به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۴

شعری از م. شفق در اعتراض به ممنوعیت زنان برای تماشای مسابقات والیبال

اعتراض...
سهم من چیست در این هستی بی نام و نشان
سهم من چیست در این ورطه خاموش و نهان

هم تو را همسر و همگام و هماغوش شوم
هم گناه شهوانی تو بر دوش شوم

کودک عشق به بار آرم و بالنده کنم
نام خود پاک کنم، نام تو پاینده کنم 


بی تو در خانه و همدوش تو در جمع کسان
رنج بی اجر کشم، کار برازنده کنم

روی خود گیرم و رنگ از رخ دل پاک کنم
همه شادی و هوا و هوسم پاک کنم

و تو آسوده به هر جامه به هر جا بشوی
هرکجا مسلخ اندیشه همانجا بشوی

سینه را چاک کنی، داد که حاشا برود
سهم زن نیست که راحت به تماشا برود

غیرت آن بود که در خانه کنارم باشی
نه به وادی ستم مجمر نارم باشی

تو چه دانی ز عدالت که مرا سهم دهی
تو به غرقاب جهالت ز کجا فهم دهی

نه شریکی، نه رفیقی، نه رئیسی، نه خدا
بانگ رسوایی ات و گوش جهان از فردا

مدرسه فمینیستی: شعر بالا به قلم م. شفق است که پس از اعلام نهایی ممنوعیت زنان برای تماشای مسابقات والیبال در استادیوم آزادی سروده شده