به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۸

راز گشایی از ماجرای اشغال سفارت آمریکا؛ گفتگو با محمد توسلی

کیانوری دبیرکل حزب توده از چند روز قبل موافقت آیت الله خمینی را 
برای اشغال سفارت آمریکا گرفته بوده است.
اخیرأ اسنادی محرمانه ای در مجله اندیشه پویا منتشر شده که بیانگر این مسأله است که آقای کیانوری دبیرکل حزب توده از چند روز قبل موافقت آیت الله خمینی را برای اشغال سفارت آمریکا گرفته بوده است. این یک سند تاریخی است که مجله اندیشه پویا آن را منتشر کرده و هیچ کس نیز تاکنون آن را تکذیب نکرده است. اگر این سند صحت داشته باشد صحبت آیت الله خمینی در عصر روز یکشنبه ۱۳ آبان با دکتر یزدی مصلحت اندیشانه بوده و آیت الله خمینی با علم به این اتفاق موضع اصلی خود را در روز دوشنبه ۱۴ آبان عنوان کرده اند. در نتیجه  این احتمال وجود دارد که آقای موسوی خویینی ها از قبل از موافقت آیت الله خمینی با اشغال سفارت اطلاع داشته و با علم به این موافقت دانشجویان را به اشغال سفارت تشویق کرده است. 


احسان انصاری – روزنامه آرمان: او تبار تاریخی دارد و از گذشته می­آید. همرزم بازرگان،‌ طالقانی،‌ چمران،‌ یزدی و … است. روزگاری که او در صحنه بود تاریخ و سرنوشت ملتی رقم خورد که امروز با سوالهای بی­شماری درباره سرنوشت خود مواجه شده است. سرنوشتی که برای برخی پیروزی بود و در مقابل برخی نگاه­های معناداری به گذشته می­کنند. هرچه بود امروز جامعه ایران در بزرگراه تمدنی خود قرار گرفته و سرنوشت نسلهای آینده این خاک بلاخیز در تدبیر کسانی است که بر کرسی تصمیم­گیری نشسته ­اند. “دیگران کاشتند تا ما بخوریم،‌ ما بکاریم تا دیگران بخورند” نسل جدید وامدار صحنه­ گردانی کسانی است که روزی استبداد پهلوی را تاب نیاوردند و شکوهمندانه پنجه در پنجه درخت استبداد افکندند تا کنده استبداد را برای همیشه از خاک این سرزمین برکنند. اینکه نسل امروز چه سرنوشتی برای نسلهای آینده رقم خواهد زد سوالی است که ما در تاریخ به آن پاسخ خواهد داد.

محمد توسلی، سومین دبیرکل نهضت آزادی ایران در بخشی از این مصاحبه با روزنامه آرمان می گوید: «تا پیروزی انقلاب شعار اصلی انقلابیون شعار مرگ برشاه بود و همه گروه های انقلابی حول محور مبارزه با استبداد و رسیدن به آزادی اشتراک نظر داشتند. در واقع این یک رویکرد سلبی بود که انقلابیون عنوان می کردند ما شاه نمی خواهیم. با این وجود مشخص هم نبود که به جای شاه چه می خواهند. اگر به اسناد تاریخی توجه کنیم در هیچ کدام از سخنان آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو و همچنین در مطالبات مردم در راهپیمائیهای سال ۵۷ هیچ شعاری مبنی بر دشمنی با آمریکا وجود ندارد. مرگ بر هیچ کسی وجود نداشت به جز مرگ بر شاه.»

دبیرکل نهضت آزادی ایران در بخش دیگری از این گفتگو گفت: «روحانیت نیز به صورت طبیعی به دنبال قدرت بود. دکتر بهشتی قبل از انقلاب زمینه تأسیس حزب جمهوری اسلامی را فراهم کرده بود و اغلب روحانیون طراز اول انقلاب در آن عضو بودند بعد از انقلاب تشکیل شد و روزنامه جمهوری اسلامی نیز ارگان آن بود که همگی در تقابل با دولت موقت قرار داشتند.»
در هنگامه اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ (۴ نوامبر ۱۹۷۹) توسط “دانشجویان مسلمان پیرو خط امام”، که آقای خمینی از این فاجعه بعنوان “انقلاب دوم” نام برد، محمد توسلی می گوید: «اخیرأ اسنادی محرمانه ای در مجله اندیشه پویا منتشر شده که بیانگر این مسأله است که آقای کیانوری دبیرکل حزب توده از چند روز قبل موافقت آیت الله خمینی را برای اشغال سفارت آمریکا گرفته بوده است. 

این یک سند تاریخی است که مجله اندیشه پویا آن را منتشر کرده و هیچ کس نیز تاکنون آن را تکذیب نکرده است. اگر این سند صحت داشته باشد صحبت آیت الله خمینی در عصر روز یکشنبه ۱۳ آبان با دکتر یزدی مصلحت اندیشانه بوده و آیت الله خمینی با علم به این اتفاق موضع اصلی خود را در روز دوشنبه ۱۴ آبان عنوان کرده اند. در نتیجه این احتمال وجود دارد که آقای موسوی خویینی ها از قبل از موافقت آیت الله خمینی با اشغال سفارت اطلاع داشته و با علم به این موافقت دانشجویان را به اشغال سفارت تشویق کرده است. در اینجا ما با یک سوال کلیدی و مهم تاریخی مواجه هستیم که چگونه اشغال سفارت یک کشور خارجی در خاک ایران که نقض صریح قوانین بین المللی است به انقلاب دوم و مهم تر از انقلاب اول تعبیر می شود. آن چیزی که مشخص است این است که آقای کیانوری با برنامه بوده و با «ک گ ب» ارتباط داشته و به دنبال این بوده که برعلیه دولت موقت اقدام کند. 

مسأله مهم در این زمینه واکنش دولت موقت به این ماجرا بوده است. دکتر یزدی به عنوان وزیر امور خارجه با آقای موسوی خویینی ها تماس می گیرند و عنوان می کنند حضور دانشجویان در سفارت آمریکا برای ۴۸ ساعت کافی است و به دانشجویان اعلام کنید سفارت را ترک کنند تا ما بتوانیم در عرصه بین المللی پاسخگو باشیم و عنوان کنیم که اشغال سفارت آمریکا بطور طبیعی در واکنش به پناه دادن آمریکا به شاه توسط دانشجویان معترض بوده است. مهندس بازرگان نیز عنوان می کنند این اقدام بر علیه منافع ملی است و یک عمل شیطانی به شمار می رود و مهندس بازرگان استعفا کردند.»

متن کامل گفتگوی روزنامه آرمان با مهندس توسلی بشرح زیر است:
نقطه آغاز تأثیرگذاری آمریکا در مناسبات داخلی ایران را باید کودتای ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ دانست. از سال ۳۲ تا سال۵۷ که انقلاب به پیروزی رسید چه عواملی وجود داشت تا آمریکا به یک دغدغه اجتماعی و سیاسی در حافظه تاریخی مردم ایران تبدیل شود؟

در کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ انگلیس به دلیل اینکه منافع دیرین خود را از دست داده بود نقش اصلی داشت. آمریکا  نیز به دلیل رقابت منطقه ای که با انگلیس داشت نهایتا دولت ملی دکتر مصدق را برنتابید و با همکاری دربار و عوامل وابسته به آن دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون کردند. کودتای ۲۸ مرداد سبب شد که فرایند گذار به دموکراسی و برنامه های توسعه در ایران با وقفه بسیار سنگینی مواجه شود. پس از کودتای ۲۸ مرداد آمریکا با تمام نیروهای خود در ایران حضور داشت و برای تأمین منافع خود برنامه ریزی کرده بود. 

در این مقطع زمانی نهضت مقاومت ملی تشکیل شد تا اجازه ندهد رژیم کودتا تثبیت شود و شرایط را برای فرایند توسعه در ایران سخت تر سازد. راهبردی که با موفقیت نسبی همراه بود. در سال ۱۳۳۹ و در  زمان ریاست جمهوری کندی در آمریکا که  برنامه حقوق بشر مطرح شده بود، شاه مجبور شد فضای سیاسی را باز کند. جنبش اجتماعی ایران با تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ و پس از آن تشکیل نهضت آزادی ایران در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ و همچنین اوج گیری فعالیت گسترده جنبش دانشجویی طی سال های ۳۹ تا ۴۱ تقویت شد و در مناسبات سیاسی و اجتماعی بیشتر از گذشته تأثیرگذار شد. 

شاه برای حفظ اقتدار خود در قبال دکتر امینی با دولت آمریکا توافق کرد که خود رأسا برنامه های مورد نظر آمریکا را در ایران پیاده کند. در مرحله نخست تلاش کرد گروه ها و جریان های سیاسی تاثیر گذار را محدود کند و از سوی دیگر دست به اصلاحات بزند. به همین دلیل در شهریور سال ۱۳۴۱ طرح انجمن های ایالتی و ولایتی را مطرح کرد که با مخالفت مراجع قم آقایان خمینی، شریعتمداری و گلپایگانی مواجه شد. بلافاصله رسانه های منتسب به حکومت از این مخالفت ها با نام «ارتجاع سیاه» نام بردند. در این قضیه نقش رهبران نهضت آزادی چون مهندس بازرگان قابل توجه است. 

نهضت آزادی هنگامی که احساس می کند برنامه ای برای بدنام کردن روحانیت وجود دارد دیدارهایی را با برخی علما و مراجع در قم انجام می دهد و آنها را قانع می کند که مشکل جامعه ما امروز آزادی زنان در انتخابات و یا اصلاحات ارضی نیست بلکه مشکل اصلی «استبداد» و نماد آن شاه است. در این مقطع زمانی است که روحانیت وارد عرصه عمومی و تقابل با شاه شد و حادثه مدرسه فیضیه و ۱۵ خرداد اتفاق افتد. پس از این ماجرا و در اواسط دهه چهل جنبش مسلحانه در ایران شکل می گیرد. به همین دلیل نیز «سیا» و «موساد» همه توانایی های خود را در کنار ساواک به کار می گیرند تا رژیم پهلوی را در ایران حفظ کنند. جنبش مسلحانه که در دهه چهل در ایران آغاز شده بود در نهایت در سال ۵۴ سرکوب شد. با این وجود این جنبش دارای توانایی بود که علی رغم سرکوب جنبش مسلحانه توانست به راه خود ادامه بدهد.

جنبش مسلحانه در ایران برگرفته از آموزه های مارکسیستی و ضد امپریالیستی آمریکای لاتین و رهبرانی مانند چگوارا و کاسترو بود. آیا نطفه ضدیت با آمریکا را باید از مانفیست جنبش مسلحانه ایران جست وجو کرد که پس از مدتی به کلیت جنبش انقلابی ایران سرایت کرد؟

شاید چریک های فدایی خلق و مارکسیست ها دارای چنین ذهنیتی بودند اما مجاهدین خلق اولیه دارای چنین رویکردی نبودند. دکتر چمران و دکتر یزدی و جمعی دیگر از جمله بنده که در خارج از کشور تحصیل می کردیم و به دنبال مبارزه مسلحانه بودیم دارای چنین ذهنینی نبودیم. نگاه ما ضد امپریالیستی نبود و بلکه بیشتر ضد استبدادی بود. این نکته صحیح است که مارکسیست ها دارای نگرش هایی بودند که با سوسیالیسم جهانی نزدیک بود اما ادبیات آنها عموما تقابل با استبداد و نجات از دست استبداد بود. پس از حادثه ۱۵ خرداد ۴۲ نیز در بین اظهارات آیت الله خمینی مسائل ضد امپریالیستی وجود ندارد و بلکه مواضع ایشان ضد استبدادی است. مسأله مقابله با آمریکا در بیانیه ها و سخنرانی آیت الله خمینی به ویژه در نوفل لو شاتو وجود ندارد. این وضعیت تا سال۵۴ و جدا شدن مارکسیست ها از جنبش اسلامی ادامه پیدا کرد. در این مقطع زمانی جنبش اجتماعی ایران به رشد کافی رسیده بود و این جنبش راه خود را تا ۲۲ بهمن سال ۵۷ ادامه داد. در این مقطع زمانی نهضت آزادی ایران یعنی افرادی مانند مهندس بازرگان و دکتر سحابی نقش پررنگ تری در مدیریت انقلاب داشتند. 

روحانیت که از ۱۵ خرداد ۴۲ وارد عرصه عمومی شده بودند حضور داشتند و در واقع همکاری داشتند. نهضت آزادی و جمعی از نیروهای ملی و مسلمان در سال ۵۵ و در زمانی که کارتر با شعار دفاع از حقوق بشر روی کار می آید «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» را تشکیل داد که نقش موثری در تقویت جنبش اجتماعی ایران ایفا کرد. در سال ۵۶ دو راه پیش روی جنبش اجتماعی ایران قرار داشت. نخست اینکه توده های مردم از پایین روی شاه فشار بیاورند که این راه با هزینه های زیادی همراه بود و باید دنبال می شد. راه دیگر کاهش یا حذف حمایت آمریکا از رژیم شاه بود که مورد حمایت آمریکا قرار داشت و آمریکایی ها در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی از شاه حمایت می کردند. به همین دلیل مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آقای احمد صدرحاج سید جوادی و بنده انتخاب شدیم تا با  مقامات سفارت آمریکا در ایران مذاکره کنیم. این مذاکرات در اردیبهشت سال ۵۷ آغاز شد که اسناد آن در گذشته منتشر شده است. 

این مذاکرات به دلیل فشارهای ساواک به صورت خصوصی و محرمانه انجام شد. آقای ترنر رئیس سیا در کتاب خاطرات خود که ترجمه آن را روزنامه اطلاعات چاپ کرده است می گوید که ما به نوعی تحت تأثیر دیپلماسی انقلاب قرار گرفتیم و هزینه سنگینی پرداخت کردیم. این در حالی بود که آمریکا در مورد بقیه کشورها حاضر نبود چنین رویکردی را برگزیند. به عنوان مثال در اندونزی ۵۰۰ هزار نفر کشته شدند اما آمریکا دیگر چنین رویکردی را انتخاب نکرد.این رویکرد نقش دیپلماسی را در کاهش هزینه های انقلاب نشان می دهد. اتفاق مهم دیگری که در این مقطع زمانی رخ می دهد هجرت آیت الله خمینی از عراق به نوفل لوشاتو در فرانسه است که با راهنمایی دکتر یزدی صورت می گیرد.
مبتکر رویکرد دیپلماسی در انقلاب چه کسی بود؟

شورای مرکزی نهضت آزادی به این نتیجه رسید که  این رویکرد می تواند به تسهیل انقلاب کمک کند. در نهایت نیز چهار نفر شامل مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آقای صدرحاج سید جوادی و بنده به عنوان مذاکره کننده توسط شورای نهضت آزادی  انتخاب شدیم. در سخنان آیت الله خمینی در پاریس نیز هیچ بحثی درباره مخالفت با آمریکا مطرح نشد. در شعارهایی که مردم در راهپیمایی های تاسوعا و عاشورا و مراسم استقبال از امام می دادند نیز هیچ نشانه ای از دشمنی با آمریکا وجود نداشت. در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت مهندس بازرگان نیز به روشنی مشخص شده که شعار اصلی مردم در این تظاهرات شعار «مرگ بر شاه» بوده و کسی شعار مرگ بر آمریکا نداده است. مسأله اصلی انقلابیون استبداد، رفتن شاه و آزادی بود.
اگر در فرمایشات حضرت امام در پاریس دشمنی با آمریکا وجود نداشته و مردم نیز چنین شعاری را در تظاهرات خود نمی دادند پس شعارهای مبتنی بر دشمنی با آمریکا چگونه وارد گفتمان انقلاب شد؟

موضوع مبارزه با استعمار و استیلای بیگانگان در گفتمان انقلاب مطرح بود اما محوریت مبارزات انقلابی مبارزه با استبداد بود. تجربه تاریخی نشان داده که همواره دست استیلای بیگانگان از آستین استبداد بیرون آمده است. در کودتای ۲۸ مرداد آمریکا دخالت داشته است اما اگر استبداد دربار وجود نداشت به هیچ عنوان کودتایی اتفاق نمی افتاد. آمریکا از طریق عوامل وابسته به دربارموفق شد دولت مصدق را سرنگون کند و کودتای ۲۸ مرداد را شکل بدهد. در تاریخ دویست ساله ایران نیز همواره دخالت های خارجی از طریق عوامل وابسته به استبداد صورت پذیرفته است.

نوع نگاه روحانیت به عنوان پایگاه سنتی انقلاب با نوع نگاه چریک ها و چپ ها درباره مبارزه با آمریکا چه تفاوتی با هم داشت؟

این موضوع در گفتمان انقلاب مطرح نبود. تا پیروزی انقلاب شعار اصلی انقلابیون شعار مرگ برشاه بود و همه گروه های انقلابی حول محور مبارزه با استبداد و رسیدن به آزادی اشتراک نظر داشتند. در واقع این یک رویکرد سلبی بود که انقلابیون عنوان می کردند ما شاه نمی خواهیم. با این وجود مشخص هم نبود که به جای شاه چه می خواهند. اگر به اسناد تاریخی توجه کنیم در هیچ کدام از سخنان آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو و همچنین در مطالبات مردم در راهپیمائیهای سال ۵۷ هیچ شعاری مبنی بر دشمنی با آمریکا وجود ندارد. مرگ بر هیچ کسی وجود نداشت به جز مرگ برشاه.

کلیدی ترین مقطع در رابطه ایران و آمریکا دوران دولت موقت مهندس بازرگان است که همواره نیز محل مناقشه بوده است. مهندس بازرگان چه دیدگاهی نسبت به آمریکا داشت؟ آیا استعفای ایشان تنها به دلیل گروگان گیری در سفارت آمریکا بود؟



دولت موقت در ۱۵ بهمن سال۵۷ تشکیل شد و آیت الله خمینی آن را دولت امام زمان نامید و فرمودند که مردم به صورت مسالمت آمیز در خیابان ها حمایت خود را از دولت مهندس بازرگان اعلام کنند که این اتفاق نیز رخ داد. شورای انقلاب گزینه ای به جز مهندس بازرگان برای دوران انتقال نداشت. با این وجود از فردای انقلاب رویکرد جدیدی آغاز شد. در این مقطع زمانی دو پدیده اتفاق افتاد. نخست اینکه طیف چپ به ویژه مارکسیستی که با مبانی انقلاب اسلامی موافق نبود به دنبال جایگزینی بود.

 به همین دلیل نیز شعار «تداوم انقلاب» را مطرح کرد. چپ ها معتقد بودند این تداوم باید با رویکرد مارکسیستی باشد. حزب توده با همه سازمان خود حضور داشت، اغلب رهبران مجاهدین خلق پس از انقلاب از زندان آزاد شدند و نیروهای آنها که در دوران انقلاب پادگان ها را خالی کرده بودند همگی مسلح بودند و در کنار اینها چریک های فدایی خلق و حتی طیف چپ ملی مذهبی نیز حضور داشت. راهکاری که طیف چپ در این زمینه  دنبال می کرد تقابل با دولت موقت بود. از طرف دیگر روحانیت نیز به صورت طبیعی به دنبال قدرت بود. دکتر بهشتی قبل از انقلاب زمینه تأسیس حزب جمهوری اسلامی را فراهم کرده بود و اغلب روحانیون طراز اول انقلاب در آن عضو بودند بعد از انقلاب تشکیل شد و روزنامه جمهوری اسلامی نیز ارگان آن بود که همگی در تقابل با دولت موقت قرار داشتند. حتی افرادی مانند بنی صدر و صادق قطب زاده که قرابت فکری با دولت موقت داشتند نیز به دنبال قدرت بودند. نهادهای انقلابی مانند کمیته های انقلاب اسلامی نیز به شکل های مختلف با دولت موقت در تقابل و تداخل بودند که مهندس بازرگان در برخی از سخنرانی های خود از عبارت یک شهر و چند کلانتر درباره این وضعیت صحبت کرده اند. 

در چنین شرایطی مهندس بازرگان از اردیبهشت ۵۸ در مقاطع مختلف دو یا سه بار استعفا دادند تا موضوع اشغال سفارت آمریکا اتفاق افتاد. البته اشغال سفارت یک بار نیز در ۲۴ بهمن اتفاق  افتاد که کمتر مورد توجه قرار گرفته و دکتر یزدی در کتاب خاطرات خود به آن اشاره می کند. گفته می شد که اشغال سفارت کار چریک های فدایی خلق بوده است. آیت الله خمینی به دکتر یزدی می گویند که بگویید این افراد از سفارت خارج شوند که در نهایت نیز این اتفاق رخ می دهد و این افراد از سفارت خارج می شوند.

آیا در واقع این اقدام توسط چریک های فدایی خلق انجام شده بود و یا افراد دیگری؟

ظاهرأ چریک های فدایی خلق بوده اند اما شواهد نشان می دهد که خود آمریکایی ها نیز در این واقعه نقش داشته اند. سیاست آیت الله خمینی بعد از انقلاب این بود که انقلابیون باید با آمریکا به صورت کج دار و مریز برخورد کنند. این رویکرد تا روز ۱۳ آبان سال ۵۸ نیز ادامه داشت. در این مقطع زمانی مهندس بازرگان به همراه دکتر چمران و دکتر یزدی برای شرکت در جشن سالگرد پیروزی انقلاب به الجزیره سفر کردند و قرار بود با برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا گفت و گویی صورت بگیرد. موضوع این گفت و گو نیز مذاکره بر سر اموال ایران در آمریکا بود. هنگامی که مهندس بازرگان به ایران بازگشتند این مذاکره را رسانه ای کردند. پس از این ماجرا و اشغال سفارت آمریکا فضایی بر علیه دولت موقت شکل گرفت که وزرای دولت موقت دیگر نمی توانستند در محل کار خود حاضر شوند. به همین دلیل مهندس بازرگان در چهاردهم بهمن ماه استعفای خود را نوشتند و توسط آقای ابوالفضل بازرگان به قم فرستادند. از اینجا یک رویکرد جدید در انقلاب آغاز شد که دارای ابهامات تاریخی زیادی است. عصر روز یکشنبه ۱۳ آبان دکتر یزدی خدمت آیت الله خمینی می رسند که گزارش سفر الجزیره را خدمت ایشان ارائه کنند. در این دیدار آیت الله خمینی به دکتر یزدی می گوید که دوباره عده ای وارد سفارت آمریکا شده اند و شما بروید و بگویید که از سفارت خارج شوند. 

نکته حایز اهمیت این است که عصر روز دوشنبه موضع آیت الله خمینی در این زمینه تغییر می کند و ایشان از حضور دانشجویان در سفارت آمریکا دفاع می کنند و عنوان می کنند این انقلاب دوم و مهم تر از انقلاب اول است. اینکه در این بیست و چهار ساعت چه اتفاقی رخ داده که موضع آیت الله خمینی تغییر کرده یک سوال مهم تاریخی است. دانشجویان اشغال کننده سفارت آمریکا قبل از اقدام خود به آقای موسوی خویینی ها که پدر معنوی دانشجویان اشغال کننده سفارت بودند و در سفارت نیز حضور داشتند عنوان می کنند که بهتر است قبل از این اقدام موافقت آیت الله خمینی گرفته شود. آقای موسوی خویینی ها در پاسخ عنوان می کنند که شما نگران نباشید و بنده موافقت آیت الله خمینی را اخذ خواهم کرد. صبح روز دوشنبه ۱۴ آبان سید احمد خمینی که ارتباط نزدیکی با آقای موسوی خویینی ها داشتند وارد سفارت می شوند. اخیرأ اسنادی محرمانه ای در مجله اندیشه پویا منتشر شده که بیانگر این مسأله است که آقای کیانوری دبیرکل حزب توده از چند روز قبل موافقت آیت الله خمینی را برای اشغال سفارت آمریکا گرفته بوده است. این یک سند تاریخی است که مجله اندیشه پویا آن را منتشر کرده و هیچ کس نیز تاکنون آن را تکذیب نکرده است. 

اگر این سند صحت داشته باشد صحبت آیت الله خمینی در عصر روز یکشنبه ۱۳ آبان با دکتر یزدی مصلحت اندیشانه بوده و آیت الله خمینی با علم به این اتفاق موضع اصلی خود را در روز دوشنبه ۱۴ آبان عنوان کرده اند. در نتیجه  این احتمال وجود دارد که آقای موسوی خویینی ها از قبل از موافقت آیت الله خمینی با اشغال سفارت اطلاع داشته و با علم به این موافقت دانشجویان را به اشغال سفارت تشویق کرده است. در اینجا ما با یک سوال کلیدی و مهم تاریخی مواجه هستیم که چگونه اشغال سفارت یک کشور خارجی در خاک ایران که نقض صریح قوانین بین المللی است به انقلاب دوم و مهم تر از انقلاب اول تعبیر می شود. آن چیزی که مشخص است این است که آقای کیانوری با برنامه بوده و با «ک گ ب» ارتباط داشته و به دنبال این بوده که برعلیه دولت موقت اقدام کند. 

مسأله مهم در این زمینه واکنش دولت موقت به این ماجرا بوده است. دکتر یزدی به عنوان وزیر امور خارجه با آقای موسوی خویینی ها تماس می گیرند و عنوان می کنند حضور دانشجویان در سفارت آمریکا برای ۴۸ ساعت کافی است و به دانشجویان اعلام کنید سفارت را ترک کنند تا ما بتوانیم در عرصه بین المللی  پاسخگو باشیم و عنوان کنیم که اشغال سفارت آمریکا بطور طبیعی در واکنش به پناه دادن آمریکا به شاه توسط دانشجویان معترض بوده است. مهندس بازرگان نیز عنوان می کنند این اقدام بر علیه منافع ملی است و یک عمل شیطانی به شمار می رود و مهندس بازرگان استعفا کردند. در نهایت نیز ۴۸ ساعت اشغال سفارت به ۴۴۴ روز و پیامدهای خطیر آن منجر می شود که ماجرای طولانی دیگری است.

برخی از تحلیل گران تاریخی عنوان می کنند که اگر مهندس بازرگان در این مقطع تاریخی به هر دلیلی استعفا نمی دادند و مقاومت بیشتری می کردند سرنوشت ملت ایران شکل دیگری به خود می گرفت و اعتدال و میانه روی به گفتمان غالب انقلاب تبدیل می شد. آیا در واقع این چنین است؟

بنده با این برداشت موافق نیستم. حکمی که برای مهندس بازرگان صادر شده بود به عنوان رییس دولت موقت در دوران انتقال قدرت بود. با این وجود شرایطی که برای دولت موقت ایجاد شد سبب شد که مهندس بازرگان مجبور شدند به دفعات از همان اردیبهشت سال ۵۸ استعفا بدهند. تقابل و تداخل نقش شورای انقلاب و روحانیت که به دنبال قدرت بودند با دولت موقت شرایطی را به وجود آورده بود که به هیچ عنوان به سود منافع ملی نبود. در این تقابل، فضایی ایجاد شده بود که وزرا نمی توانستند وارد وزارتخانه های خود شوند. مهندس بازرگان هنگامی که استعفا دادند در شورای انقلاب به همکاری خود ادامه دادند و به هیچ عنوان با انقلاب قهر نکردند و همچنان در بطن اتفاقات انقلاب قرار داشتند. مهندس بازرگان برای خود یک رسالت تاریخی و راهبردی قائل بود که همانا آگاهی بخشی بود و این رویکرد را تا پایان عمر نیز ادامه دادند. ایشان براین باور بودند که ریشه های استبداد به اندازه ای در ایران قوی است که روشنفکران به تنهایی قادر به کندن کنده استبداد نیستند. دلیل این مسأله نیز این بود که روشنفکران توانایی بسیج توده های مردم را ندارند. به همین دلیل نیز به دنبال این بودند که روحانیت وارد عرصه عمومی شود تا شرایط برای بسیج توده ها فراهم شود. پیامد این نگاه و همکاری زمینه واقع بینانه پیروزی انقلاب را رقم زد.

آیا فکر می کردید تقابل بین ایران و آمریکا چهار دهه طول بکشد و امروز به مهم ترین دغدغه مسئولان جمهوری اسلامی تبدیل شود؟

مهندس بازرگان هنگامی که مشاهده کرد روحانیت به دنبال قدرت و تحقق نگاه اعتقادی تاریخی خود هستند معتقد بودند که فرایندی که نهاد دینی در ایران به وجود آورده مانند فرایندی است که در قرون وسطی در غرب شکل گرفته است و ما باید از این فرایند عبور کنیم. به همین دلیل تاکید داشتند راه طولانی را در این مسیر طی کرده ایم و راه طولانی تری نیز در انتظار ما خواهد بود. مهندس بازرگان همواره عنوان می کردند که جنگ ما جنگ حجت است و نه جنگ قدرت. حجت نیز به معنای آگاهی بخشی و مطرح کردن و پیگیری مطالبات تاریخی ملت ایران است. در چهار دهه گذشته فرایندی در راستای تقویت گذار به دموکراسی در ایران شکل گرفته که اسلام سنتی در پایین ترین جایگاه اجتماعی قرار گرفته و این مسأله زمینه رشد جامعه ایران را فراهم کرده است. بدون شک این گام بلندی در راستای توسعه همه جانبه ایران قابل ارزیابی است.

منبع: روزنامه آرمان – ۲۲ خرداد ۹۸