به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۴

خلوت از دست رفتن دوست، منوچهر صالحی

دکتر منوچهر صالحی                                   دکتر خسرو شاکری زند 
پیام هولناک و باورنکردنی بود. با خبر شدم که دوست دیرینم، دکتر خسرو شاکری زند، که در دوران دبیرستان به نهضت ملی پیوسته و از پایه گذاران جبهه ملی در خارج از کشور و کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایران بود و تا مرگ نابهنگام خود بی‌باکانه علیه استبداد ستم‌شاهی و ولایت مطلقه فقیه مبارزه کرد، در روز دوشنبه ۲۹ ژوئن ۲۰۱۵ در نتیجه سکته مغزی در یکی از بیمارستان‌های پاریس درگذشت. خبر مرگ او برایم بسیار تکان دهنده و هولناک بود، زیرا خسرو یکی از فرهیخته‌‌ترین و میهن‌پرست‌ترین ایرانیانی بود که در درازای زندگی ۷۲ ساله‌ام شناختم. او چند دوره عضو هیئت اجرائیه جبهه ملی و هم‌چنین هیئت دبیران کنفدراسیون جهانی بود.

من با او در سال ۱۹۶۵ در نشست جبهه ملی که پیش از تشکیل کنگره کنفدراسیون در فرانکفورت تشکیل شد، آشنا شدم. در آن نشست خسرو تنها کسی بود که از مواضع سوسیالیستی من دفاع کرد. از آن پس کم و بیش با هم در ارتباط بودیم و یک سال بعد که دبیر انتشارات کنفدراسیون و مسئول انتشار «شانزده آذر» بود، به او در انتشار آن نشریه یاری رساندم و برخی از مقالات ۱۶ آذر آن دوران را نوشتم و برخی نوشته‌ها را برایش ویراستاری کردم. 

خسرو در دورانی که یکی از مسئولین کنفدراسیون بود، پروژه «صندوق بورس» را پیاده کرد و توانست برای برخی از دانشجویان کم بضاعت ایرانی که عضو کنفدراسیون بودند، از دانشگاه‌های مختلف جهان بورس تحصیلی بگیرد تا بتوانند به تحصیل خود ادامه دهند. شوربختانه پس از کناره‌گیری او از هیئت دبیران کنفدراسیون این پروژه پیگیری نشد.

خسرو به آن بخش از جبهه ملی تعلق داشت که در عین هواداری بی چون و چرا از دستاوردهای دمکراتیک انقلاب مشروطه و نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق به تدریج به چپ گرائید و پس از چندی به همکاری خود با آن سازمان پایان داد و راه دیگری را برای ادامه مبارزه برگزید. همان گونه که در رابطه با یادبود محمود راسخ نوشتم، نخستین گردهمائی بخشی از چپ‌های جبهه ملی در تابستان ۱۹۶۹ در فلورانس و در آپارتمان خسرو برگزار شد. شوربختانه به دلیل اختلاف‌های بسیار کوچک و سلیقه‌ای، خسرو حاضر به ادامه همکاری با ما نشد و در نتیجه «گروه کارگر» را بدون او بنیاد نهادیم. 

خسرو اما بیکار ننشست و با ایجاد «انتشارات مزدک» و تلاشی بی‌مانند به گردآوری «اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران» پرداخت و در این حوزه ۲۳ جزوه و کتاب انتشار داد. دو کتاب از همین رده که یکی به فارسی و دیگری به آلمانی منتشر شدند، مربوط می‌شود به آثار سیاسی و تئوریک آوتیس (اردشیر) سلطانزاده که یکی از فرهیخته‌ترین کمونیست‌های ایران بود و در دوران تبعید در روسیه شوروی به دستور استالین سر به نیست شد. 



خسرو هم‌چنین با انتشار جزوه «افسانه خلق‌های ایران» کوشید با سیاست تجزیه‌طلبانه حزب توده مبارزه کند که حاضر بود یک‌پارچگی ایران را فدای منافع «برادر بزرگ» خود سازد که در عین حال رهبر «اردوگاه سوسیالیستی» بود.



او در دورانی که جنبش چریکی در ایران گسترش یافته بود، با انتشار آثار مصطفی شعائیان کوشید از چندپاره‌گی این جنبش پرده بردارد و نشان دهد که در درون جنبش چریکی جریان‌های مارکسیسم روسی و چینی از یک‌سو و مارکسیسم انقلابی از سوی دیگر در برابر هم صف کشیده‌اند و مبارزه این نیروها از خصلتی آنتاگونیستی برخوردار است. 


خسرو هم‌چنین در آن دوران کتاب «شوروی و نهضت انقلابی جنگل» را که مصطفی شعائیان نوشته بود، در خارج از کشور بازتکثیر کرد و کتاب «زخم میلاد» خود را که سال‌ها بعد به زبان انگلیسی انتشار داد، آن‌طور که به من گفت، در تکمیل آن کتاب نوشت، زیرا شعائيان که در ایران می‌زیست، به اسنادی که بیرون از ایران انباشته بودند، دسترسی نداشت و به همین دلیل برخی از برداشت‌ها و نتیجه‌گیری‌هایش ضعیف بود. خسرو در «زخم میلاد» کوشید نواقصی را که در کتاب شعائیان وجود داشت، برطرف کند. به عبارت دیگر، تاریخ جنبش جنگل با بررسی انبوهی از اسناد که خسرو گردآوری کرده بود، باید دوباره نوشته می‌شد. 

خسرو هم‌چنین در آن دوران نشریه «مسائل انقلاب و سوسیالیسم» را انتشار داد که هدف آن بررسی مارکسیستی رخدادهای تاریخی و روز ایران بود. 

با آمدن آیت‌الله خمینی به پاریس، خسرو از نخستین کسان بود که با انتشار نوشته‌ای به گونه‌ای شفاف علیه حکومت دینی موضع گرفت و وجه ضددمکراتیک آن را یادآور شد. 

خسرو پس از بازگشت به ایران برخی آثار خود را در «کتاب جمعه» منتشر کرد که سردبیر آن احمد شاملو بود. 

اما با سپری شدن «بهار آزادی» فضا برای کسانی چون خسرو که به زندگی در جامعه دمکراتیک غرب عادت کرده بودند، بسیار تنگ شد و او هم‌چون بسیاری از ما برای ادامه مبارزه و پژوهش به اروپا بازگشت. چندی در آلمان زیست و گاهنامه‌ای را انتشار داد. در همان زمان با من تماس گرفت و از من برای همکاری با گروهی که در ایران قصد آغاز مبارزه مسلحانه با رژیم خمینی را داشت، دعوت کرد. اما دیری نپائید و معلوم شد که آن دار و دسته می‌خواست ما را به دریادار احمد مدنی وابسته سازد که از ایران گریخته و در خارج از کشور به دنبال ایجاد یک سازمان سیاسی توانمند بود. 

خسرو هم‌چنین پس از تشکیل «شورای ملی مقاومت» در پاریس اعلان کرد که تحقق «دولت دمکراتیک اسلامی» شدنی نیست، زیرا هیچ دینی دارای وجه دمکراتیک نیست. 

از آن پس خسرو نشریه «کتاب جمعه‌ها» را انتشار داد و در کنار آن به پژوهش‌های خود در حوزه تاریخچه جنبش چپ ایران و نهضت ملی ادامه داد. کتاب‌هائی که او در این حوزه انتشار داد، آثار پژوهشی برجسته‌ای هستند که ماندگار خواهند بود. مهم‌ترین این آثار عبارتند از «تقی ارانی در آئینه تاریخ»، «میلاد زخم، جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» و «پیشینه‌های اقتصادی - اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی». آخرین اثر او که در ۲ جلد در خارج از کشور انتشار یافت، کتابی است با عنوان «استالین و ترومن: غروب شوکت جناب اشرف احمد قوام السلطنه». این کتاب نقدی است بر «تاریخ‌نگاری ایدئولوژیک» که می‌کوشد با نفی دستاوردهای جنبش انقلابی مشروطه و نهضت ملی ایران از مزدوران امپریالیسم «چهره‌های ملی» و «سیاستمداران دوراندیش» بسازد. شاکری در این کتاب با جمع‌آوری انبوهی از اسناد از چهره قوام که منافع شخصی خود را بر منافع ملی ایرانیان ترجیح می‌داد، پرده برداشت. من در آن دوران برخی از اسنادی را که به زبان آلمانی بودند، برایش به فارسی ترجمه و هم‌چنین چند فصل از آن کتاب را برایش ویراستاری کردم. خسرو نخست کوشید این کتاب را در ایران انتشار دهد، اما هیچ ناشری حاضر به انتشار آن نبود، زیرا در آن از وابستگی بخشی از روحانیت به امپریالیسم و شرکت آنان در سرنگونی حکومت ملی مصدق پرده بر داشته شده است. رسانه‌های خازج از کشور نیز در برابر انتشار این کتاب راه سکوت را در پیش گرفتند، زیرا از «بی بی سی» و «صدای امریکا» نمی‌توان انتظار داشت کتابی را به مردم معرفی کنند که در آن از نقش شوم و پنهان دولت‌های انگلیس و آمریکا در پیاده‌سازی «پروژه آژاکس» و کودتای ۲۸ مرداد پرده برداشته شده است. دیگر رسانه‌ها نیز که بیشترشان بدون دریافت کمک مالی از این‌جا و آنجا نمی‌توانند به هستی خود ادامه دهند، در رابطه با انتشار این کتاب پژوهشی و افشاءگرایانه سیاست سکوت را پی ‌گرفتند.

در آخرین تماس‌های تلفنی با خسرو یادآور شد که دارد خاطرات خود را می‌نویسد. به‌خاطر بیماری طولانی و هولناک همسرم، در سه سال و نیم گذشته ارتباطم نه فقط با خسرو، بلکه با بسیاری دیگر اندک بود و به‌همین دلیل نمی‌دانم این کار را به پایان رسانیده است. امیداورم روزی این خاطرات انتشار یابند تا بتوانیم او را بهتر بشناسیم و به کارهای پژوهشی‌اش بیشتر ارج نهیم.

خسرو شاکری در کنار هوشنگ کشاورز جزو معدود انسان‌ها و جریان‌هائی بود که در مرافعه حقوقی میان حمید شوکت و من، مرا تنها نگذاشت. او در چند نوشته خود با شهامت از مواضع من در رابطه با کتاب «در تیررس حادثه» پشتیبانی کرد و در آخرین کتاب خود نشان داد هستند کسانی که اسناد تاریخی را به میل و سلیقه خود دست‌چین می‌کنند و به جای بازتاب واقعیت‌های تاریخی، می‌کوشند مواضع فرصت‌طلبانه و در بسیاری از موارد مواضع «کاسبکارانه» خود را با قیچی‌کردن اسناد تاریخی به مثابه «بررسی تاریخ» به مردم عرضه کنند. 

خسرو شاکری انسانی خردگرا و اندیشمند بود. با بررسی نوشته‌ها و کتاب‌هایش می‌توان به اندیشه آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه او به‌خوبی پی برد. او در عین حال در دفاع از دستاوردهای دمکراتیک، رهائی‌بخش و عدالت‌جویانه انقلاب مشروطه و نهضت ملی ایران بی‌باک بود. خسرو به سوسیالیسم باور داشت.

او هم‌چون هرانسان دیگری بدون عیب نبود. در بسیاری موارد کم حوصله و نسبت به کسانی که می‌کوشیدند حقیقت را انکار کنند، بسیار ناشکیبا بود. با آن که زبان و قلمی پرخاشگر داشت، اما در دفاع از حقوق مردم ایران، حقیقت تاریخی و علمی بی‌باک بود. 
در خلوت خود، مرگ او هم‌چون مرگ همسرم، هنوز برایم باورنکردنی است. یادش فراموش نشدنی است.

درگذشت خسرو را به خانواده محترم شاکری، به برادران و خواهرانش و به ویژه به برادر ارجمندش علی شاکری زند تسلیت گفته و خود را در غم و اندوه‌شان شریک می‌دانم. 

هامبورگ، ۳ ژولای ۲۰۱۵