به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۴۰۰

سیستم استوار بر"عیاشی با قتل و شکنجه و آزار"، بهروز فتحعلی

بهروز فتحعلی
 مقاله "ترور سرخ" در مجله سوئدی "تاریخ تصویری دنیا" *، نمایی کلی از چگونگی شکل گیری وساختار و عملکرد سازمان امنیت در روسیه بعد از انقلاب سوسیالیستی را ترسیم کرده است. نمایی که برای ما ایرانیان چندان ناآشنا نمی باشد و شباهت محتوایی آن با آنچه در این ۴۲ سال حاکمیت جمهوری اسلامی تجربه شده است، ما را به تفکر وا می دارد.

"چکا" اولین سازمان پلیسی- امنیتی روسیه بعد از انقلاب است که با هدف سرکوب مخالفان، آغاز به کارمی کند. دستگاه مخوفی که بعدها به پایه گذاری سازمان امنیت "کا گ ب" می انجامد.

‎نکته قابل توجه در این مقاله، بر این سه پایه استوار است :

‎۱- تصاحب آسان قدرت سیاسی از جانب بلشویک ها، در یک برهه پر شتاب در تاریخ روسیه،

۲- مقابله بازماندگان حکومت تزاری و نیز خیل عظیمی از مردم روسیه با انحصار طلبی و تنگ نظری صاحبان تازه قدرت،

۳- روند تحکیم این قدرت، با استفاده از جنگ و اعمال زور و قتل و کشتار .


مقاله، در کنار ارائه جزئیات روند اعمال زور در حکومت بلشویک ها، نشان می دهد که چگونه این روند بگیر و ببند و خشونت دولتی، در تمام دروان حاکمیت نظام سوسیالیستی در روسیه، همچنان جزئی جدایی ناپذیر از آن باقی می ماند.

‎درس آموزی از مشابهت محتوایی این شکل از قدرت مداری در سیستم شوروی با آنچه که در ایران بعد از انقلاب بهمن ۵۷ گذشته و می گذرد، از نخستین ضروریاتی است که برای سالم سازی ایران پس ازجمهوری اسلامی، نمی توان و نباید از آن گذشت.

ادامه این نوشتار، ترجمه آزادی است که از مقاله نامبرده صورت گرفته است. با این امید که نوری هرچند کوچک، در روشنگری راه آینده ما ایرانیان باشد.

"ترور سرخ"

انقلاب تازه پیروز گشته لنین، در شرف نابودی است. حفظ قدرت در روسیه از هم گسسته آنزمان، به بزرگترین مشغله فکری لنین تبدیل شده است. او با آنکه به عنوان رهبر از کمک بالقوه کارگران و دهقانان که درصد بالایی از مردم روس آن روزها را تشکیل می دهند برخوردار است، به تنها این اندازه راضی نیست وفکر قبضه تمام و کمال قدرت سیاسی را در سر می پروراند. او تمام هم و غم و تلاش خود را بکار گرفته است تا با کمک بلشویک ها به این هدف خود نائل آید. همین امر، موجب مقاومت و مخالفت بسیاری ازمتحدان سیاسی او می گردد. از جمله آن مخالفان، سوسیالیست های انقلابی می باشند که سخت به شیوه های دیکتاتوری لنین اعتراض دارند. از آنسو بلشویک ها، با وجود آنکه در محاصره دشمنان خود قرار دارند، آنان را به "حشراتی موذی" تشبیه می کنند که باید از بین بروند.

لنین تصمیم به استفاده از مشت آهنین می گیرد و می گوید:

"ما هرگز به هدف خود نخواهیم رسید اگر شیوه ترور را بکار نبریم!"

زبان لنین خشن و بیرحم است. در صحبت های خود، به فراوانی از واژه های "روشنفکران هیستریک"، "توله های سرمایه داری" و "ثروتمندان بی درد" استفاده می کند و دشمنان طبقاتی و قشرهای بالای جامعه را تهدید به نابودی می نماید.

در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۷، رهبری بلشویک ها در نشست خود، راههای چگونگی مقابله با ضد انقلاب را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. در این نشست، "فلیکس درژنسکی" که یک بلشویک رادیکال است و به مناسبت بی وجدانی بیرحمانه خود به "فلیکس آهنین" معروف شده است نیز، شرکت دارد. او می گوید:

"ما اکنون عدالت نمی خواهیم. بلکه نیاز به نبرد تا پای جان داریم!"

این بلشویک لاغر اندام لهستانی الاصل که در جوانی، سودای کشیش کاتولیک شدن را در سر می پروراند، در صف مقدم برای کسب قدرت مطلق بلشویک ها قرار دارد و آماده است تا از مشت آهنین بر علیه مخالفان استفاده کند. در این جلسه، او می گوید:

"نیاز حاضر ما به اجرای عدالت نیست. پیشنهاد من، تشکیل یک ارگان انقلابی است تا کار ضد انقلاب را یکسره کند."

همان روز لنین، با پشتیبانی کامل رهبری بلشویک ها، دستور تأسیس "کمیته عالی مبارزه با ضد انقلاب وخرابکاری" را که به "چکا" معروف می شود، صادر می کند تا به مقابله سازمان یافته با مخالفان انقلاب بپردازد. او در انجام این وظیفه انقلابی، دستان وحشی ترین هوادارن خود را که در این نهاد گرد آورده خواهند شد، کاملا آزاد می گذارد.

بیشتر کار این کمیته را، در کنار برخورد علیه باندهای خلافکار و اشرار، مبارزه سخت با دشمنان طبقاتی انقلاب، یعنی اشراف و ملاکین بزرگ، صاحبان شرکت ها، تحصیلکردگان و همه افراد متعلق به طبقات بالای جامعه، در بر خواهد گرفت. حق ویژه مصادره اموال نیز به این نهاد واگذار می شود.

زمان ترور دسته جمعی مخالفان فرا رسیده است. لنین، انقلابیون تشنه به خون خود را رها می کند تابه جان روسیه بیافتند. بدین ترتیب، وحشتناک ترین کشتار جمعی تاریخ گره می خورد.

۳۰ آگوست ۱۹۱۸، درست ۸ ماه پس از تاریخ تأسیس "چکا "، لنین، سرحال و قبراق، یکی از سلسله سخنرانی های معروف خود را در کارخانه میخائیلوف با شعار "یا مرگ یا پیروزی" به پایان می رساند. او در تمام این ماهها، بطور دائم و با این هدف که پایگاه بلشویک ها را در میان کارگران تحکیم نماید، به انجام این دست سخنرانی ها مشغول بوده است.

ده ماه از گرفتن قدرت بدست بلشویک ها می گذرد. هنوز اما در سرتاسر روسیه، مقابله "ارتش سفید" با بلشویک ها با قدرت بسیار ادامه دارد و لنین همچنان، سخت نگران از دست دادن قدرت می باشد.

هنگامی که لنین، سخنرانی خود را به پایان رسانده و بطرف ماشین حامل خود در حرکت است، ناگهان زنی ۲۸ ساله بنام "کاپلان فانی"، از میان ازدحام مردم ظاهر گشته و با هدف سوء قصد به جان او، سه گلوله به سویش شلیک می کند. لنین اما، با وجود اصابت دو گلوله به گلو و شانه اش زنده می ماند.

چند ساعت بعد از انجام این ترور نافرجام و با بیانیه تندی که بلشویک ها منتشر می کنند، "ترور سرخ" وارد خشونت بار ترین مرحله خود می شود. از آن پس دیگر، کسی در روسیه احساس امنیت نخواهد کرد. بلشویک ها در این بیانیه می نویسند:

"یک حرکت بزدلانه برای کشتن رفیق لنین!

ترور دسته جمعی دشمنان انقلاب، در دستور کار قرار گرفت!

تنها یک سال و نیم پیش از این ترور، روسیه هنوز تحت حاکمیت تزار نیکلای دوم اداره می شد. درطول۳۰۴ سال، چندین و چند نسل از شهروندان روسیه پهناور، زیر سیطره پادشاهی خاندان رومانف بودند. درسالهای آخر حاکمیت تزار نیکلای دوم است که نابرابری های بزرگ طبقاتی و در پی آن، گرسنگی دهقانان و کارگران شدت می گیرد که با مشارکت روسیه در جنگ جهانی اول، موجبات قحطی بزرگی را درپهنه آن کشور فراهم می آورد. بطوریکه شعار "ما نان میخواهیم!" به شعار سراسری بر علیه تزار تبدیل می شود. این شرایط بحرانی، در عمل ادامه حکومت نیکلای دوم را غیرممکن می سازد و در نهایت، به خلع ید اودر۱۵ مارس ۱۹۱۷ و تشکیل دولت موقت "کرنسکی" منتهی می گردد. در ۷ نوامبر همان سال، لنین موفق می شود که با یک کودتای دولتی، قدرت را به چنگ آورد. این جابجایی قدرت، مطابق با تاریخ سالانه آنزمان روسیه، نام "انقلاب اکتبر" را بخود می گیرد. بعدها لنین، خود در باره این کودتا می گوید:

"به مانند بلند کردن یک پر بود."

آغاز "ترور سرخ" به روزهای نخستین انقلاب و شروع جنگ داخلی علیه "ارتش سفید" مخالفان بازمیگردد. هنوز تا ترور نافرجام لنین، زمانی باقیست. بلشویک ها، با کمک اهرم امنیتی خود "چکا"، طبقات بالای جامعه را نشانه گرفته اند و نابودی این بخش از جامعه را در اولویت کار خود قرار داده اند. درهمین رابطه، "مارتین لاتسیس"، رئیس "چکا" در اوکراین، پلیس امنیتی را یک "سازمان جنگی" می نامد که وظایف خطیری را در پیش رو دارد. او می گوید:

"ما طبقه بالا را نابود خواهیم کرد. ما بدنبال جمع آوری مدارک و اثبات جرم مخالفان حکومت خود نیستیم و سئوالاتی نظیر اینکه آنها به کدام طبقه تعلق دارند؟ پیشینه آنان چیست؟ تربیت آنها چگونه است ؟ چه تحصیلاتی دارند و به چه کاری مشغولند؟ سرنوشت آنان را تعیین خواهد نمود."

علیرغم اعمال همه این خشونت ها از جانب "چکا"، نارضایتی ها افزایش یافته و جنگ داخلی میان "ارتش سرخ" بلشویک ها و "ارتش سفید" متشکل از ضد انقلابیون با شدت و حدت بیشتری ادامه می یابد. پاسخ بلشویک ها نیز، اعمال خشونت و ترور باز هم شدیدتر است. تنها در شهر کیف، ۶۰۰۰ افسر ارتش که حاضر به دفاع از بلشویک ها نیستند، اعدام می گردند. لنین به همه ۱۱۳ پایگاه "چکا" در نقاط تحت کنترل خود دستور می دهد که محکم تر از همیشه به کار خود ادامه دهند. او در تلگرام خود در ۹ اوگوست ۱۹۱۸، خطاب به رئیس "چکا" در "نیژینی نووگرود" که در ۴۵۰ کیلومتری شرق مسکو واقع است، می نویسد:

"دست به ترور جمعی بزنید!

بدون اتلاف حتی یک دقیقه!

با تمام ابزار وارد عمل شوید!

دستگیری دسته جمعی، اعدام افراد مسلح و تبعید دسته جمعی افراد مشکوک را در پیش بگیرید!"

الهام بخش لنین در مواجهه با مخالفان خود، کمون پاریس و کشتار مخالفان از جانب انقلابیون فرانسه است.

بلافاصله بعد از صدور این دستورات است که "اوریتسکی"، رئیس "چکا" در "پتروگراد" بقتل می رسد و حدود دوهفته بعد از آن، سوء قصد به جانب خود او اتفاق می افتد. از اینجاست که "ترور سرخ"، دیگر هیچگونه حد و مرزی نمی شناسد و با ابعاد بمراتب وحشت انگیز تری ادامه می یابد.

کشتار عریان غیر خودی ها، با هدف ایجاد رعب و وحشت دائم میان مخالفان در جریان است. مخالفان باید از شدت این وحشت، قادر به هیچ حرکتی نباشند و به سکوت و بی تفاوتی روی بیاورند. برای نیل به این هدف، روز به روز بر تعداد ماموران امنیتی اضافه می گردد. تنها در عرض یک سال ( ۱۹۱۸ )، این تعداد، از۱۲۰۰۰ نفر به ۴۰۰۰۰ نفر افزایش پیدا می کند. به همان نسبت، بیرحمی و خشونت مأموران "چکا"، چه درسطح جامعه و چه در درون زندان ها، افزایش دهشت انگیز تری می یابد. "مارتین لاتسیس" رئیس "چکا" دراوکراین می نویسد:

"این کثیف ترین کار میان همه کارها است و نمی توان آنرا با دستکش مخملی انجام داد."

میزان بیرحمی و خشونت بقدری است که کارکنان "چکا" می بایست مدام تغییر یابند. "لاتسیس" می نویسد:

"کار ما، بسیاری از کمونیست های جوان را که شخصیت ضعیفی دارند، خرد می کند."

"ویکتور سرگی"، کمونیست بلژیکی که در سال ۱۹۱۹ به بلشویک ها پیوسته است نیز، بعدها می نویسد:

"افراد "چکا" منحرف بودند و همه جا، با سوء ظن به هر چیزی، نقشی از توطئه را می دیدند. رهبر "چکا" خود، این افراد را نیمه گندیده می نامید."

"چکا" در جذب اعضای خود، به افراد روانپریش با اختلالات روانی روی می آورد. بنابر محاسبات "چکا"، سادیست ها بهترین گزینه برای کار در این سازمان می باشند. چرا که در زمان دستگیری افراد و انجام شکنجه برای گرفتن اعتراف و نیز برای ایجاد رعب و وحشت در سطح جامعه، موثرتر از هر کسی کارمی کنند.

بسیاری از شکنجه های "چکا"، بر گرفته از شکنجه های دوران انگیزاسیون قرون وسطا است. شکنجه هایی مانند آویزان کردن افراد به شکل سر و ته. اما بلشویک ها خود، شیوه های رذیلانه دیگری را نیزابداع می کنند. از جمله آنها، ساختن مجسمه زنده از زندانی است که در "آویل" واقع در غرب روسیه بکاربرده می شود. اینکار با قرار دادن زندانی در هوای سرد بیرون و ریختن آب بر سر و روی او آغاز شده و با یخ زدن زندانی به پایان می رسد. زمستان ۱۹۲۰، رئیس ۲۰ ساله "چکا" در "ولگو گراد" واقع در شمال مسکو نیز، زندانیان را وادار می سازد که تا نیمه در آب بشدت سرد رودخانه فرو شوند.

یک دستور کار عمومی در "چکا"، بگوش رساندن فریاد شکنجه شدگان به دیگر زندانیان است. این روش از شکنجه، به پیشرفت کار "چکا" کمک شایانی می کند.

همه شیوه ها باید بکار گرفته شوند. دست ماموران امنیتی برای اینکار باز است. از لخت کردن و قرار دادن قربانی در بشکه پراز میخ و قل دادن آن گرفته تا گذاشتن تاج سیم خاردار بر سر زندانی، که توسط ماموران"چکا" در "ورونژی"، واقع در جنوب غربی روسیه انجام می گیرد. سادیست های "چکا" در شهر"کیف" دراوکراین، زندانی را در تابوتی که یک جسد در حال تجزیه در آن جا داده شده است، می گذارند. در"اودسا"، قربانیان را در حالیکه بروی تختی بسته شده اند، به کوره ذوب نزدیک می کنند. یکی دیگر از روشهای شکنجه زندانیان که برای لو دادن ضد انقلابیون، زیاد از آن استفاده می شود، آویزان کردن او و فشار به جمجمه اش تا حد خرد کردن آن است.

کارکنان اصلی پلیس مخفی "چکا"، تنها بعنوان مأموران پلیس انجام وظیفه نمی کنند. دست آنها هم بعنوان بازجو، هم بعنوان دادستان و هم بعنوان قاضی، در انجام شکنجه، دادن حکم مجازات و اجرای حکم اعدام باز است.

اعضای دادگاه های انقلابی را بلشویک هایی تشکیل می دهند که کمترین اطلاعی از حقوق و قوانین آن ندارند. این دادگاه ها، کار خود را بر مبنای "وجدان انقلابی" اعضای خود به پیش می برند.

از همان پاییز سال ۱۹۱۸، تمامی افرادی که با نظام نوپا همخوانی ندارند، مشمول مجازات گشته اند. کشیشان کلیساها، با این توجیه که کلیساها همیشه برای خود ثروت های زیادی به جیب زده اند، در رده اول اعدامی ها قرار می گیرند. طبق یک برآورد، نزدیک به ۲۰۰۰۰ کشیش بدست "ارتش سرخ" اعدام میشوند. افراد "چکا" در بربریت در مقابل کارکنان کلیسا، با یکدیگر رقابت دارند. در "پتروگراد"، گروهی ازماموران"چکا" کشیشی را که برای قربانیان بلشویک ها مراسمی برگزار کرده، همراه با شرکت کنندگان درآن مراسم، دستگیر کرده و همه آنها را وادار می سازند که داخل آب دریا شوند. آنها سپس از کشیش میخواهند که آخرین غسل تعمید را انجام دهد و بلافاصله بعد از آن، همه را به باران گلوله می بندند.

"ترور سرخ"، افراد تحصیلکرده و همه آن کسانی را نیز شامل می گردد که در دوران تزار، از شرایط خوبی برخوردار بوده و زندگی مرفهی داشته اند. ماموران "چکا" قربانیان خود را به جنگل برده و آنها را وادار به کندن گور خود می کنند. سپس همان جا، آنها را با شلیک گلوله ای در سر، می کشند. بعدها، یکی ازاعضای"چکا" در شهر "کونگور" می نویسد:

"ما نیازی به مدرک و پرس و جو نداشتیم و بدون هیچگونه تردیدی، فقط شلیک می کردیم."

سال ۱۹۱۸، همزمان با کشتار و اعدام ضد انقلابیون، بلشویک ها دست به مقابله تازه ای می زنند. اردوگاههای کار لنین، شیوه جدیدی می شود که از آن برای ایزوله ساختن "دشمنان خلق" و تحکیم قدرت استفاده می شود. هدف واقعی از برپایی این اردوگاه ها، برخلاف تظاهر برای آموزش و تجدید تربیت زندانیان، استفاده برده وار از کار آنان است. زندانیان مجبورند با صرف کمترین غذا، ۱۲ تا ۱۴ ساعت در سرمای طاقت فرسا کار کنند. در آغاز سال ۱۹۲۰، حدود ۳۴ اردوگاه کار اجباری در روسیه وجود دارد. این تعداد، تنها در عرض شش ماه به ۱۱۷ اردوگاه افزایش پیدا می کند و همه آن ۱۱۷ اردوگاه، بیش از ۶۰۰۰۰ زندانی را در خود جای می دهند.

سرانجام در اواخر سال ۱۹۲۰، "ارتش سرخ" بلشویک ها در جنگ داخلی با ضد انقلابیون "ارتش سفید"پیروز می شوند. خاتمه این جنگ اما، آغاز فشارهای باز هم بیشتر بر گرده مردم روسیه است. وضعیت وخیم اقتصادی ناشی از جنگ داخلی، مصادره کارخانجات و زمین های کشاورزی و ممنوعیت تجارت آزاد، به سنگین تر شدن شرایط زندگی مردم می انجامد. سرکوب و ترور بی سابقه ادامه می یابد وبا کوچکترین اعتراضات کارگری و دهقانی، شدیدا برخورد می شود.

سرکوب از طریق اعمال خشونت و ترور، تسلط بلشویک ها را بر سرتاسر روسیه تثبیت می کند و از دسامبر سال ۱۹۲۲، نام "اتحاد شوروی سوسیالیستی" بر خاک این سیستم ایدئولوژیک گذاشته می شود.

وقتی در همان سال ( ۱۹۲۲ )، لنین "چکا" را منحل می کند، تعداد اعضای فعال در این دستگاه، به بالغ بر۳۰۰۰۰۰ نفر رسیده است. "چکا" البته از بین نمی رود. بلکه با نام "اداره سیاسی دولت" یا "GPU" به کارخود دردستگیری و اعدام مخالفان ادامه می دهد. بعدها در سال ۱۹۵۴، سازمان امنیتی جدیدی بنام "کا گب" پایه گذاری می شود که همچنان بمثابه مشت آهنین رژیم علیه هر گونه صدای مخالفی عمل می کند.

شاید "عیاشی با قتل و شکنجه و آزار"، بهترین عنوانی باشد که بتوان روی کار پلیس امنیتی کمونیستها در تمام سال های حکومت شوروی گذاشت. بد مستی با ودکا، جای خود را برای نیروهای امنیتی به"عیاشی با قتل و آزار و شکنجه" می دهد. این بد مستی امنیتی چنان در تار و پود این نظام ریشه می دواند که نه تنها کل آنرا از درون فاسد می کند، بلکه جامعه روسیه را نیز به قهقرا می کشاند و در نهایت، این نظام را با بجا گذاشتن جامعه ای غرق در فساد و تباهی، به نابودی می کشاند.

امروزه، دستگاه امنیتی "کا گ ب" در شکلی جدید و بنام "FSB" بازتولید شده و ما شاهد آن هستیم که هنوز هم علیرغم فروپاشی اتحاد شوروی، شیوه کار اقتدار گرایانه ای که از "درژنسکی" بجا مانده، روسیه را تحت تسلط خود نگاه داشته است. شیوه مرد لاغر اندام و نحیفی که همه زندگیش در خدمت به سیستم خلاصه می شد; خانه ای شخصی نداشت; در محل کار خود می خوابید و برای حفظ قدرت، از هیچ بیرحمی و قاطعیت بنیاد گرایانه ای کوتاهی نمی کرد.

با این مرور تاریخی بر سیستم امنیتی کمونیست ها در روسیه و مشاهده تشابه محتوایی آن با سیستم امنیتی جمهوری اسلامی، به این حقیقت غیر قابل انکار می رسیم که سازمان های امنیتی رژیم های ایدئولوژیک و تمامیت خواه، نقش بلامنازعی در تخریب جامعه دارند و این تخریب، محدود به زمان حکمرانی این نظام ها نخواهد بود و می تواند حتی پس از فروپاشی چنین نظام هایی، با سیستم امنیتی جایگزین، همچنان ادامه یابد. از همین رو، جا دارد که با دقت و حساسیت بسیاری به چگونگی وجود و کارکرد این سازمان های امنیتی اندیشه شود تا از تکرار فاجعه ای که در روسیه امروز کماکان ادامه دارد، در ایران پس از جمهوری اسلامی، پیشگیری جدی بعمل آید.

با احترام / بهروز فتحعلی

-------------------------

*مجله "تاریخ تصویری دنیا"، شماره ۱۸ سال ۲۰۲۰

(Världens illustrerad historia

Nr. 18 - 2020)

برگرفته از خبرنامه گویا