به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۴

منوچهر سخایی، آزادی ـ دلم خوش نیست

منوچهر سخایی

آزادی

من از قلب هزاران جنگل وصحرا گذر کردم
به دنیای قشنگ و خوب خوشبختا سفر کردم
اومدم با هزار سختی واسه دیدار خوشبختی
ولی در ساحل دریای آزادی دلم خوش نیست
دلم خوش نیست



دلم خوش نیست




آزادی
من از قلب هزاران جنگل وصحرا گذر کردم
به دنیای قشنگ و خوب خوشبختا سفر کردم
اومدم با هزار سختی واسه دیدار خوشبختی
ولی در ساحل دریای آزادی دلم خوش نیست
دلم خوش نیست
تو این شهری که گوشا کر شده از شیون شادی
دلم خوش نیست
به هرجا می روم بوید مشام عطر هوس ها را
شکوفه می کند غوغا به هرجا می نهی پا را
میان شاخه های گل شراب کهنه در دستم
زنم فریاد مستانه که من هم سرخوش و مستم
ولی در عالم مستی گریزانم از این هستی
که هستم در بهشت آرزوها و دلم خوش نیست
دلم خوش نیست
تو این شهری که گوشا کر شده از شیون شادی
دلم خوش نیست
من از قلب هزاران جنگل وصحرا گذر کردم
به دنیای قشنگ و خوب خوشبختا سفر کردم
اومدم با هزار سختی واسه دیدار خوشبختی
ولی در ساحل دریای آزادی دلم خوش نیست
دلم خوش نیست
تو این شهری که گوشا کر شده از شیون شادی
دلم خوش نیست
اگرچه گریه های من حدیث سیل بارانه
میرم چون از برایم زندگی دیدار یارانه
میرم تا باز ببینم اوج پرواز کبوترها
میرم چون طوطیای چشم های خاک ایران