به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۱

بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها - 46 - 

اسانلو و جایگاه جدیدش!

سردار مدحی  در کنار  امیر حسین جهانشاهی بنیانگذار “موج سبز” و تلویزیون رها
ماجرای منصور اسانلو نیز مدتی است که در سر در مباحثات چپ و بویژه در خارج از کشور قرار گرفته است. آخرین اخبار حاکی از این هستند که ایشان با پشت کردن به منافع طبقاتی خود در خدمت باندهای مافیائی سرمایه داری بدنبال سازماندهی نوین کارگران زیر پرچم میلیاردر های سودجو می باشد. قطعا این خبری تکاندهنده برای تمامی مشتاقان و حساسان به سرنوشت جنبش کارگری در ایران است. میتوان گفت که کمتر کسی این واقعه را محتمل میدانست که او چنین سرنوشتی را برای خود رقم زند. کندن از طبقه خود و بالا بردن پرچم آنان که در انتظار فرصت ها برای گردن زدن کارگران در فردای پس از سرنگونی جمهوری اسلامی بسر میبرند.
اینکه ایشان با کدام انگیزه ها با جنبش موج سبز و میلیاردر معروف لندن روی هم ریخته است هنوز جای بحث دارد. از هر زاویه ای که به این اقدام اسانلو بنگریم آنرا جز پشت کردن به منافع طبقاتی کارگران نمیتوانیم تعریف کنیم. چنانچه سالهای طولانی او را بعنوان بنیانگذار سندیکای کارکنان شرکت واحد تهران و حومه می شناختیم.
چنانچه با تلاش های من و ما و شما در خارج از کشور این سندیکا و در راس آن منصور اسانلو جایگاهی در میان نهادهای کارگری بین المللی یافتند. سوابق مبارزاتی ایشان بر همه دوستداران جنبش کارگری روشن و واضح است. همه ما در قاعده و نه استثنا تصاویر او را در مجامع و مناسبت ها و بویژه راهپیمائی های اول ماه مه در دست گرفتیم و گفتیم که او مظهری از ستم رفته به کارگران و زحمتکشان کشورمان است.
 تهدید, ارعاب, شکنجه و ضرب و شتم و سالها زندان در مورد او روا شد و تمامی آنها برای اسانلو حداقل تا زمان خروجش از ایران گذشته ای افتخار آمیز برای او باقی گذاشته است. منصور اسانلو را امروز نمیتوان جدا از بستری که او را ( اسانلو ) کرد تحلیل نمود. به همین دلیل می بینیم که  در امتداد اطلاعیه بحث برنگیز سندیکای واحد در قبال او و در بحبوحه تقاضای پناهندگی اش, با فاصله کوتاهی اسانلو در جبهه مخالف طبقه کارگر کشورمان قرار میگیرد. گفته های آقای جهانشاهی را تکذیب نمیکند و گویا خود با سکوت خود علامت رضا میدهد.
جناب امیرحسین جهانشاهی اتهامش تنها سرمایه اندوزی و استثمار انسانها نیست و یا دخالت در امور جابجائی کالا و ارز و غیره, ایشان  تا سالهائی قبل حتی خود را سیاسی نمی شمردند و علاقه ای به این حوزه سرنوشت ساز نداشتند اما جل الخالق که یکباره در کنار سردارمدحی که همه را سر کار گذاشته بود مصاحبه مطبوعاتی و منتج از آن برای رفتن رژیم زمان اعلام می کنند. شارلاتانیسم سیاسی در میان این طیف ها با ماسک های یگانه تازگی ندارد و در آینده میتوان پیوند اسانلو با ایشان و طیف موج سبز را بهتر ارزیابی کرد.
جنبش چپ در خارج از کشور میدان کنش و واکنش به اطلاعیه سندیکا و عملکرد آقای اسانلودر خارج از کشور شد. برخی به نقد اطلاعیه و تعدادی هم خروج اسانلو و چگونگی آنرا مد نظر قرار دادند. بی شک این ماجرا شایسته تحلیل و ارزیابی بود و چپ نمیتوانست از کنار آن بگذرد اما بحث این است که سندیکای واحد تنها معضل جنبش کارگری و چپ بطور کلی میباشد؟
آیا میتوان گفت که چپ بی هویت و پراکنده ما هویت و شناسه های خود را با این سندیکا تعریف میکند و بهمین دلیل ماجرای سندیکا و اسانلو پارامتری حیاتی برای چپ ارزیابی می شود؟ آیا این نشان فقر چپ نیست که برای ابراز وجودش و هویت یافتن در پرتو یک واقعه  چنان صفبندی میکند و مدتها در میان خود شکاف می اندازد؟ آیا سندیکائی که در اطلاعیه خود درباره اخراج اسانلو توده کارکنان واحد را مخاطب قرار نمیدهد و بنوعی درخواست ترمز زدن به حمایت از او برای پناهندگی میشود, بیانگر هویت چپ ماست؟
اینجانب بعنوان جزئی از دوستداران چپ از گذشته مبارزاتی و کرامت انسانی اسانلو دفاع کرده و نقد خود را به اطلاعیه سندیکا شفاف نوشتم. نقدهائی دریافت کردم که نشان از صفبندی جدید در میان نهادهای کارگری و چپ داشتند. در همان مطلب نیز نوشتم که:
 دوستی پرسیده است که آیا با پیوند جدید آقای اسانلو با جنبش موج سبز نظر خود را پس خواهم گرفت؟
بنظر من آنچه در لینک بالا می بینید دفاع از حیثیت زخم خورده یک رهبرسندیکائی کارگری است با گذشته ای پر درد از مبارزه برای احیای سندیکای واحد و در شرایط بحرانی تقاضای پناهندگی در کشور همسایه و این نوع رفتار سیاسی اجتماعی نیازی به بازنگری ندارد زیرا که بشدت مسئولانه و مبتنی بر احترام به کرامت انسانی اوست.
4.3.2013