تبلیغات، قصد تحمیل خود بر مردم را دارند.
ديروز رهبران کنفرانس نرفته بي اعتنا به بيگانگان، نماد اراده ملي مردم بودند وامروز رهبران خودخوانده کنفرانس نشین،مردم رامطیع اراده خودمي خواهند اراده اي که متاثراز اراده بيگانگان است.
چه بودیم و چه شدیم؟! ملتي بیش ازشصت سال پیش هفت دولت را مجبور به پذیرش اراده ملی خود کرد و امروز،عده اي به نام همان ملت با ساز هفتاد دولت میرقصند.
يکروز زیر بیرق دولت انگلستان کنفرانس لندن را برگذار میکنند ،اندکی بعد زیر بیرق فرانسه ،کنفرانس پاریس را،روزی زیر بیرق سوئد ،کنفرانس استکهلم و يکروز زیر پرچم آمریکا، کنفرانسی بنام کنفرانس واشنگتن برگذار میکنند.
آنهاآنقدر درتحقير ملت ايران پيش ميروند که حتا با ساز دولتهای عربی نظير عربستان سعودی خو ش رقصي می کنند و در مجالس و ضیافتهای سران دیکتاتور آنها از دمکراسی سخن میگویند! عجبا عربستان سعودی کجا و دمکراسی کجا؟ کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!
ديگر هيچ دولت کوچک وبزرگي نمانده که آنهازیر بیرقشان در نیامده باشند.
کسی جلوی آنها را نگرفته ونخواهدگرفت اما آنهاميبايست با نام خود زیر چتر بیگانگان بروند نه با نام ملت ایران و مخالفین جمهوری اسلامی.
آنها اگر مخالف جمهوری اسلامی بودند برای احیای غرور ملی که اينک سخت بدان نیازمندیم تلاش میکردند نه در جهت تحقيروشکستن بیش از پیش آنچه که از غرورملي برای این ملت باقی مانده است.
فرق آنهابا جمهوری اسلامی در چیست ؟هر کدام به نحوی غرور ملی ایرانیان را به سخره گرفته وچهره ناتواني ازملت ايران بنمايش ميگذارند ؟
ایرانی برای چیره شدن بر استبداد از بیگانه کمک نمیگیرد و نخواهد گرفت .کمک گرفتن از بیگانگان برای رسیدن به دمکراسی همان بلایی را سر ما خواهدآورد که سی و چهار سال پیش آورد.
آيا غیر از این بود که خمینی و دار و دسته جنایتکار وی با حمایت پیدا و پنهان بیگانگان سر کار آمدند؟
هنوز قرائت بیانیه ها و سخنرانیهای هفتگی خميني در بی بی سی لندن را فراموش نکرده ایم که باز عده اي به نام ملت ایران و دمکراسی ،متوسل به همان امامزاده ای شده اند که سی وچهار سال پيش، دخيل بستن شان به آن امامزاده ،چیزی جز نکبت و بدبختی و ویرانی برای ایران به بار نیاورد.
دخيل بندان لندن وپاريس وواشنگتن ،در واقع از خاک سرد طلب جان میکنند!
ایران ،افغانستان و یا عراق نیست که مردم آن ناتوان از تصمیم گیري ،دست به دامان جرگههای وابسته به اجانب شوند.
دخيل بنداني که طلب اجابت حاجت شهرت ومقام خود ازامامزاده هاي خویش ميکنند خود بخوبي ميدانند که شاید بتوانند دولتهاي خارجی را بفریبند و خود رانمایندگان ملت ایران نزد آنان قالب کنند اما به یقین ملت ایران را نمیتوانند فریب دهند .
تنها آنچه از رهگذر این جهانفريبي وخودفريبي آنها نصیب ملت ایران میشود تعویق سرنگونی جمهوری اسلامی است وبس .
آنها بودند که بافرصت طلبي وافراشتن بادبانهاي خود درمسير باد ،در رسانههای استیجاری خود، جنبش سبز را محدود به موسوی و کروبی نموده و فرصتی همچون جنبش عظیم سبز مردم ايران را سوزانده و خاکسترش را به بادخزان دادند
آنهاچه از جان این ملت میخواهند ؟چرا اجازه نميدهند ملت ایران به روش خویش و نیاکان خویش چون ستار خان ،مبارزه خود را به پیش برند؟
آنها همه چیز ایران را وابسته به بیگانگان میخواهند حتا مبارزه برای آزادی را ودموکراسي را .
آنها را خوب می شناسیم ،همانهایی هستند که زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو، سخنان ضد بشری خمینی را بر عکس برای دنیا ترجمه میکردند.
و اکنون نيزميدانيم که چه چیزی را به نام مردم ایران برای بیگانگان ترجمه میکنند .
آنها زيرگوش جهانیان زمزمه شومی را میخوانند که گویا ملت ایران ناامید از رستم ،اسکندری آرزو میکنند .آنها سعی دارند به مردم ایران نیز بقبولانند که:
رستمی پیدا نخواهد شد امید....کاشکی اسکندری پیدا شود.
اما غافلند از اینکه در طی فقط دو سه سال گذشته ،ایران شاهد خروج رستمهایی چون ندا و سهراب بود که تاریخ نظیر آنها را کمتر به خود دیده است .آنها نميدانند که تمام ملت ایران از نسل رستم و خود رستمی دیگر هستند ونیازی به اسکندر مقدونی ها نیست.
آنها ناراستی و غیر قابل اعتماد بودن خود را یک بار برای همیشه در نوفل لوشتو ثابت کردند حال ،هی دور دنیا بچرخند و به جای درخت سیب ،زیر بیرق این و آن دولت ،کنفرانس بر گزار کنند ،ملت ایران آنها را میشناسند وآنها نمایندگان ملت ایران نیستند.
مصدق نفت را ملی کرد و اما پیش از آن ، ستار خان چيزي فراتر از نفت را.ستارخان باور به خویش و غرور یک ملت راملی کرد.
آنها قادر نخواهد بود غروری را که ستار خان با بذل جان خویش ملی کرد رادر هم شکنند و ملتی راکه درگیر مبارزه برای کسب آزادی و دموکراسی هستند را براي گدایی دموکراسی به درب کنسولها و سفارت خانههای اجانب بفرستند.
ما مبارزه میکنیم نه گدایی. همانگونه که آزادی را از مستبدین دینی گدایی نکرده ایم ،آنرا از بیگانگان نیز به گدایی طلب نخواهیم کرد .
ملت ایران تنها با تکیه بر غرور ملی خویش شاهد آزادی و دموکراسی رادرآغوش خواهد گرفت.
برگرفته از: وبلاگ شخصی امین موحدی روزنامه نگار