به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۱

انسان شناسی* 
آسیب شناسی آقا خوبه ها

با ترانه ی "آقا خوبه" از گوگوش

چنان با نيك و بد خوكن كه بعد از مردنت عرفى
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
عرفی شیرازی( قرن دهم)

افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد ديگر يكسان نيستند. مردمى هستند كه جاذبه دارند اما دافعه ندارند، با همه مى جوشند و گرم مى گيرند و همه مردم از همه طبقات را مريد خود مى كنند، در زندگى همه كس آنها را دوست دارد و كسى منكر آنان نيست، وقتى هم كه بميرند مسلمان با زمزمشان مى شويد و هندو بدن آنها را مى سوزاند.
بنا به دستورعرفی، این شاعر، در جامعه اى كه نيمى از آن مسلمان است و به جنازه مرده احترام مى گذارند و آن را غسل مى دهند و گاهى براى احترام بيشتر با آب مقدس زمزم غسل مى دهند، و نيمى هندو كه مرده را مى سوزانند و خاكسترش را بر باد مى دهند، در چنين جامعه اى آنچنان زندگى كن كه مسلمان تو را از خود بداند و بخواهد ترا پس از مرگ، با آب زمزم غسل دهد و هندو نيز تو را از خويش بداند و بخواهد پس از مرگ، تو را بسوزاند .

غالبا خيال مى كنند كه حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز (اجتماعى بودن) همين است كه انسان همه را با خود دوست كند. اما اين براى انسان هدفدار و با مسلك كه فكر و ايده اى را در اجتماع تعقيب مى كند و به منفعت خودش نمى انديشد ميسر نيست . چنين انسانى خواه ناخواه يك رو و قاطع و صريح است مگر آنكه منافق و دو رو باشد . زيرا همه مردم يك جور فكر نمى كنند و يك جور احساس ندارند و همه يكنواخت نيستند.

در بين مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هست، بد هم هست. اجتماع منصف دارد، متعدى دارد، عادل دارد، فاسق هم دارد  و آنها همه نمى توانند يك نفر آدم را كه هدفى را به طور جدى تعقيب مى كند و خواه ناخواه با منافع بعضى از آنها تصادم پيدا مى كند دوست داشته باشند.

تنها كسى موفق مى شود دوستى طبقات مختلف و صاحبان ايده هاى مختلف را جلب كند كه متظاهر و دروغگو باشد و با هر كسى مطابق ميلش بگويد و بنماياند. اما اگر انسان يك رو باشد و مسلكى، قهرا يك عده اى با او دوست مى شوند و يك عده اى نيز دشمن . عده اى كه با او در يك راهند به سوى او كشيده مى شوند و گروهى كه در راهى مخالف آن راه مى روند او را طرد مى كنند و با او مى ستيزند.

بعضى از مسيحيان كه خود را و كيش خود را مبشر محبت معرفى مى كنند، ادعاى آنها اينست كه انسان كامل فقط محبت دارد و بس، پس فقط جاذبه دارد و بس، و شايد برخى هندوها نيز اين چنين ادعائى را داشته باشند.
در فلسفه هندى و مسيحى از جمله مطالبى كه بسيار به چشم مى خورد محبت است. آنها مى گويند بايد به همه چيز علاقه ورزيد و ابراز محبت كرد و وقتى كه ما همه را دوست داشتيم چه مانعى دارد كه همه نيز ما را دوست بدارند، بدها هم ما را دوست بدارند چون از ما محبت ديده اند.

اما اين افراد بايد بدانند تنها اهل محبت بودن كافى نيست، اهل مسلك هم بايد بود و به قول گاندى در (اينست مذهب من) محبت بايد با حقيقت توأم باشد و اگر با حقيقت توأم بود بايد مسلكى بود و مسلكى بودن خواه ناخواه دشمن ساز است و در حقيقت دافعه اى است كه عده اى را به مبارزه بر مى انگيزد و عده اى را طرد مى كند.

محبت آن نيست كه با هر كسى مطابق ميل و خوشايند او عمل كنيم، با او طورى رفتار كنيم كه او خوشش بيايد و لزوما به سوى ما كشيده شود. محبت اين نيست كه هر كسى را در تمايلاتش آزاد بگذاريم و يا تمايلات او را امضاء كنيم. اين محبت نيست بلكه نفاق و دوروئى است. محبت آنست كه با حقيقت توأم باشد.

در تاريخ مصلحين بزرگ، بسيار مى بينيم كه براى اصلاح شؤون اجتماعى مردم مى كوشيدند و رنجها را به خود هموار مى ساختند اما در عوض جز كينه و آزار از مردم جوابى نمى ديدند. پس اينچنين نيست كه در همه جا محبت، جاذبه باشد بلكه گاهى محبت به صورت دافعه اى بزرگ جلوه مى كند كه جمعيتهائى را عليه انسان متشكل مى سازد.

 مردمى كه هم جاذبه دارند و هم دافعه. انسانهاى با مسلك كه در راه عقيده و مسلك خود فعاليت مى كنند، گروههائى را به سوى خود مى كشند، در دلهائى به عنوان محبوب و مراد جاى مى گيرند و گروههائى را هم از خود دفع مى كنند و مى رانند، هم دوست سازند و هم دشمن ساز، هم موافق پرور و هم مخالف پرور.

افراد با شخصيت آنهائى هستند كه جاذبه و دافعه شان هر دو قوى باشد، و اين بستگى دارد به اينكه پايگاههاى مثبت و پايگاههاى منفى در روح آنها چه اندازه نيرومند باشد. البته قوت نيز مراتب دارد، تا مى رسد به جائى كه دوستان مجذوب، جان را فدا مى كنند و در راه او از خود مى گذرند و دشمنان هم آنقدر سرسخت مى شوند كه جان خود را در اين راه از كف مى دهند.
صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتى قوى بودن جاذبه و دافعه براى اينكه شخصيت شخص قابل ستايش باشد كافى نيست بلكه دليل اصل شخصيت است، و شخصيت هيچكس دليل خوبى او نيست. تمام رهبران و ليدرهاى جهان حتى جنايتكاران حرفه اى از قبيل چنگيز و هیتلر و ... افرادى بوده اند كه هم جاذبه داشته اند و هم دافعه. تا در روح كسى نقاط مثبت نباشد هيچگاه نمى تواند هزاران نفر سپاهى را مطيع خويش سازد و مقهور اراده خود گرداند. تا كسى قدرت رهبرى نداشته باشد نمى تواند مردمى را اينچنين به دور خويش گرد آورد.

بنابر اين هر شخصيتى هم سنخ خود را جذب مى كند و غير هم سنخ را از خود دور مى سا زد. شخصيت عدالت و شرف، عناصر خير خواه و عدالتجو را به سوى خويش جذب مى كند و هواپرستها و پول پرستها و منافقها را از خويش طرد مى كند . شخصيت جنايت , جانيان را به دور خويش جمع مى كند و نيكان را از خود دفع مى كند. 

*انسان شناسی: اقتباس از آثار عرفی شیرازی و مطهری

*********
آقا خوبه، ترانه ای قدیمی از گوگوش





آقا خوبه ، آقا جونه ، آقای گل ، آقا جون

این کمینه رو همیشه زیر دست خود بدون