خورشت
حالا همه خوانندگان میدانند که هرچیز برای
بدن«نافع» بود آقاجان میخرید. از جمله به که در خانه ما تا به حال هم جزو میوهها
محسوب میشود.
پاییز به فراوانی خریده میشد که برای چند منظور بود:
پاییز به فراوانی خریده میشد که برای چند منظور بود:
مربا، غذا و
خوردن. بهترینش را مامان جدا میکرد و لای پنبه میگذاشت توی زیرزمین خنک برای
خوردن. هربار که به زیرزمین میرفتیم، عطرش کل آن فضا را برداشته بود، چه عطر شیرین
و اشتهاانگیزی.
بههای کوچکتر و کج وکولههایش هم برای مربا مصرف میشد و اگر
زیادتر بود مامان رنده ریز میکرد و در تنزیب آبش را میگرفت و یک لیوان به آقاجان
میداد که میگفت قوت معده است و گاهی هم ما استکانی نصیبمان میشد. شربت به را از
همان آب یا از آب مربا تهیه میکرد. خورشت به یکی از غذاهایی بود که سالی یکبار در
فصلش پخته میشد. مامان دو جور خورشت به درست میکرد یک جورش که صرفه بهحالتر بود
و به تعداد خانواده ما میخورد مانند قیمه با لپه درست میشد. به را قاچ و کمی سرخ
میکردو با کمی شکر مزهدار میکرد و میچید روی قیمه تا با آب آن بپزد. نوع دیگرش
گوشتهای درشت به اندازه قورمهای را با پیاز تفت میداد و میپخت. قاچهای تفت
داده شده به را با کمی شکر و ادویه و زعفران روی آن میچید. چاشنی آن آب غوره بود
که خوشمزهتر بود. اما هیچکدام از بچهها جز آقاجان به پخته را دوست
نداشتند.
ناستین مجابی