به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۵

ترجمه بخشی از کتاب کردها و بیگانگان، ۲۵ بهمن ۱۳۸۸

 دکتر محمدرضا خوبروی پاک

توضیح نمیر (NAMIR)
ﻨﻬﻀﺖ ﻤﻘﺎﻭﻤﺖ ﻤﻠﻰ ﺍﻳﺮﺍﻥ
    National Movement of the Iranian Resistance

این چگونه پیش می آید که حقوقدان محققی چون دکتر محمدرضا خوبروی پاک درباره ی مسائل قومی در ایران بیش از ده کتاب می نویسد و اشکالات و زیان های فدرالیسم برای کشورهایی چون ایران را بطور مستند، هم از راه تاریخی و هم از راه نظری نشان می دهد، و حقوق خوانده ی دیگری به نام شیرین عبادی، بدون توجه به مسئولیتی که جایزه ی نوبل صلح بر عهده اش گذارده، و بدون کمترین اطلاعی از مسائل نظری و تاریخی مربوط به اقلیت های ملی که مسئله ای مربوط به تاریخ اروپای قرن نوزدهم است، برای ایران «اقلیت قومی» می تراشد؛ بی آنکه از خود بپرسد آن قوم به اصطلاح «اکثریت» که این اقوام باید به اصطلاح «اقلیت» های آن باشند کدام است؛ زیرا یک کودک دبستانی هم می فهمد که اقلیت بدون اکثریت بی معناست. 
 ایشان باید بدانند که مفاهیمی چون ملت، ملیت، قوم، اقلیت و اکثریت مقولاتی حقوقی، تاریخی و حتی فلسفی هستند و نمی توان و نمی بایست آنها را سرسری بکار برد؛ و توجه داشته باشند که استعمال بیقاعده ی این مفاهیم، که بعضی از روی جاه طلبی های بی مورد و برخی دیگر به تحریک دشمنان ایران مرتکب آن می شوند، می تواند عواقب شومی چون برادرکشی در پی داشته باشد. این را ما می دانیم که سالیان دراز حزب توده تئوری سوویتیک و کاملاً ساختگی «ملت فارس» را تبلیغ و در مغزهای خالی عده ای فروکرده است تا اقلیت های زبانی را به این بهانه که «شما ملت های جداگانه ای هستید» علیه حکومت مرکزی که باید متعلق به همه ی ایرانیان باشد، تحریک کند. اما هر شخص متفکری با اندک اطلاع تاریخی و جغرافیایی می داند که، گذشته از این که تکلم به یک زبان یک ملت یا ملیت بوجود نمی آورد، زبان بزرگ و جهانگیر فارسی که از تاجیکستان تا فارس و خوزستان و از پاکستان و افغانستان تا خراسان و ریِ تاریخی (و آذربایجان پیش از اردوکشی های ترک و مغول)، و حتی عراق کنونی پیش از حمله ی عرب، بدان تکلم می شده و می شود و حوزه ی نفوذ فرهنگی و اداری آن در گذشته از دهلی تا صربستان و از فارس تا مرزهای چین بوده زبان قوم خاصی نیست و چیزی به نام «قوم فارس»، که یکی از اختراعات ایدئولوژیک استعمار است، وجود ندارد. زبانی که با همه ی تحولات خود طی بیش از بیست و پنج قرن زبان مشترک و سیمان وحدت و بقای ملت ایران و کهن ترین حکومت جهان بوده، تا جایی که "در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبان‌شناسان اروپایی در برلین، زبان‌های یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبان‌های کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به شمار می‌آید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد"*. و کسانی چون خانم عبادی که فرصت یا علاقه ی اندیشیدن در این مسائل را ندارند با دخالت نابجای خود در آنها تنها اعتبار خود را که باید در خدمت آزادی های واقعی ملت ایران و نه ادعاهای ایدئولوژیک و فرقه ای، بکار رود، به هدر می دهند.
* دایره المعارف آزاد ویکی پدیا: زبان فارسی.



کردها و بیگانگان 
این نوشته ترجمه بخشی از فصل «دلایل فروپاشی جمهوری» مهاباد است. نویسنده، پیش از پرداختن به موضوع، از دستآوردهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جمهوری در دوران کوتاه زندگی خود و سپس به علل فروپاشی آن می پردازد. برای روشن شدن بیشتر آن علل، نویسنده بناچار کوشش کرده است تا جایگاه کردها را در ایران و جایگاه ایران را در میان دولت های همسایه مشخص کند.

*  *  *
۹ سپتامبر۲۰۰۸
کردها و بیگانگان ۱
پیشگفتار ۱
تاریخچه ای کوتاه از همزیستی ایرانیان ۲
تفاوت ها میان سه کشور ۳
ترکیه ۵
عراق ۵
ایران ۶
کردها و بیگانگان

پیشگفتار
نوشته پیش روی، برگردان آزاد از بخشی از کتابی به نام جمهورئی مستعجل در کُردستان است که به زبان فرانسوی در پاریس منتشر شده است و مشخصات آن در آخر مقاله آمده است*.
این نوشته ترجمه بخشی از فصل «دلایل فروپاشی جمهوری» مهاباد است. نویسنده، پیش از پرداختن به موضوع، از دستآوردهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جمهوری در دوران کوتاه زندگی خود و سپس به علل فروپاشی آن می پردازد. برای روشن شدن بیشتر آن علل، نویسنده بناچار کوشش کرده است تا جایگاه کردها را در ایران و جایگاه ایران را در میان دولت های همسایه مشخص کند. تا برای خواننده بیگانه روشن شود که برخی از نوشته ها در مورد کُردان بی پایه و اساس است. سخنان بیهوده و گزافی که به بهانه هواداری از کُرد ها – بخوانید هواداران منافع کشورهای بزرگ- عنوان می شود. شگفت آن که برخی از هم میهنان هم از زمره همان لاف پیمایان هستند. این گونه گزافه ها را، که ویژه غربت و غربتیان است، در برخی از تزهای دانشگاهی بیگانه، برای داشتن مدرکی که ویژه کشورهای جهان سوم است، می توان دید. و گاهی هم در نشریاتی که سرمایه آن بوسیله بیگانگان- که برخی از آنان خود را مادر یا برادر کُردها می نامند- تامین شده است چنین بیهوده گوئی ها را می توان مشاهده کرد.
در این نوشته ممکن است برخی از موضوع ها برای خواننده هم میهن تکراری و یا از جمله بدیهیات باشد که چاره ای نیست از گفتن آن در بیرون از کشور برای نمودن واقعیت ها به بیگانگان. به همین سبب از مدارک و کتاب های فارسی، استفاده کمتری شده است و کوشش بر این بوده که با استناد به مدارک بیگانگان اشتباه خود آنان نمایانده شود.
به عنوان نمونه برخی از بیگانگان، که اعتقاد به حق و وظیفه «مداخله» کشورهای غربی در جهان سوم دارند، کُردان رابگونه ای کلی و یکپارچه می نگرند و از تفاوت های آنان بی خبرند و یا به عمد خود را به بیخبری [؟] فراموشی می زنند. آنان کُردها را «فراموش شدگان تاریخ» می خوانند و تصور می کنند همه آنان دارای یک زبان، یک تاریخ و یک مذهبند. این استدلال را برای آن پیش می کشند تا هرچه بیشتر کشورهای جهان سوم را به پاکشوئی قومی و چندپارگی دچار کنند.
طرفه آن که در کشورهای غربی و بویژه در اروپا، گروه های قومی هستند که مشابهت فراوانی با کُردان ما دارند و در کشورهای مختلف زندگی می کنند؛ مانند مردم باسک که هم در خاک فرانسه و هم در خاک اسپانیا سکونت دارند. باسکی های اسپانیا از خود مدیری وسیعی برخوردارند در حالی که مردم باسک ساکن فرانسه تنها از مزایای روش اداره نا متمرکز برخوردارند. نمونه دیگر مردم فریزون Frisons هستند که در هلند و آلمان بسر می برند. برای هر دو نمونه یاد شده هیچگاه راه حلی یکدست وهمانند ارائه نشده و هر کشوری برحسب تاریخ، سنت و نظام حقوقی خود با آنان رفتار می کنند.
به نظر می رسد که غرب با تضعیف ایدئولوژی ملی گرائی در دنیای خود، قوم گرائی را برای شرق تجویز می کند و می بینیم که این گرایش روز به روز نیروی بیشتری یافته و ما شاهدان خموش خشونت های ناشی از آن هستیم (Touraine).
بیگانگان با منطقه ای کُردن و یا بین المللی قلمداد کردن مسئله کُردها، می خواهند آن را بگونه داو سیاسی در عرصه بین المللی در آورند تا بار دیگر بهانه ای برای حق مداخله دولت های بزرگ ایجاد شود. در حالی که پیشینه تاریخی کردان و نا همانندی موجود درمیان کشورهائی که کُردها در آن زندگی می کنند امکان یک راه حل یکدست را منتفی می کند. همین عدم درک صحیح و یکپارچه تلقی کردن همه کردها در درون کشورها نیز از سوی طیفی از افراط گرایان و یا خود خوانده نخبگان رایج است. بیگانگان و زیاده خواهان، تیغ در کف حاکمان کشورهای مختلف می گذارند تا هر یک از آنان کُردها را همانند جدائی خواهانی ملی گرا و یکپارچه تلقی کنند؛ چرا که آنان به هویت کُردی خود پای بندند.
از جمله اشتباه های پژوهشگران غربی یکی این است که درباره دولت های حاکم بر کُردان می نویسند: «این دولت ها نتیجه استعمار زدائی و یا نتیجه جنگ های استقلال هستند که در پایان جنگ اول جهانی به خود شکل تازه ای داده اند» (Bozarsalan، ۶۱). به خوبی پیداست که چنین فرضیه ای بی پایه است. زیرا مردم ایران را نمی توان «ملتی تازه ایجاد شده» دانست؛ ملتی که به گفته یکی استادان پژوهشگر «قدیمی ترین سازمان سیاسی کره خاکی راایجاد کُرده است و از زمان باستان در همین سرزمین کنونی با زبانی پایدار زندگی می کند؛ ملتی که شاهنامه فردوسی اش در میان همه اقوام آن و حتی در میان بی سوادان خوانده و گفته می شود. این مردم با گذشت زمان، با از سرگذراندن بزرگترین آسیب ها، روح ایرانی را در زبان و شعرخود تا به امروز پایدار نگاهداشته اند» (Planhol ،۴۹۶ و ۵۰۳).
از این روی، بر پایه استدلالی آنچنانی، نه میتوان سرشت و طبیعت دولت در ایران، عراق و ترکیه را یکسان دانست و نه میتوان مردم کُرد ایران را با کردهای ساکن ترکیه و یا عراق که حقوق ملی خود را خواستارند یکسان فرض کرد.
یکی دیگر از پژوهشگران می نویسد: ایرانی ها و یونانیان در مدتی کمی کمتر از چهار هزار سال، زبان خود را با تحولاتی محفوظ نگاهداشته اند. آنان با تغییر دین از زرتشتی به اسلام و یا از بت پرستی باستانی به مسیحیت همان مردم باقی ماندند. از این روی می بینیم که در درازای هزاره ها یک چین، یک یونان ویک ایران با تحولاتی در زمینه سیاسی و یگانگی ملی وجود دارد. مردم این سه کشور خود را دارای همان جوهر و همان روحیه نیاکانی و دارای همان زبان و از بازماندگان همان ملت می دانند . (Breton، ۱۵).
نویسنده برای درک جایگاه کُردان بوسیله بیگانگان آنان را به خواندن تاریخچه ای از همزیستی آنان با دیگر اقوام ایرانی فرا می خواند. وی بررسی از شواهد تاریخی و حقوقی این همزیستی و مقایسه آن با دیگر کشورهائی را که در آن مردم کُرد سکونت دارند عرضه می دارد تا روشن شود چه تفاوت هائی میان ایران با دو کشور دیگرهمسایه(ترکیه و عراق) وجود دارد. وی، پیش از پرداختن به این موضوع اضافه می کند که ناهمانندی میان ایران با دیگر کشورها، به دولت ایران، مانند آن دو دولت دیگر، اجازه نمی دهد که اقدام های خشونت آمیزی را درباره کُردان بکار برند. زیرا هیچ بهانه ای نمی تواند توسل به خشونت و نقض حقوق بشر را توجیه کند. یاغی تلقی کردن همه کُردها، به خاطر علاقه به هویت و فرهنگ شان، در هر کشوری محکوم است.

* * * * *
تاریخچه ای کوتاه از همزیستی ایرانیان
نگاهی سریع به جایگاه تاریخی مردم کُرد در ایران نشان می دهد که آنان وضع ویژه ای دارند (Nikitine,op. cit. p. 199.). باستانی ترین مکان سکونت مردم کُرد در فلات ایران قراردارد. آنان پیش از آمدن عرب ها به میانرودان و پیش از رسیدن ترکان به آناتولی در سرزمین ویژه خود زندگی می کُردند (Keddie، ۱۴۲). آثاری از پیشینه زندگی کُردان را می توان در دشت تامچال (Thamtchal) در شرق کرمانشاه مشاهده کُرد که نشان می دهد این منطقه باستانی ترین و شاید تنها منطقه کشاورزی دنیا در سده ششم پیش از میلاد بوده است (مجله ایرانشهر).
فلات ایران در ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد، بوسیله اقوام آریائی که مهم ترین آن ماد ها بودند اشغال شد. مادها در شمال غربی ایران کنونی (غرب دریاچه ارومیه) سکونت گزیدند. آنان نیاکان کُردهای کنونی هستند (Minorski).
در سده هفتم پیش از میلاد، «از سقوط نینوا در سال ۶۱۲ پیش از میلاد، تا سال ۱۵۱۴ م، کُردها، مردمانی وابسته به گروه هند و اروپائی همانند پارسیان، در غرب فلات ایران زندگی می کنند» (More، آنسیکلوپدی). نویسنده در این جا به پژوهشگری اشاره می کند که به نظر می رسد در نوشته های راجع به مردم کرد کمتر به آن اشاره شده و می شود. به نظر این پژوهشگر، «مردم ایران تا ظهور اسلام، دردولت هائی که در آن کُرد و پارس همزیستی داشتند بسر می بردند. کُردها همانقدر خود را وابسته به امیراتوری ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی می دانستند که پارسی ها. از این روی، اتحاد با پارسی ها برای کُردها امری کاملا طبیعی بود و چارچوبی سنتی، روابط آنان را بر اساس احترام متقابل برای سنت ها و آداب یکدیگر برقرار می کرد. اگر مذهب شیعه بگونه ای خشونتبار عنوان مذهب رسمی صفویه را نمی یافت، امکان هواخواهی کُردها از سلطان سلیم و اقدام علیه شاه اسماعیل در آغاز سده شانزدهم میلادی وجود نداشت و تمامی کُردستان همچنان به زندگی در امپراتوری آریائی شرق ادامه می داد؛ همانگونه که از سحرگه تاریخ هم چنین بود؛ خواه عنوان این امپراتوری ماد، هخامنشی، اشکانی، ساسانی یا ایرانی باشد» (Blau، ۴۰)
تاریخ نشان می دهد که همزیستی صلح آمیزکُردها با دیگر اقوام ایرانی گویای همبستگی دیرپائی است که در شرایط سخت سیاسی و یا مذهبی خود را نمایانده است. همه این اقوام هم شکست ها و هم افتخارات تاریخی را از آن خود می دانند .هنگامی که کُردان، در زمان مادها، قدرت را در اختیار داشتند پارسیان از آنان اطاعت می کردند و عکس این موضوع هم صادق بود. به هنگام پذیرفتن دین زرتشت آنان باهم بودند همانگونه که به گاه پذیرفتن اسلام و حتی در پیروی از مذهب شیعه. اتحاد امیران کُرد با سلطان سلیم عثمانی در هنگامه جنگ چالدران (۱۵۱۴ م) واکنشی در برابر خشونت های قزلباشان و شاه اسماعیل بود. امیران کُرد برای ایجاد کردستان (بزرگ یا کوچک) و یا آفریدن مرزهای نوین میان دو دولت صفوی و عثمانی به جنگ نپرداختند؛ بل، برای حفظ ویژگی مذهبی کُردان دربرابر خشونت ها واکنش نشان دادند. در این جنگ ایران ۶۸ % از کُردستان را از دست داد. یاد آوری این نکته لازم است که در سال ۱۵۰۲ م سلطان بایزید عثمانی، فرمان بیرون راندن یونانی ها و شیعیان را صادر کُرد. در سال ۱۵۱۱ م، شورش شیعیان رخ داد. (Lewis، ۱۲۸).
از زمان کورش کبیر تا تمرکز گرائی زمان رضا شاه، منطقه های گوناگون ایران از نوعی خود مدیری نسبی برخوردار بودند. «برابر سنّت مردمانی که تشکیل دهنده امپراتوری پارس بودند در توافق کامل با هم زندگی می کُردند . بویژه کُردها که ریشه خود را ایرانی می دانند مورد ستم و آزار قرار نگرفتند.» (More، آنسیکلوپدی)
ایرانِ وارث امپراتوری پارس، از مناطق مختلف و با اقوام گوناگون تشکیل شده است. «یگانگی و گوناگونی از مشخصات این امپراتوری – دولت، و یا دولت – تاریخی است.» (Djalili). افزون بر این «ایران بگونه ای شگفت موزائیکی مرکب از مردم گوناگون است که بوسیله رشته های محکمی به هم وابسته اند» (Planhol، ۴۹۵).
امیر نشینان کُرد در ایران، همواره از نوعی خودمدیری برخوردار بودند و شهرهای بزرگ کُردستان « از زمان های دور همواره مرکزهای ادبی و هنری کُردها بودند.» (Nikitine، ۱۸۶). تا سال ۱۸۶۱ م، امیران کُرد با حمایت شاه ایران در کُردستان حکومت می کردند. آخرین امیر نشین کُرد، از آنِ خاندان اردلان بود که در سال ۱۸۶۰ م « با توجه به فشار های دولت مرکزی و پسرفت سیاسی، اداری و داخلی خود» از میان رفت(Vali).
نویسنده بر آن است که حضور قومی در جایگاه همیشگی و باستانی خود و پایداری زبان قومی در یک پهنه جغرافیائی مشخص تا به امروز نشان دهنده تداوم همزیستی صلح آمیز اقوام است. به همین دلیل است که « قبیله های کُرد همانند قبائل دیگر بگونه کاملی در تاریخ امپراتوری ادغام شده اند»(Planhol،۵۴۶).
شگفت آن که در غرب، بویژه در فرانسه، دویست سال زندگی مشترک مردم جزیره کُرس با کشور فرانسه را دلیل فرانسوی بودن آنان می پندارند؛ ولی همزیستی اقوام ایرانی در درازای هزاره ها را نا دیده می انگارند. در حالی که حتی پذیرش مذهب و دینی تازه هم موجب از هم گسیختگی همزیستی نشد هر چند که در آغاز آن پذیرش زیاده روی هائی خشن صورت گرفته بود. در پذیرفتن مذهب شیعه بخش قابل ملاحظه ای از کُردها با دیگر ایرانیان بودند. گروه های بزرگی از ایل های بزرگی مانند مکری، اردلان، جاف و یا کلهر ها، 
شروعیت شیعه را مورد تردید قرار ندادند.( Planhol،۵۴۶). به این ترتیب اقوام ایرانی در پهنه جغرافیائی ایران یکپارچه شدند و یکی از دلائل آن « پیشینه تاریخی امپراتوری است که بنیادی فراتر از اقوام داشت» (۱)
پس از برقراری روش تمرکز در ایران، مشارکت کُردها در امور کشور همانند دیگر اقوام ایرانی بود و به این ترتیب موضوع کنار گذاشتگی آنان درکار نبود. زیرا کنار گذاشتن قوم و یا گروهی از مردم یکی از شرایط اقلیت شناختن آنان – نه از لحاظ شمارشی، بل از دید جامعه شناسانه – است(۲).
هیچیک از بحران هائی که ایران از سرگذرانده، موجب جدائی، به میل و رغبت، قومی از اقوام ایرانی نشده و این یکی از دلائل دوام ایران در درازای تاریخ است. به نوشته یکی از سرآمدان کُرد: «شاید این یکی از بزرگترین تراژدی تاریخ کُرد است که در آن پارسی ها و کُردها، با ریشه و دینی مشترک و با بهره وری از میراث اجتماعی و فرهنگی مشترک نتوانسته اند شکاف بی معنای ناشی از اختلافات فرقه ای را که سبب جدائی آنان است از میان بردارند» (Bedir Khân، ۲۷).
نکته پایانی آن که: «به هنگام شورش های بزرگ کُردها در عراق، کُردستان ایران نه تنها پناهگاه برای عقب نشینی آنان بود بل به پیشواز آنان هم می شتافت» (De Planhol، ۵۴۷).

تفاوت ها میان سه کشور
با توجه به آنچه در مورد امیر نشین های کُرد در پیش گفته شد، دولت ایران یا به علت ضعف و یا به علت رعایت شیوه کشور داری نامتمرکز رایج در تاریخ ایران در امور داخلی امیرنشینان کُرد مداخله کمتری داشت. «در حالی که دولت ترکیه کوشش داشت تا از آنان به عنوان تکیه گاهی سیاسی برای قدرت دولت مرکزی استفاده کند.» ( More، ۵۳).
در ایران هیچ بخشی از محل سکونت اقوام ایرانی به زور اشغال نشد و ایران یکی از کشورهای نادری است که در آن هر منطقه ای به نام قومِ ساکن آن نامگذاری شده است و حتی «امروزه ایران تنها کشوری است که نام کُردستان را محفوظ نگاهداشته است. در حالی که در دیگر کشورها، کُردستان، از زبان اداری و یا اطلس جغرافیائی حذف شده است. در ترکیه آن را آناتولی شرقی، در عراق آن را استان های شمالی و در سوریه آن را جزیره می نامند» (Bois).
نویسنده در اینجا این پرسش را مطرح می کند که آیا خاطره تصرف کُردستان بوسیله عثمانی ها هنوز در حافظه جمعی مردم کُرد ترکیه زنده نیست؟ وی یاد آوری می کند که عامل سرزمینی و قومی نقش بزرگی در خواست های اقلیت ها دارد؛ زیرا «وابستگی به سرزمین و اشتیاق زندگی در آن» (Simon، ۱۹۸۱) ازخواستهای همیشگی اقلیت ها است.
در پایان کتاب، دو جدول تهیه شده است که در یکی از آن ها شمار قیام های کُرد ها و در دیگری اقدام های خشونت آمیز علیه مردم کرد در سه کشورایران، ترکیه و عراق آمده است. نگاهی کوتاه به این جدول ها حکایت از شمار کم قیام های کردان و ِاعمال خشونت کمتر نسبت به آنان در ایران دارد. این دو جدول به خوبی نشان می دهد که پیوستگی اقوام ایرانی با همزیستی اجباری و تحمیلی تفاوت های فراوانی دارد. «در ایران اعمال قوه قهریه قانونی دولت در مورد کُردها هیچگاه وسیع نبوده و هرگز به نابودی شهرها منجر نشد. دوران بکار گیری این قوه در ایران کوتاه بود و هرگز به سرکوبی کورکورانه شورش کُردها منتهی نگردید» (Bozarsalan، ۱۷۲ ).
ایران، برعکس کشورهای دیگری که کُردها در آن سکونت دارند در درازای تاریخ خود نه سیاستی صد در صد ناسیونالیستی داشت و نه سیاست برتری نژادی را اجرا کرد و از همه مهم تر این که از کنار گذاشتن اقوام در صحنه امور عمومی خود داری کرد. از این روی: «قوم ایرانی کُرد در امپراتوری ایران جایگاهی پذیرفتنی داشت که بالاتر از دیگر اقوام بود» (Planhol، ۵۴۷). شمار مهاجران کُرد ایرانی در مقایسه با دیگر کُردان نشان دهنده این جایگاه است.
«با بنیان نهادن دولت هائی بر اساس قومیت و یاآفرینش دولت – ملت هائی که مردم کُرد در آن کنار گذاشته شده بودند ناسیونالیسم کُرد مفهومی سیاسی پیدا کُرد» (Bozarsalan، ۸۱).اگر دولت – ملت های « وارداتی» در خاورمیانه و نزدیک به دنبال هویت تراشی بوده و هستند و از این راه دشواری های فراوانی در همزیستی مردم ایجاد کُرده اند، ایران نیازی به ایجاد هویتی ساختگی نداشت.
در ایران برعکس کشور های دیگر «اصطلاح قومیت تابوئی [ نیست] که به یگانگی ملی آسیبی وارد کند» (Bozarsalan، ۲۶۷). ایران، برخلاف کشورهای همسایه خود، کشوری در حال ایجاد و تشکیل نبود تا نیازی به درآمیختن کُردها در ملت خود داشته باشد. کُردهای ایرانی هم مجبور به انتخاب هویتی دیگر غیر از هویت قومی خود نبودند. واژه ایران برخلاف واژه های ترکیه و یا عراق عرب، مختص به هیچ قوم و یا نژادی نیست. به گفته ای « در ایران، قومی به نام قوم ایرانی وجود ندارد» (Vercellin، ۲۲۶ ). به همین دلیل نیازی به ترک سازی و یا عرب سازی اجباری کُردان و یا دیگر اقوام ایرانی نبود. برخلاف گفته برخی از پژوهشگران(۳)از زمان های بسیار دور، ایرانیان خود را ایرانی و کشور خود را ایران می خواندند. واژه پارس که درآغاز نزد یونانیان و سپس نزد اروپائیان بکار گرفته می شد شامل همه فلات ایران بود که سپس در سال ۱۹۳۵ م، واژه ایران در روابط بین المللی به جای آن برقرار شد . اما ایران همواره به گفته ای «با همه قدرت خود آنتی تز تفکر ناسیونالیستی»(Planhol، ۴۹۶) بود.
مسئله کُردها در عراق و ترکیه ناشی از هویت تراشی برای یک موجودیت سیاسی نوین و یا بهتر گفته شود آفرینش « خلقی نوین »( Zorgbib، ۱۰۹) است. در کشورهائی از این دست همیشه این پرسش مطرح می شود که ملت چیست ؟ در حالی که پرسش اساسی باید این باشد که ملت چگونه تشکیل می شود.(Martelli ،۵۰). یاد آوری این نکته لازم است که مسئله اقلیت ها به عنوان امروزی آن نخست در کشور های نوین مطرح شد که در آن هر دو واژه ملت و اقلیت هم مصداق(Coextensive) اند و هر دو در تشکیل دولت مشارکت دارند.(Laurelle، ۱۷۵). در نتیجه می بینیم که ناسیونالیسم کُرد در برابر ناسیونالیسم آزادی کش ( پان تورانیسم وپان ترکیسم) در ترکیه و در برابر پان عربیسم ناشی از آفریدن موجودی شگفت و غیر طبیعی به نام عراق عرب شکل گرفت و به مبارزه بر خاست و در ایران هم در برابر تمرکز گرائی خشونتبار مقاومت به خرج می داد و می دهد.
نویسنده پس از بیان این که در ترکیه و عراق دولت بر اساس تفکر قومی بنیان یافته است به شرح برخی از ویژگی های این دو کشور می پردازد وسپس استثنائی بودن ایران در منطقه، بویژه از نظر نظام حقوقی، را به بحث می گذارد.

ترکیه
پس از شکست عثمانیان در نزدیکی دروازه های وین در سال ۱۸۶۳ م، سلیمان قانونی، فرمانداری کل دیار بکر را ایجاد کُرد و به این ترتیب امیر نشینان کُرد به استان هائی در سازمان کشوری عثمانی تبدیل شدند. (Nikitine، ۱۸۶). دولت عثمانی، بسی پیشتر از ایران، به تقلید از سازمان اداری فرانسوی ها، نظام متمرکز را برگزید و«امیر نشین های کُرد را تبدیل به واحد هایی اداری کُرد که عموما با هیچ تقسیم بندی جغرافیائی تطبیق نداشتند» (Luizard، ۲۴) .
تصرف سرزمین اقلیت های قومی که فضای زندگی آنان را تشکیل می دهد یکی از دلائل قیام اقلیت ها است. پیش از آغاز جنگ جهانی یکم، دولتمداران عثمانی تمایل به تشکیل ملتی بر اساس دین داشتند و به همین مناسبت هم در پی از میان برداشتن ارمنیان و یونانیان در سرزمین خود بودند. با شکست دولت عثمانی در برابر ارتش روسیه به سال ۱۸۷۸، سلطان خطابه ای ایراد کرد و کمی پس از آن برای جلب دوستی کُردها، قشون حمیدیه را تشکیل داد تا در آن «کُردان تربیت شوند و به دولت عثمانی وفادار گردند» (More، ۱۹۸۴، ۵۶) (۴). در عمل سلطان می خواست تا از کُردها برای نبرد احتمالی با غیر مسلمانان استفاده کند.
در خاورمیانه آفریدن دولت های به اصطلاح ملی در سرزمین مردمی دیگر بی سابقه نیست. در این منطقه میهن دوستی با ناسیونالیسم درهم آمیخته شده است.( ۲۴۷ ) در نتیجه همه آن هائی که ترک و یا عرب نیستند از این نودولتان در رنجند. به تقلید از مدل دولت در فرانسه سال ۱۷۹۲ واژگونه دولت هائی بوجود آمده اند که کُردها از نخستین قربانیان آن بوده و هستند.
پس از پایان جنگ جهانی یکم، مشروعیت دولت ترکیه بر اساس ناسیونالیسم، بر اساس برتری نژاد ترک و اقلیت سازی دیگران قرار گرفت (Bozarsalan، ۸۲ و Nikitine، ۱۸۸ و ۱۸۹). مرزهای تحمیلی به ترکیه بوسیله فاتحان جنگ سبب شد تا اقوام زیادی از اصل خود دور مانند و در نقاط مختلفی سکنی گزینند.
در ترکیه، ناسیونالیسم ترک با خشونت هر چه بیشتر هرگونه ویژگی زبانی، مذهبی را نفی کرد و همین ناسیونالیسم به گفته ای «تاریخ حقیقی را خوار می شمرد» (Abel). نخستین نسل زدائی (ارمنیان) و نخستین جابجائی اجباری (یک میلیون و دویست هزار یونانی) در سده بیستم میلادی در همین کشور رخ داد؛ اینچنین زیاده روی هائی با ابعاد آن چنانی در تاریخ چند هزار ساله ایران پیشینه ای ندارد.
در اول نوامبر ۱۹۲۲، آتاتورک در مجلس ملی ترکیه اظهار داشت : «دولتی را که بنیان نهاده ایم دولت ترک است» (More، ۶۴) . اما: « نه تنها دولت ؛ بل، جامعه هم ترک است تا از آن ملتی غرب گونه بوجود آید » (Zorgbib، ۱۱۲ ). همه دولت های ترکیه چنین طرز تفکری را به ارث برده اند بگونه ای که در سال ۱۹۸۳، در قانونی آمده است : «زبان مادری همه شهروندان ترکیه، زبان ترکی است » ( لوموند ۳ اگوست ۱۹۸۹). از سال ۱۹۲۵ همه دولت های ترکیه وجود کُردها را انکار کُرده اند و بر این باورند که : « مسئله ای به نام مسئله کُردها وجود ندارد زیرا کُردی در این کشور نیست». برابر ماده ۳۱۲ قانون کیفری ترکیه و همچنین مواد ۶ ،۷ و ۸ قانون ضد تروریسم، گفتن و نوشتن واژه کُرد به معنای «تبلیغ جداسری تروریست ها» تعبیر می شود. (لوموند دیپلماتیک دسامبر ۱۹۹۸). برابر ماده ۱۴۲ قانون کیفری ترکیه، «تضعیف احساسات ملی» مجازات دارد. در بخشنامه ای، دولت ترکیه بکار گیری واژه هائی را ممنوع اعلام کُرد و به جای آنها واژه های دیگری را تجویز کُرد. مانند آن که به جای « مردمی از تبارِکُرد، مردمی از دودمان کُردان، شهروندان کُرد تبار» باید از اصطلاح هائی مانند «شهروندان ترک، یا شهروندانی که جدائی خواهان آنان را کُرد می نامند» استفاده کُرد. (Courrier international، ۴۴۹، ۱۶ ژوئن ۱۹۹۹).

عراق
عراق، کشوری است که ساختمان آن بوسیله نیروهای بیگانه بوجود آمده است(۵). بگونه ای که حتی قانون اساسی پیشین عراق که تا سقوط نظام پادشاهی اعتبار داشت بوسیله وزارت امور خارجه بریتانیا تهیه شده بود(Rossi). آفرینش این کشور «برابر با خواست دو جامعه مهم کُردها و شیعیان نبود»(Luizard، ۱۹۹۴). عراق را می توان کشوری نامید که پیوند اجباری تفکر دولت- ملت در آن حاصلی جز خشونت و بدبختی برای مردم نداشت. طرفه آن که در آغاز این کشور، بی توجه به حضور کردان، عراق عرب خوانده می شد. وضعیت کودتای همیشگی، تعارض های خشونت بار داخلی و ستم به مردم همه نشانه هایی از بی حاصلی آن پیوند و شکست آن است.

ایران
نویسنده در این قسمت به ایران و ساختار دولت آن می پردازد. به نظر او فرآیند نو سازی دولت ایران با جنبش مشروطیت آغاز و پس از تصویب قانون اساسی و بویژه متمم آن کامل شد. بحث درباره موفقیت یا ناموفق ماندن قانون اساسی مشروطیت از موضوع بحث نویسنده خارج بوده و به آن نپرداخته است. به نظر نویسنده این فرآیند نو سازی و خود قانون اساسی و متمم آن نشان دهنده تفاوت ژرفی است که میان ایران و دو کشور دیگر حاکم بر کُردان وجود دارد. زیرا ایران برای نوسازی دولت خود نیازی به هویت تراشی برای مردم خود نداشت(۶). افزون بر آن نوسازی دولت ایران بر اساس قومی نبوده و هیچ قومی را از فعالیت در گستره عمومی کنار نگذاشته بودند. سیاست تمرکز خشن دوران رضا شاه را می توان واکنشی در برابرهرج و مرج دوره پایانی سلسله قاجاریه دانست با این توضیح که آماج خشونت ها تنها قوم کُرد نبود؛ بل دیگر اقوام ایرانی نیز مشمول آن خشونت ها می شدند (Keddi، ۱۴۴) . نمونه روشن آن هرج و مرج، قیام اسماعیل آقا سمیتقو بود که نه تنها جنبه ملی نداشت،  بل، نوعی « گسترش جنبش خودمدیری خواهان کُردان ساکن ترکیه و عراق به ایران بود» (Bozarslan، ۲۰۶). زیرا سمیتقو از بی نظمی که در پی ورود قوای عثمانی در شمال غرب ایران ایجاد شده بود و با آمدن ارتش های روسیه و بریتانیا به اوج خود رسیده بود استفاده کُرد و« بر حسب اوضاع و احوال موضع خود را نسبت به قوای اشغالگر عوض می کرد ولی همواره از دولت مرکزی ایران متنفر بود»(More، ۹۲). خونریزی های سیمتقو در میان آسوریان و ارمنیان، درستی پیش بینی کارل پوپر را نشان می دهد که گفته بود : « هر اندازه که به برگشت به دوران قهرمانی قبیله ای بیشتر پرداخته شود به همان اندازه سقوط به دوران انکیزیسیون، پلیس مخفی و گانکستریسم با سیمائی رمانتیک ژرفتر خواهد بود».
گفتنی است که در تاریخ غرب نیز همه رهبران با کتاب قانون اساسی به سراغ مردم و ناراضیان نرفته بودند و هنوز هم منافع دولت به منطق واقعیات برتری دارد. با هرج و مرجی که از آن نام بردیم بافت اجتماعی جامعه ایرانی دگرگون گشت و « این دگرگونی راه را برای فشار مستقیم دولت مرکزی به قبائل مختلف به منظور یکجا نشینی جمعی و اجباری گشود» (Planhol، ۵۴۳)
اگر در آن دو کشور همسایه ایران، ایدئولوژی بنیانی قومی مانع حل مشکلات قومی شد در ایران تمرکز استبدادی و فراموش کُردن راه حل باستانی اقوام ایرانی – ساتراپی ها- سبب شورش برخی از اقوام شد.
یکی از تفاوت های بزرگ ایران با دو کشور دیگرِ یاد شده این است که در ایران کُردها تنها با یک قوم و مردم دیگر روبرو نیستند؛ در حالی که آنان در ترکیه تنها مواجه با ترک ها و در عراق تنها با عربان روبرویند که می خواهند سروری خود را محفوظ نگاهدارند کُردهای ایرانی در ایران با اقوام مختلفی از تالش و گیلک تا بلوچ و عرب زبانان روبرویند که آنان هم نه از «اقلیت ها ممتاز» هستند و نه به دنبال سروری. در آن دو کشور، دولتمردان در پی تشکیل کشوری تک قومی (Mono-ethnique) هستند در حالی که در ایران، این آرزوی دست نیافتنی، حتی برای وحشی ترین نظام سیاسی نیز میسّر نیست. نویسنده اشاره ای به فصلی از کتاب( فصل نهم) می کند که در آن به هنگام رویاروئی جمهوری مهاباد با حکومت فرقه دموکرات آذربایجان، کُردها، با همه کوشش های اتحاد شوروی، وابستگی به ایران را به یکی شدن با حکومت فرقه دموکرات آذربایجان ترجیح دادند(فصل نهم). از این رو می توان گفت « خواست های نمادی فرهنگی به جدائی از حکومت مرکزی برتری داشت» (Richard، ۷۷)
در ایران، همانکونه که در پیش نیز گفته شد، سازش و توافقی نانوشته و بگونه ای سنّتی میان اقوام برقرار شده است. به همین دلیل با همه شورش های ایلی، برخورد قومی با قوم دیگر کمیاب است. حفظ و یا دفاع ازهویتی ویژه هدف شورش های ایلی نبود، بل، مسئله های محلی مانند کمیابی آب و نان، ستم مأموران دولتی ومحلی، اصلاحات ارضی و بیش از همه بی توجهی حکومت مرکزی از دلائل شورش های ایلی بود. نمونه ای از سازش میان قومی و پذیرش سرنوشت مشترک را می توان در جنگ عراق با ایران مشاهده کُرد . شمار زیادی از داوطلبان جنگ را آذربایجانیان تشکیل می دادند(۷) و قبیله های عرب زبان خوزستان پاسخ مساعدی به شعار اتحاد عربی ندادند و در نتیجه دیدیم که « همبستگی ملی ایرانیان... دستکم در ماه های اول تجاوز عراق با مقاومت همگانی و میهن دوستانه همگانی روبروشد» (Richard، ۱۹۸۸، ۲۷۳). بگونه ای که «توده مردم ایران به پایداری در برابر تجاور عراق پرداختند» (Couland) .به این ترتیب بود که بافت جمعیتی شهرهای بزرگ ایران دگر گشت. به عنوان نمونه یکصد هزار پناهنده از شهرهای آبادان و خرمشهر به تبریز آمدند و با امدن کُردها، این شهر به دومین شهر کُرد نشین – پس از کرمانشاه – تبدیل شد (Hourcade، ۱۶۹).
یکی دیگر از تفاوت های ایران با دو کشور همسایه غربی خود در این است که ایرانیان بر عکس بیشتر کشورهای دنیا همانند سازی(Assimilation) را نه در مورد اقوام ایرانی، بل درباره فاتحان کشور خود بکار گرفتند. بگونه ای که از اسکندر تا ترکان، فاتحان شبیه ایرانیان شدند و آداب و رسوم ایرانی را فراگرفتند. در ایران بود که ایل های ترک به اسلام گرویدند و شمار زیادی از آنان به سبک ایرانی زندگی می کردند(Planhol، ۳۹۹ -۴۰۰).
اگر ترک ها و عراقی منطق قومی را که خواه ناخواه فرجام آن به پاکشوئی قومی می رسد برگزیدند،ایرانیان به منطق فرهنگی روی آوردند که همزیستی صلح آمیز نتیجه آن است. در حالی که کُردها بر حسب زبان، و بر حسب پیوند های قومی هیچگونه ارتباطی با ترکان، عراقیان، سوریه ای ها ندارند.
نویسنده اشاره هائی به یکی از پژوهشگران وطنی دارد که در نوشته خود به زبان فرانسوی، قانون اساسی ایران را به شیوه نامناسبی عرضه می کند و به آن شیوه پاسخ می دهد. از جمله آن که در قانون اساسی مشروطیت و در متمم آن تنها دو بار واژه اتباع بکار رفته است که هر دوی آنها مربوط به اتباع خارجی است. ولی آن پژوهشگر آن ها را به رعیت (Sujet) ترجمه کُرده است. شگفت آن که واژه های ملت و ملتی( ۱۶ بار) اهالی ( ۷ بار)، افزون بر واژه هائی مانند عامه، افراد، ایرانیان و مانند آن، در این قانون بکار گرفته شده است ولی همه آن ها مورد توجه این پژوهشگر قرار نگرفته و برای کم اهمیت جلوه دادن این قانون که شاهکاری در نوع خود است او دو واژه اتباع را به عنوان علم عثمان گرفته و مردم ایران را به دوره دورتری برده که در آن مردم رعیت پادشاه بودند و از این راه« تیرِ تبارِ تهمت» را به سوی قانون اساسی مشروطیت نشانه گرفته است.
همین هم میهن در نوشته خود از ناسیونالیسم پارسی (Nationalisme persan)، از حق رای «مردان با سواد» در قانون اساسی یاد می کند که درست نیست. از همه مهم تر آن که او از زبان رسمی ایران(فارسی) در قانون اساسی نام می برد که آن هم برابر با واقعیت نیست. قانون اساسی مشروطیت، اگر نگوئیم تنها، از کمیاب ترین قانون های اساسی است که در آن از زبان رسمی یاد نشده است خلاف واقع نگفته ایم، با آن که در کمیسیون ترجمه و تدوین قانون اساسی و متمم آن چند تن از هم میهنان آذربایجانی حضور فعالی داشتند و هم چنین افراد دیگری وابسته به گروه های دیگر قومی ایران در مجلس دوره اول بودند، کوچکترین تذکری درباره ذکر زبان های محلی و یا مخالفتی با زبان فارسی در صورتمجلس مذاکرات دیده نشده است.
در اینجا نویسنده برای روش شدن مسئله کُردها برای خواننده بیگانه شرحی از پیشینه تاریخی دوران اداره نامتمرکز کشور ایران را بدست می دهد. سپس با استناد به مفاد قانون اساسی، قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، و متمم قانون اساسی شیوه اداره کشور، برحسب مقررات آن قانون را نامتمرکزمی داند. دلائل این فرض، بگونه ای کامل در کتاب آمده است و خلاصه آن بر اساس دلائل زیر است:

– اصل ۱۹ قانون اساسی
– تقّدم تاریخ تصویب قانون انجمن های ایالتی و ولایتی به تاریخ تصویب متمم قانون اساسی
– اصول ۳، ۲۹ ( منافع مخصوصه هرایالت، هر ولایت و هر بلوک) و اصول ۹۰ تا ۹۳ متمم قانون اساسی.

زیرنویس:
۱ – انسیکلوپدی انیورسالیس، یاد شده. برای توضیح بیشتربنگرید :
H. Mariwan, «un aperçu de la politique de l’Iran vis-à-vis des Kurdes » in, Halkawt Hakim, LesKurdes par delà l’exode, L’Harmattan, Paris, 1992
۲- برای شناخت نقش کردها در نظام پیشین بنگرید :
Mc Dowel D., «The Kurdish Question : A historical review» in. P. G. Kreyenbroek, S. Sperl, TheKurds : A contempory Overview, RoutledgeLondon,1992 .
۳ –               
Vercellin Giorgio, «Le fait ethnique dans la politique des États iranien et afghan» in. J. P. Digard(sous la direction), le fait ethnique en Iran et en Afghanistan, CNRS, Paris 1988
۴- و نیز بنگرید به :
Marjorie Housepian DobkinSmyrna, 1922, The destruction of a city, Newmark PresseN.Y., 1998.
۵- برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب Luizard یاد شده.
۶ – برای آگاهی از دولت سازی در عراق و ترکیه، بنگرید به :
Bruinessen, Martin Van, « Nationalisme kurde et ethnicités intra- kurdes», in PeuplesMéditerranéens, no. 68-69, Paris, juillet-décembre 1994
۷- ه. ا. شهابی، « اردبیل تبدیل به استان شد »، در نشریه :
Journal Middle East Studies, no 29, 1997

برگرفته از نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران (نمیر)
http://www.namir.info/