به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۱

سالار عقیلی
تصنیف بهارا
دلا مژده داری که این بیقراری نشان بهار است








تصنیف "بهارا" با صدای سالار عقیلی

در قدمت سربنهم تا که بیایی
دل برده ای از دست من جانا کجایی

بیاای نسیم آرزو برای دلم قصه بگو از خاک کویش
که من بیقرارم کوه به کوه در جستجویش

به شهر غمت خانه کنم
کجابی تو کاشانه کنم

که شد در رهت جان من بیقرار رسیدن
که شد در رهت جان من بیقرار رسیدن

چه آتش زدی در دل من
که دل میدرد جامه ی من

بگو ای نسیم سحری
کی برسرم میگذری
خدارا پریشان توام بر من بیفکن نظری

بهارا کنار من بمان
مگر باشم از جور خزان
همسایه ی تو در سایه ی تو

نداری خبر از لاله ها پریشانی آلاله ها
نداری خبر از لاله ها پریشانی آلاله ها
کزین غم بگریم چودانم بجان بار گران

به لطف خیالت به شهر وصالت دلم رهسپارت
به شوق بهاران چنان باد و باران دلم بیقرارت

دلا مژده داری که این بیقراری نشان بهار است
دلا مژده داری که این بیقراری نشان بهار است

نشان بهار است