به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۱

شاهین نجفی
 ایستاده مردن

سری میان دست تو بریده
 نگاه من به ساعت پُکیده
 و شعرهای غمگین و عاصی
و گرگ خسته کز تفنگ نترسیده
 به شبهه های من به اصل هستی
 به بغض بی کسیت وقت مستی
 وحسرت تو را و بو کشیدن
و عمق فاجعه تو را ندیدن

 رگی که سرنوشتش انسداد است / و جرم تو که داد پیش باد است
 همیشه انتهای قصه تلخ است / و شاعری که حکم اش ارتداد است