مصطفی باد کوبه ای
مصطفی بادکوبهای، شاعر معاصر که سال گذشته در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی به سه سال حبس تعزیری و پنج سال محرومیت از شعرخوانی در انجمنها و سه میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شده بود و این روزها دوران مرخصی خود را از بند ۳۵۰ زندان اوین می گذراند، در شعری تازه که به مناسبت نوروز گفته است:
برخیز هموطن به بهاران سلام کن/ تا بشکند غرور زمستان، قیام کن/ نوروز را نگر که پیام طبیعت است/ لب را به شوق، با لب حق همکلام کن/ دست خدای دفتر دل را گشوده است/ برخیز و در جریده ی دل ثبت نام کن/ شعر برابری است به لب های روز و شب/ جانا به اعتدال زمین احترام کن
نوروز ، سرود صلح
برخیز هموطن به بهاران سلام کن/ تا بشکند غرور زمستان، قیام کن
نوروز را نگر که پیام طبیعت است/ لب را به شوق، با لب حق همکلام کن
مصطفی بادکوبهای، شاعر معاصر که سال گذشته در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی به سه سال حبس تعزیری و پنج سال محرومیت از شعرخوانی در انجمنها و سه میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شده بود و این روزها دوران مرخصی خود را از بند ۳۵۰ زندان اوین می گذراند، در شعری تازه که به مناسبت نوروز گفته است:
برخیز هموطن به بهاران سلام کن/ تا بشکند غرور زمستان، قیام کن/ نوروز را نگر که پیام طبیعت است/ لب را به شوق، با لب حق همکلام کن/ دست خدای دفتر دل را گشوده است/ برخیز و در جریده ی دل ثبت نام کن/ شعر برابری است به لب های روز و شب/ جانا به اعتدال زمین احترام کن
به گزارش کلمه، مصطفی بادکوبه ای، طی سال های گذشته در انتقاد از محمود احمدی نژاد شعرهای فراوانی سروده. او پس از اعتراضات مردمی به اعلام نام محمود احمدی نژاد به عنوان برنده انتخابات خرداد ۸۸، شعرهایی نیز در حمایت از جنبش سبز، جنبش اعتراضی مردم، سرود. دو شعر “فتنه گران” و همچنین “وطن” که توسط خود او و در جلسات شعرخوانی خوانده شده بود، با استقبال مردم و کاربران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی رو به رو شد.
متن کامل شعر جدید مصطفی بادکوبه ای به مناسبت نوروز که در اختیار کلمه قرار گرفته، در زیر می آید:
برخیز هموطن به بهاران سلام کن
تا بشکند غرور زمستان، قیام کن
نوروز را نگر که پیام طبیعت است
لب را به شوق، با لب حق همکلام کن
دست خدای دفتر دل را گشوده است
برخیز و در جریده ی دل ثبت نام کن
شعر برابری است به لب های روز و شب
جانا به اعتدال زمین احترام کن
از ابر عشق، قطره ی آزادگی ببار
دل را تهی ز دشمنی و انتقام کن
خورشید وش به خار و به گل همزمان بتاب
حرف خودی و غیر خودی را تمام کن
ما نسل سرفراز بزرگی چو کورشیم
از لوح او حقوق بشر را پیام کن
برخوان به گوش عالم و آدم سرود صلح
شمشیر کینه را به ادب در نیام کن
بگذر ز قصه های پلید دمشق و شام
هر روز را به صلح و صفا صبح و شام کن
دستی بر آر و با گل سوسن به رقص شو
پایی بکوب و بی هنری را حرام کن
لب بر لب پیاله و دستی به دست دوست
نجوای عشق با لب ساقی و جام کن
بنشین کنار حافظ و خیام و مولوی
اسب چموش عشق به گلواژه رام کن
رندانه نوش خون خم و از صفای دل
یک جرعه نذر زاهد عالی مقام کن
گر شعله ی “امید” ز جان تو سر کشید
نیم نگه به خانه ی صد شیخ خام کن
***
مصطفی بادکوبه ای؛ “امید”
اوین ۱۳۹۱/۱۲/۲۷