به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۲

نويسنده : حمزه خليلي واوسري

حسن و حسین 

- مي‌گويند واژه «اسم» از «وسمه» در زبان عربي گرفته شده كه در واقع همان داغي است كه از قديم بر صورت غلامان حك مي‌كردند!! تا شناخته شوند. كم‌كم از داغ به «اسم» رسيديم كه وجه تمايز انسان‌ها، حتي در يك خانواده و با يك فاميلي مشترك هستند و زماني كه دو اسم براي يك فرد مشترك باشند، فاميلي به كمك مي‌آيد، مانند زماني كه صحبت از شهيد «باكري» مي‌شود، «حميد» يا «مهدي» وجه تمايز مي‌شوند.
-بعضي از افراد در بعضي از جوامع از چنان شهرتي برخوردارند كه كم كم اسم آنها نماد يك تفكر مي‌شود و وقتي نامشان در محفلي بر زبان مي‌آيد، فرهنگي در ذهن متبادر مي‌شود، مانند «حسين فهميده» كه يادآور اوج ايثار در اوج نوجواني است.
- گاهي اوقات يك نفر به خاطر وجهه مثبت يا منفي، نوع نگاه جهانيان به ملتي را كه آن فرد، منسوب به آن است، و حتي آينده ملتي را با نام خود در جهت خوبي يا بدي رقم مي‌زند، مانند «ماها تير محمد» و «صدام» كه آن، مالزي را بدون منابع خاص، تنها براساس يك برنامه درست در زمره كشورهاي پيشرفته قرار مي‌دهد و اين، عراق را با آن همه منابع خاص، تنها براساس بي برنامگي ها- بخوانيد زياده‌طلبي‌ها- در كمتر از 20 سال درگير سه جنگ فرسايشي و فراگير مي‌نمايد.
حالا با اين سه مقدمه كوتاه كه در كُنه خويش خيلي كم با هم ارتباط معنايي دارند، به سراغ يك ماجراي سياسي بين ايران و آمريكا مي‌رويم كه اين روزها راست و دروغش گل سرسبد رسانه‌هاي خبري دنيا، به ويژه در ايران – با نگاه‌هاي كاملاً متفاوت و متضاد- شده است. ماجرايي كه دو اسم «حسن» و «حسين» را در خود تنيده دارد. در آن سوي دنيا كه به «ينگه» معروف است، پس از كارتر، ريگان، كلينتون، بوش پدر و بوش پسر كه گاهي ايران را حتي «محور شرارت» مي‌خواندند، سياه پوستي به نام «باراك اوباما» براي دومين بار بر مسند رياست جمهوري نشسته كه علي‌رغم فضاي سنگين تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي، در مجمع عمومي سازمان ملل كه صدايش براي اكثر ملل دنيا، به‌ويژه مردم آمريكا پخش مي‌شود، از حق ايران و ايراني مي‌گويد. مردي كه در كنار اسم لاتين خويش، با نام «حسين» نيز شناخته مي‌شود.
در ايران نيز پس از بني‌صدر، شهيد رجايي، آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، حجت‌الاسلام خاتمي، دو دوره مردي به نام «محمود احمدي‌نژاد» بر مسند قوه اجرايي نشست كه رويكردش درباره آمريكا، گاه سياه و گاه سفيد بود. زماني نامه‌هاي متوالي چند صفحه اي به مسئولان «ينگه دنيا» مي‌نوشت و گاهي صراحتاً نويد فروپاشي دولتش را تا شش ماه ديگر مي‌داد و هر ساله در مجمع عمومي سخناني مي‌گفت كه عده‌اي در داخل حتي پيشنهاد مي‌دادند كه اين متن بايد در كتاب‌هاي درسي مدارس و دانشگاه‌ها بيايد. دوره اش تمام شد و اين بار مردم يك «روحاني» را انتخاب كردند كه نامش «حسن» است.
«حسن”و”حسين” ايران و آمريكا كه هر كدام نماينده رسمي دو ملت با سابقه تاريخي متفاوت هستند، تصميم گرفتند كه يك بار- و شايد براي آغاز- از پشت ديواري 35 ساله كه ملاتش كينه‌هاي عقلاني رژيم صهيونيستي و آجرهايش دوستي‌هاي غيرعقلاني بعضي از متعصبين داخلي در دو كشور است، تلفني با هم صحبت كنند و از سوءتفاهم‌ها و حسن‌نيت‌ها بگويند.
دو اسمي كه حالا ديگر در فرهنگ ديپلماسي دو كشور و حتي در سراسر دنيا، نماد فرهنگ «گفت وگو» براي صلح در مقابل يك ضدفرهنگ به نام «جنگ» شدند. دو اسمي كه مي‌توانستند براي ويراني آينده روابط دو كشور، مانند «صدام» براي عراق باشند، اما ترجيح دادند براي آباداني روابط دو كشور كه 35 سال با بمب‌هاي خبري و گاهي با انفجارهاي كينه‌توزانه، ويران شد، معمار روزهاي بي كينه باشند.
البته هر دو بايد توجه داشته باشند كه اين در؛ روي پاشنه صلح به راحتي نمي‌چرخد، چون در آمريكا و ايران «جان بولتون‌ها» آسوده نمي‌نشينند و مي‌بينيم در همين چند روز چگونه مطالب روزنامه‌هاي آمريكايي، براي تكرار تهديد و تحقير تيتر اصلي بعضي از روزنامه‌هاي ايران مي‌شود و بالعكس.
در كنار اين متعصبين داخلي، يك دولت نامشروع را هم بگذاريم كه اصلاً رونق حياتش در دشمني ايران و آمريكاست و هر مقدار كه اين دو كشور به هم نزديك شوند، نفس‌هاي رژيم صهيونيستي به شماره مي‌افتد.
حالا بايد ببينيم حسن و حسين در اين ميدان چه مي‌كنند؟! آيا مي‌توانند غبار 35 ساله از گرد و خاك تندروها را از روي آيينه ديپلماسي بزدايند تا مردم ايران و آمريكا تصوير همديگر را ببينند!؟يا باز هم اين تندروها هستند كه با همه اقليت بودنشان؛ براي اكثريت تصميم مي‌گيرند؟ تندروهايي كه بعيد نيست براي ناكام گذاشتن تفاهم دو كشور براي خط مستقيم پروازي؛ سفر با هواپيما را حرام اعلام كنند.!!!
ابتکار