ناصر پاک نژاد
نقد راه حل نوری علا
(بخش اول)
(بخش اول)
از نظرمن، راه حل وخط و مشی آقای نوریعلا، نه تنها چاره مشکل اپوزیسیون واقعی رژیم و ملت ایران نیست، بلکه موجب تفرق و انفعال کنشگران سیاسی و ناامیدی مردم از اپوزیسیون نیز شده است. و متاسفانه با تمام انتقادها و مخالفتهای اصولی و منطقی که به ایشان صورت گرفته و میگیرد، ایشان نه تنها پاسخگو نیست بلکه همچنان راه خود را میرود و این گونه به نظر میرسد که گویا ایشان اهداف خاصی را که بر خلاف منافع ملی است دنبال میکند.
آیا راه حل آقای نوری علا، برخلاف منافع ملی است؟ (بخش اول)
چندسالی است، آقای اسماعیل نوریعلا در
کنارنظریهپردازی، وارد فعالیت مستقیم درعرصه سیاست شدهاند و معتقد هستند ایجاد
آلترناتیو سکولاردمکراسی راه حل نجات ایران و ایرانی است.
اینجانب هر چند خود را سکولاردمکرات و
مخالف رژیم میشناسم، اما معتقدم راه حل نجات ایران و ایرانی در ایجاد آلترناتیو
سکولاردمکراسی نیست، و از همان هنگام که ایشان تشکل سکولارهای سبز را ایجاد کردند،
سعی نمودم به اشکال مختلف به آقای نوریعلا بگویم که راه حلتان اشتباه است و
تامین کننده منافع ملی نمیباشد.
اما ایشان در مقابل انتقادهایم برخوردهای
نامناسبی انجام دادند و آخرین آن در دو هفته پیش در فیس بوک بود(۱) و مرا به این
نتیجه رسانیدند که با ایشان نمیشود ازطریق بحث و گفتگو به نتیجه رسید.
از آنجائی که سومین نشست سالیانه
سکولاردمکراتها در اواخر
هفته آینده انجام میشود، و محور نشست نیز در ارتباط با«چراسکولار دموکراتها هنوز
متحد نشدهاند» میباشد، وظیفه خود میدانم مخالفت خودم را با ایجاد آلترناتیو
سکولاردمکراسی علنیترنمایم و تأکید کنم، یگانه راه
حل نجات ایران و ایرانی در ایجاد «جبهه آزادیخواهی» است. در عین حال به
برگزارکنندگان و شرکت کنندگان درنشست نیز باید بگویم: اگر به واقع میخواهید بدانید که چرا سکولاردمکراتها هنوز
متحد نشدهاند، ابتدا تفکر و برنامه و برخوردهایتان را با دیگران به نقد بکشید تا
متوجه شوید تا چه میزان خودتان در متحد نشدن سکولاردمکراتها نقش
داشتهاید و تا چه میزان
با خط و مشیای که برگزیدهاید خود مانعی برای ایجاد آلترناتیو رژیم و حتی
متحدکردن سکولاردمکراتها بودهاید.
از آنجائی که نظریهپرداز و پیشبرنده خط
و مشی سکولاردمکراتها، آقای نوریعلا میباشد و
ایشان نیز نقش بسزایی حتی در متحد نشدن سکولاردمکراتها و عدم ایجاد آلترناتیو رژیم دارند،
بدین جهت ایشان را مخاطب نظراتم قرار میدهم .
از نظرمن، راه حل وخط و مشی آقای نوریعلا،
نه تنها چاره مشکل اپوزیسیون واقعی رژیم و ملت ایران نیست، بلکه موجب تفرق و
انفعال کنشگران سیاسی و ناامیدی مردم از اپوزیسیون نیز شده است. و متاسفانه با
تمام انتقادها و مخالفتهای اصولی و منطقی که به ایشان صورت گرفته
و میگیرد، ایشان
نه تنها پاسخگو نیست بلکه همچنان راه خود را میروند و این گونه به نظر میرسد که
گویا ایشان اهداف خاصی را که بر خلاف منافع ملی است دنبال میکند.
هر چند من به سوابق آقای نوریعلا در آن
طیف فکری که موجب روی کار آمدن خمینی شد کاری ندارم؛ اما نکته مهم این است که
ایشان همچنان از
اشتباه بزرگ آن دوران درس نگرفتهاند و حتی میگویند: کاری نکردهام که بخواهم از
مردم عذرخواهی کنم!
به هر روی، ایشان امروز خودشان را مخالف
رژیم قلمداد و سکولاردمکرات معرفی میکنند و مدعی هستند که خواهان استقرار حاکمیت
ملی میباشند. همچنین مدعی
هستندکه خط و مشیای که جهت ایجاد آلترناتیو سکولاردمکراسی در چارچوب «پیماننامه
عصر نو»شان دنبال میکنند، همان راه حل نجات ایران و ایرانی است که تامین کننده
منافع ملی نیز میباشد!
اما با کمی تعمق در مواضع سیاسی آقای نوریعلا
به این نتیجه خواهیم رسید که اقدامات و فعالیتهای ایشان نه تنها راه حل نجات
ایران و ایرانی نیست بلکه بر خلاف منافع ملی هم هست. در عین حال با توجه به عملکرد
و رفتار ایشان، چندان هم دمکرات و قابل اعتماد نیستند. از این رو، همراهی با او به
هر طریقی نیز بر خلاف منافع ملی خواهد بود.
برای اینکه بتوانم درستی مطالب فوق را
روشن کنم ابتدا این پرسش را مطرح مینمایم:
- آیا اسماعیل نوریعلا شخص آگاهی در مسایل سیاسی–
مبارزاتی است؟
اگر پاسخمان منفی باشد، آنگاه پرسش بعدی این است: به چه دلیل ایشان خود را دارای این صلاحیت
دیده است که به عنوان نظریهپرداز راه حل ارایه دهد و تشکلی را برای فعالیتهای سیاسیاش که نمیتواند تامین
کننده منافع ملی باشد، به وجودآورد؟
آیا وی این احتمال را نمیدهد که در
صورت ارایه راه حلی اشتباه و دنبال کردن آن در قالب تشکل سیاسی، که پاسخگوی
مسایل و مشکلات اپوزیسیون واقعی رژیم و مردم و کشور نمیباشد، بر خلاف منافع ملی
حرکت کرده است؟
اما اگر پاسخ به پرسش ما
مثبت باشد، آنگاه پرسش دیگری مطرح میشود:
- به چه دلیل ایشان راه حلی را ارایه و دنبال میکند که نمیتواند موجب برچیدن رژیم شود و نمیتواند چاره مسایل و مشکلات ایران و ایرانی
در این مقطع باشد؟
نظر من در مورد آقای نوریعلا این است که
او به مسایل سیاسی– مبارزاتی واقف است و خط و مشی ای که دنبال میکند آگاهانه
میباشد.
بر این اساس نیز من و دیگر کنشگران سیاسی
باید بتوانیم پاسخ سوالات و انتقادات خود را از ایشان دریافت کنیم و هم ایشان و هم
ما آنها را به پیشگاه ملت برای قضاوت نهایی ارایه دهیم.
در هر صورت بنا دارم برای رسیدن به تشخیص
مطلوب، به روش پرسش و پاسخ به نتایجی برسم. از این رو، دو سئوال زیررا
مطرح و به آن پاسخ میدهم، و بر اساس آنها به سئوالات دیگرخواهم
پرداخت تا بتوان به پاسخهای مورد نظر دست یافت.
نخستین سئوال: علت مخالفت اصلی ما با رژیم
چیست؟
دومین سئوال: راه حل درست برای رسیدن به
اهداف کدام است؟
به سئوال اول میتوان این گونه پاسخ داد.
آیا «مخالفت ما با رژیم» به دلیل این است
که:
- رژیم، من یا ما را درغارت و چپاول مردم و کشور سهیم
نمیکند؟
- میخواهم قدرت سیاسی، تنها دراختیارحزب و سازمان من
باشد وجایگزین رژیم تنها من باشم؟
- من یا ما را ازحکومت ساقط کرده و حکومت خودش را
جایگزین کرده است؟
- در تحقق هر آنچه که لازمه زندگی بهتر و آسوده و
مطمئنتر برای همه مردم میباشد، مانع بزرگی است؟
اگر پاسخ، مورد اول یا دوم یا سوم باشد،
به این مفهوم است که آن شخص یا جریان، ماهیتاش همانند رژیم است.
اما اگر پاسخ مورد چهارم باشد، به این
مفهوم است که آن شخص یا جریان به سرنوشت همه مردم اهمیت میدهد و دل در گروی ایران
و ایرانی دارد.
از این رو، بالطبع باید به دنبال برقراری
حاکمیت مردم بر مردم، با تضمین حقوق شهروندی اقلیت (حاکمیت ملی) باشیم.
حاکمیتی که نتیجهاش بجزفراهم آوردن شرایط
تحقق زندگی بهتر، آسوده و مطمئنتر برای همگان، یا به عبارتی برای همه ملت، چیز دیگری نمیتواند
باشد.
بنا بر این در ارتباط با سئوال فوق، میتوان
نتیجه گرفت: علت مخالفت ما با رژیم، در برقرار نبودن
حاکمیت ملی است.
سئوال دیگر این است: تحقق چه مواردی موجب فراهم شدن شرایط تحقق
زندگی بهتر، آسوده و مطمئنتر برای همگان یا همه مردم (ملت) میشود؟
آن مواردی که موجب محقق شدن آن زندگی
بهتر، آسوده و مطمئنتر برای ملت میگردد، مواردی مشخص هستند شامل :
توسعه و پیشرفت در اقتصاد، صنعت، علوم و
تکنولوژی و فن آوری، تربیت متخصص و فراری ندادن مغزهای کشور، حفظ محیط زیست، کسب
بهترین سود ازمعاملات جهانی، حفظ و دفاع از تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور و وحدت
ملی، حفظ روابط حسنه سیاسی با همسایگان و جامعه جهانی، صلح، و حفظ آثار باستانی و
ارزشهای انسانی، به عنوان تاریخ و هویت و فرهنگ ایرانیان، و در یک کلام هر آنچه
که موجب تامین شرایط زندگی بهتر، آسوده و مطمئنتر برای همه مردم ساکن ایران
(ملت)، یعنی فراهم آوردن مسکن، غذا، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، امنیت، و… همچنین
حفظ و افزایش قدرت، اعتبار و منزلت ملت ایران در جامعه جهانی است.
موارد فوق، مواردی است که بعید است از سوی
شخص یا جریانی مورد تأئید نباشد. بدین جهت، میشود موارد فوق را به دلیل داشتن
وحدت نظر و وجه اشتراک همهمان، که منافع فرد فردمان را تامین میکند، درقالب
«منافع همگانی یا منافع ملی» تعریف کرد.
اما برای فراهم شدن زندگی بهتر و آسوده و
مطمئنتر، موارد یا موضوعات دیگری وجود دارد که مکمل موارد بالاست. ولی هر یک از
ما، در مورد آن موارد یا موضوعات، نظر مشترک نداریم.
آن موارد یا موضوعات، در واقع در ارتباط
با ابزار و چگونگی رسیدن به منافع ملی است. مواردی که شامل شکل نظام سیاسی کشور،
ساختار اداری کشور، قوانین مربوط به عدالت اجتماعی و قوانین قضایی، میزان آزادیھای
اجتماعی و فرد ی، نوع سیستم اقتصادی کشور، سکولاریسم یا لائیسته و یا حتی دخالت
دین در حکومت، موارد یا موضوعات مشابه دیگری میباشد که بر روی آنها نظر مشترک
نداریم.
از این رو، چگونگی حل آنها از طریق صندوقهای رأی ممکن
است که میبایست آن را در چارچوب منافع جامعه تعریف نمود.
نکاتی که میتوان در رابطه با منافع ملی و
منافع جامعه مطرح کرد از این قرارند:
نخست : منافع ملی با منافع جامعه، دو موضوع
متفاوت اما مکمل یکدیگر و غیرقابل تفکیک از هم میباشند؛ و هدف هر دو در جهت فراهم شدن
زندگی بهتر، آسوده و مطمئنتراست. منتهی در موارد مشخص منافع ملی وحدت نظرداریم،
اما درباره منافع جامعه وحدت نظر نداریم و از طریق صندوقهای رأی مسایل را حل میکنیم.
دوم: بر مبنای تفاوت منافع ملی و منافع جامعه،
مشخص میشود چه مواردی در شرایط مختلف در اولویت قراردارند و چه موارد دیگری در
اولویت قرار ندارند. بر این اساس نیز مشخص خواهد شد که مسئولیت و وظایف هر یک از
ما در مقاطع مختلف چه میتواند باشد.
تصور میکنم، تا بدین جا مشخص شده
باشد که دلیل مخالفت اصلی ما با رژیم چیست، همچنین منافع ملی و منافع جامعه از
نظر ما چه میباشد.
حال با توجه به این نکات، میشود به سئوال
دوم، یعنی
«راه حل درست
برای رسیدن به اهداف کدام است؟” پرداخت.
برای پاسخ به این سئوال کلیدی، باز هم
باید به یک سری سئوالات دیگر پاسخ داد.
- آیا این رژیم آنچه که من و شما در آن مشترک هستیم
را (منافع ملی) به خطر انداخته است یا خیر؟
- آیا این رژیم با توجه به کارنامهاش میتواند تأمین کننده منافع ملی درآینده
باشد یا خیر؟
با توجه به تعریف و مشخصهای که از
منافع ملی داریم، پاسخ به سئوال اول مثبت است. یعنی رژیم منافع ملی را که منافع مشترک
همه ما میباشد به خطر
انداخته است.
پاسخ به سئوال دوم نیز با توجه به اینکه این رژیم از بدو
حاکمیتاش دست به
جنایت و کشتار زده است، از قدرت سوء استفاده کرده و به غارت و چپاول ثروت ملی
پرداخته است، یا ثروت ملی را به دیگر کشورها بذل و بخشش کرده یا به بهای بسیارکم
فروخته است، و مردم را به فلاکت و بدبختی انداخته و کشور را به ویرانی رسانده است
و در یک کلام کارنامهاش سیاه است،پاسخ منفی است و نمیشود از چنین
رژیمی انتظارداشت که منافع ملی مردم ایران را تامین کند. بنا بر این باید برچیده،
سرنگون، براندازی، منحل و… شود.
با توجه به پاسخ سئوالات فوق، اکنون سئوال
دیگری مطرح میشود:
آیا مدت زمان برچیدن، سرنگونی، براندازی ،
انحلال و… رژیم در کوتاهترین زمان ممکن باید صورت گیرد یا در میان
مدت یا در درازمدت؟
بدیهی است که پاسخ سئوال «در کوتاهترین زمان ممکن» است زیرا که ماندگاری یک روز بیشتر رژیم،
منافع ملی ما را بیش از پیش نابود مینماید.
و در ادامه پرسش دیگر مطرح میشود: کدام راه حل میتواند در کوتاهترین زمان
ممکن موجب تغییر رژیم گردد؟
پاسخی که میتوان به این سئوال داد این
است که: آن راه حلی که بتواند همه مردم )بخوانید همه طیفهای سیاسی باورمند به
حاکمیت ملی) را به صحنه
مبارزه برای تامین منافع خودشان (منافع ملی) بکشاند. تا
این امکان به وجود آید که از همه قدرت و توان مردم، در جهت ساقط کردن هر چه سریعتر
رژیم استفاده کرد.
و آن ، چه موضوعی است که میتواند همه طیفهای سیاسی
را برای ایجاد آلترناتیو رژیم همبسته نماید؟
- آیا آن راه حل، ایجاد آلترناتیو سکولار دمکراتیک
است؟
پاسخ منفی است زیرا که همه طیفهای سیاسی
سکولارنیستند بلکه در میان آنان طیفهای دیگری وجودارند که برخی از آنان
باورمند به لائیسیته که خواهان جدایی دین از سیاست (و نه فقط جدایی دین از حکومت)
میباشند نیز
وجود دارد.
پس مشخص میشود راه حل سکولاردمکراسی نمیتواند همه
طیفهای سیاسی
را گرد خود بیاورد. در صورتی که ما نیازمند مشارکت همه طیفهای سیاسی
هستیم.
- آیا آن راه حل در توافق با پذیرش مفاد جهانی حقوق
بشر است؟
باز هم پاسخ منفی است زیرا که طیفهای سیاسی
چپ، یا با بند ۱۷ مفادحقوق بشرکه مالکیت خصوصی را تأئید میکند موافق نیستند، یا اینکه معتقدند که
مفاد جهانی حقوق بشرکامل نیست و نمیتواند حقوق انسان در آن واقعا تامین گردد.
- آیا آن راه حل در توافق با حکومت متمرکز یا
غیرمتمرکز است؟
باز هم پاسخ منفی است زیرا همان طورکه از
سئوال مشخص است، در میان طیفهای سیاسی هستند جریانهایی که به حکومت متمرکز یا
غیرمتمرکز باوردارند.
بنا بر این، آنچه میتوان از سئوالات فوق یا سئوالات مشابه
دیگری که در برگیرنده همه طیفهای سیاسی نمیباشد، نتیجه گرفت:
هیچ یک از موارد فوق نمیتواند همه
طیفهای سیاسی
باورمند به حاکمیت ملی مخالف رژیم را دور محور خود گرد آورد و
آلترناتیو قدرتمندی در برابر رژیم ایجاد نماید.
پس راه حلی که بتواند همه طیفهای سیاسی
را گرد هم آورد تا هر چه سریعتر رژیم را از قدرت ساقط نماید کدام است؟
آن راه حل، ایجاد جبهه آزادیخواهی یا
بنا به نظر برخی دیگر، جبهه دگراندیشخواهی، یا جبهه ضددیکتاتوری است.
جبههای که تنها یک موضوع اساسی در محور
آن قراردارد: برقراری آزادیهای سیاسی.
و کیست که نداند، برقراری آزادیهای سیاسی
، پیششرط
تحقق دمکراسی (حاکمیت ملی)، عدالت اجتماعی، توسعه و پیشرفت، رفاه و استقلال می
باشد؛ و مردم در برقراری آزادیهای سیاسی، با داشتن حق انتخاب آزاد در
انتخابات آزاد، میتوانند به خواستها وخواستههای خود دست یابند.
در چارچوب جبهه آزادیخواهی، کسی خود را
نماینده مردم یا قیم مردم نمیداند که بخواهد از امروز، در مورد مسایلی
که (منافع
جامعه) در حق انتخاب مردم هست با یکدیگر به توافق
برسند.
بر این مبنا نتیجه میگیرم: مورد یا
موضوعی که میتواند همه
ما را در کنار هم قرار دهد و «همبستگی ملی» را به مفهوم واقعی کلمه محقق کند تا هر چه
سریعتر رژیم ساقط شود و موجب جلوگیری از نابودی هر چه بیشتر منافع مشترک ما
(منافع ملی) توسط رژیم گردد، همانا ایجاد جبهه آزادیخواهی علیه
رژیم دیکتاتوری حاکم بر کشور است. بنا بر این، مشخص و روشن است که این راه حل بهترین راه حل تامین
کننده منافع ملی ما میباشد.
اکنون تصور میکنم به روشنی مشخص شده باشد
که راه حل آقای نوریعلا در قالب ایجاد آلترناتیو سکولاردمکرات، یا هرشخص یا جریان
دیگری که نتواند در را برای همه طیفهای سیاسی باز نماید، نمیتواند تأمین
کننده منافع ملی باشد زیرا نمیتواند همه طیفهای سیاسی را حول محور خود گرد آورد. در
نتیجه، نمیتوان رژیم را در کوتاهترین زمان
ممکن از مسند قدرت به زیر کشید.
اما برعکس، در «جبهه آزادیخواهی»
به روی همه اشخاص یا جریاناتی که تنها به حقوق و آزادیهای سیاسی مخالف خود باور داشته باشند،
باز است.
حال، اگر شخص یا جریانی، این حق آزادیهای سیاسی
را برای مخالف خود قایل نباشد، در واقع هر ادعایی که در مورد آزادیخواهی و
دمکراسیخواهی داشته باشد، قابل باورنخواهد بود و راه نیز به جایی نخواهد برد بلکه
تنها دانسته یا ندانسته مجدداً ملت را به سیاهچالی از نوع دیگر فروخواهد برد.
آنچه در بالا آورده شد، از زاویه تامین
منافع ملی بود و تصورمیکنم توانسته باشم اثبات کنم که راه حل
درست در همبستگی ملی است. و همبستگی ملی به مفهوم واقعی کلمه «ملی» نیز تنها در
چارچوب ایجاد جبهه آزادیخواهی امکانپذیراست و بهترین راه حلی میباشد که
تأمین کننده منافع ملی است.
در صورتی که راه حل سکولاردمکراسی آقای
نوریعلا بر خلاف منافع ملی است و تامین کننده منافع ملی نیست.
در اینجا بخش اول نظراتم را به پایان میبرم
و در بخش دوم از زاویه دیگری در رد ایجاد آلترناتیو سکولار دمکرات مورد نظر
آقای نوریعلا خواهم پرداخت تا هر چه بیشتر به راه حل کاملاً اشتباه ایشان
واقف گردیم.
پاینده ایران
ناصر پاک
نژاد
1-
مکاتبه
من و آقای نوری علا درفیس بوک