به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۱

پونه شاه‌بيگيان
بهاي خنده!
از همان كودكي وقتي به سال نو و خانه تكاني‌هاي مادرانه و مراسم و تعطيلات عيد نزديك مي‌شديم هيجاني خاص تمام وجودم را دربرمي‌گرفت كه نهايتا به همان تعطيلات ختم مي‌شد و بازي‌ها و شيطنت‌هاي كودكانه... يادم مي‌آيد نصيحت‌هاي مادربزرگ دنياديده‌ام را كه هميشه پسته را براي شاد بودن مثال مي‌زد و نصيحت مي‌كرد كه: سعي كن مثل پسته خندان باشي. اگر در اين بين پسته بينوايي با دهان بسته در دستان كوچكم قرار مي‌گرفت دوان دوان به دامان مادربزرگ پناه مي‌بردم براي پرسشي ساده... و جوابم اين بيت از اشعار مولانا بود كه:
تو مست مست سرخوشي
من مست بي‌سر سرخوشم
تو عاشق خندان لبي
من بي‌دهان خنديده‌ام
حالا پس از سال‌ها با ديدن پسته‌هاي خندان و به ياد همان دوران روي لبانم خنده‌يي مي‌نشيند تلخ.
به ويژه امسال با روند رو به رشد قيمت خنده در روزها و شب‌هايي كه به بهار نزديك مي‌شويم... در اين روزگار صعود نرخ‌ها، حتي خنده هم براي خود بهايي دارد كه ديگر به اين راحتي برلب هر كس، حتي پسته‌هاي زيبا نيز نمي‌نشيند.
 پسته‌يي كه تا همين چند روز پيش با نرخ كيلويي 20 تا 30 هزار تومان عرضه مي‌شد و تازه خيلي از خانواده‌ها آن را از سبد كالاي خريد خود حذف كرده بودند، به ناگاه براي جا نماندن از قافله گراني شب‌هاي عيد و سال نو به 60 الي 80 تومان رسيده تازه اگر شانس بياوري و خندانش نصيبت شود.
شايد هم زماني برسد كه تنها براي نسل‌هاي بعد آن را نقاشي كنيم تا مفهوم خنده را براي آنها قابل لمس‌تر كنيم. خوب است در اين روزگار پيشرفت جهاني يكي يكي بسياري از همان چيزهايي كه روزي براي همه بود حذف مي‌شوند... حالا خنده... گاهي فكر مي‌كنم در كشورهاي ديگر حتي همين همسايه‌ها براي اعياد خود قيمت‌ها را طوري مي‌شكنند كه همه مردم توان خريد داشته باشند چرا در كشور ما همه‌چيز برعكس است؟ به راستي به كجا چنين شتابان!

اعتماد