فریده لاشایی، بانوی نقاشی ایران درگذشت
سرانجام پس از سالها دست و پنجه نرم کردن با بیماری، مرگ آمد و «فریده لاشایی» را با خود برد. فریده لاشایی در سال ۱۳۲۳ در شهر رشت متولد شد و روز گذشته یعنی 6 اسفند 1391 پس از یک دوره طولانی بیماری در تهران درگذشت. لاشایی در طول حیات هنری خود به عنوان نقاش و نویسنده آثار فراوانی رابه یادگار گذاشت که مسلما در مجالی به دور از اندوه روز درگذشت او میتوان دقیقتر به آنها پرداخت. تکهای از رمان «شالبامو»ی او را باهم میخوانیم:
«فقط یک عکس با ربابه دارم. بغلم کرده. با روسری و پیشبند سپید، هر دو شقورق و آهارزده. توی آفتاب میخندد و من، نامشخص و بیهویت، توی بغلش جا خوش کردهام. گرمای بدن ربابه هویت من بود. چرا هرگز از ربابه نپرسیدمکه چگونه بود آن زمانهای از دست رفته که تنها گرمای تن دایهیی پانزده ساله گواهی میداد که جهان را آب نبرده است و تو در امانی و چه تشنهی زمانهای از دست رفتهام. چه تشنهی آبهای از سبو ریخته. آن همه خوش که سراسر خانه را پر میکردند، خانهیی را که بلشویکها با اسب در آن میتاختند و قالیهایش صدایپای اسبان را خفه میکرد... آن همه، آن همه، در آفتاب بندر انزلی با خانههای روشن اخرایی و شنهای نرم ابریشمیاش، دود شدند. انگار شال همه را برد. شاید همه خیالی بود خوش، چون صدای فهیمه خانم به هنگام ریزش بارانروی سفالهای سرخ رشت.»
خاطرات خواندنياش از زندان شاه
فرزانه طاهری
با توجه به دوره طولانی بیماری فریده، فقدان او قابل پیشبینی بود اما فقدانی که از پس رنجی طولانی رسید. او از بیماری سرطان رنج میبرد، در مراحل متعدد سرطان او عود میکرد و در طول این سالها او را هیچگاه رها نکرد. خاطرهای که از او همیشه در ذهن دارم باز میگردد به حدود سال 79 که نمایشگاهی از آثارش در گالری گلستان برپا شده بود. ما از او خواستیم تا یکی از تندیسهای ارایه شده در نمایشگاهش را به عنوان تندیس جایزه گلشیری به ما بدهد و او هم چهار اثر را به ما هدیه کرد که یکی از این تندیسها به زندهیاد «احمد محمود» تقدیم شد. پس از آن دوره فریده یکی از تندیسها را انتخاب کرد و آن تندیس الگوی تندیس اهدایی جایزه گلشیری در 12 دوره گذشته بوده است. درخصوص جایگاه او در نقاشی آبستره ایران مسلما متخصصان این امر بهتر میتوانند اظهارنظر کنند، هرچند لاشایی چه در مقام نقاش و چه معلم عملکرد روشنی در طول سالها داشته است. اتفاقا پسر من هم در دورهای پیش ایشان آموزش دیده و از نقاشهای جوان و مطرحی که شاگرد او بودهاند، میتوانم به «رکنی حائری» اشاره کنم. نکته دیگری که درباره لاشایی نباید فراموش کرد آن است که همواره نوعی تعهد اجتماعی عمیق داشت. در مورد آثار داستانی لاشایی و خصوصا رمان «شال بامو» که کاندیدای جایزه گلشیری هم بود باید اذعان داشت او به خوبی توانسته بود رنگ و بوی محلی اثر را که به نوعی در امتداد محل زندگیاش هم بود منتقل کند و اثری خوب به یادگار بگذارد. لازم است به کتاب او «دادِ بیداد» که خاطرات زندان او در زمان شاه بود هم اشاره کنم که نخستین خاطرهنگاری زندانیان زن محسوب میشود و اثری به غایت خواندنی است. به هر رو امروز فریده لاشایی نقاش و برجسته، نویسندهافتاده و هنرمند روشنفکر از میان ما رفته است و من این فقدان را به جامعه هنری ایران و دختر عزیزش مانلی تسلیت میگویم و برایش صبر آرزو میکنم.
شرق