به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۴۰۰

شعر طنز آیت‌الله در تمسخر آخوند شش کلاسی، هادی خرسندی

 ایندیپندنت فارسی:

به چه کسی رأی می‌دهم؟

نه بر مردان اَبتَر می‌دهم رأی
نه بر کاندید رهبر می‌دهم رأی
وگر شرکت کنم در انتخابات
به شخص خود، به این خر می‌دهم رأی!

ایندیپندنت فارسی:

به چه کسی رأی می‌دهم؟

نه بر مردان اَبتَر می‌دهم رأی
نه بر کاندید رهبر می‌دهم من
وگر شرکت کنم در انتخابات
به شخص خود، به این خر می‌دهم رأی!

وقتی یکی از کاندیداها در مناظره انتخاباتی به آیت‌الله رئیسی گفت تو فقط شش کلاس مدرسه رفته‌ای، (ولی البته سواد حوزوی داری)، اهل ریاضیات حساب کردند ایشان که از ۱۶ سالگی شاغل پست‌های مختلف شده، فرصت تحصیل حوزوی هم نداشته. در همین ایام شعر طنزی به نام آیت‌الله زنجانی معروف، منتشر شد که انگار چهل سال پیش برای امثال رئیسی سروده شده.

مختصری درباره آیت‌الله زنجانی

آیت‌الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی از علمای مشهور و مبارز معاصر، در شهر زنجان، در خاندانی معروف به علم و تقوا، به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در نزد اساتیدی چون: «آقا میرزا ابراهیم ریاضی» رهسپار حوزه علمیه نجف شد و سالیانی دراز در محضر اساتید برجسته‌ای چون: آیت‌الله شیخ محمدحسین نائینی و آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی (این‌ها از قدیم ایام در کار اقتصادی بوده‌اند انگار) تلمذ نمود و به مرتبه عالی «اجتهاد» نائل آمد و به ایران مراجعت کرد.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

آیت‌الله موسوی زنجانی در دوران ملی شدن صنعت نفت، نقش مؤثری در تأیید این حرکت ضداستعماری ایفا نمود و پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد هم در جناح مذهبی نهضت ملی به فعالیت پرداخت و بارها مورد تعقیب مأمورین رژیم استبدادی قرار گرفت. (خوشم آمد ازش)

کتاب «حقوق بشر و نظام اجتماعی در اسلام» یکی از آثار بجا مانده از آن مرحوم. آیت‌الله سید ابوالفضل زنجانی با نگاهی تاریخی به ابعاد اخلاقی پیامبر پرداخته است. آیت‌الله زنجانی سعی بر آن دارد تا با ذکر گوشه‌های تاریخی عیناً اخلاق پیامبر را به خواننده نشان دهد از این رو این مقاله سرشار از ارجاعات تاریخی است.

آقای زنجانی از همان آغاز، مخالفت خود را با دار و دسته جمهوری اسلامی عیان کرد. در میان آثاری که از آن مرحوم بجا مانده، شعر طنزی است در مسخره کردن آخوندهای امروزی که حضرتشان با خط خوش، نوشته‌اند:

بیا اصغرآقا نصیحت شنو
دو روزی به راه بزرگان برو
بنه بر سر خویش چِلوار نو
تو هم جزو ارباب عمامه شو
که عمامه امروز آقا بود - توانا بود هر که ملّا بود
ز ملّا شدن می‌شوی معتبر
شوی صاحب زور و ارباب زر
خرت می‌رود بهتر از هرچه خر
خودت می‌روی از خرت تندتر!
همه‌چیز بهرت مهیّا بود - توانا بود هر که ملّا بود
ز عمامه گردی مسلّط به کار
به تو ملّتی می‌کند افتخار
شوی ظرف یک شب سیاستمدار
شوی ظرف یک روز قانون‌گذار
به مجلس مقام تو والا بود - توانا بود هر که ملّا بود
چو ملّا شوی فتنه برپا کنی
خودت را به هر معرکه جا کنی
همه عقده‌ها را تو ارضا کنی
بسی حکم قتلی تو امضا کنی
همه کار تو مهر و امضا بود - توانا بود هر که ملّا بود
تو آنی که طیّ مدارج کنی
عبا را پر از وجه رایج کنی
کنی ارز و تبدیل و خارج کنی
توکّل به باب الحوائج کنی
که این بهترین کار دنیا بود - توانا بود هر که ملّا بود
گر آخوند خوبی شوی از قضا
نمازی بخوانی علی الاقتضا
خوری توی بشقاب اشرف غذا
شوی ساکن کاخ عبدالرّضا
عصایت عصای هویدا بود - توانا بود هر که ملّا بود
بیا اصغرآقا بشو روضه‌خوان
بشو یار و دمساز مستضعفان
بخور خونشان استکان استکان
بزن تکیه بر کرسی پارلمان
که این کار لازم به شورا بود - توانا بود هر که ملّا بود

حالا سی چهل سال پس از درگذشت آن آیت‌الله مبارز، این دستخط به دست دوست و دشمن و محرم و نامحرم افتاده و خوبیت! ندارد که یک سید معمم و آخوندزاده پر آوازه، این‌طور روحانیت بعد از انقلاب شکوهمند را به مسخره بگیرد. خانواده آن مرد محترم از من خواسته‌اند تأیید کنم که این سروده از آن حضرت نیست و از من است و رونویس شده از نشریه اصغرآقا، که در لندن منتشر می‌کردم.

من آن سال‌ها خبر داشتم که نسخه‌هایی از اصغرآقا قاچاقی به ایران می‌رسد و از رویش نسخه‌برداری می‌کنند و شعرهایش دست‌به‌دست می‌شود، اما نمی‌دانستم آیت‌الله زنجانی هم بله.

نشریه کاغذی اصغرآقا را من از مرداد ۵۸ به مدت سی سال در لندن منتشر می‌کردم که علاوه بر عرضه‌اش در دکه‌های روزنامه‌فروشی پایتخت‌های اروپایی، در ایستگاه‌های راه‌آهن آلمان و فروشگاه‌های ایرانی در آمریکا و کانادا به دست علاقه‌مندانش می‌رسید به اضافه بیش از ۳هزار مشترک (آبونه) در سراسر دنیا (غیر از ایران البته) اما نمی‌دانستم در ایران هم به دست یاران جبهه ملی می‌رسد. چه خوب.

حالا با همه احترامی که برای اندیشه ملی‌گرایی آیت‌الله زنجانی قائلم، گواهی می‌دهم که هیچ آیت‌اللهی، هیچ امامی و حتی پیغمبری به این شیرینی و روانی و ایجاز نمی‌تواند آخوند را به شعر طنز دربیاورد. این سروده از من است و این رسم من بوده که اصغرآقای خودم را مخاطب قرار دهم و حرف‌هایم را با او بزنم. حالا هم اجازه ملاخور شدن سروده‌ام را نمی‌دهم، هرقدر که طرف، خوش‌ذوق و خوش‌سلیقه و خوش‌خط باشد.

ببین آن آیت‌الله جاسنگین چه حرصی می‌خورده از اینکه دست زیاد شده بوده و هرکسی با یک ملافه و پتو به سلک روحانیت می‌پیوسته. بختش یار بوده که در زنده بودنش این دستخط لو نرفته، وگرنه با او به‌شدت برخورد می‌شد و هیچ دادگاهی قبول نمی‌کرد سروده از او نیست و فی‌المجلس خلع لباسش می‌کردند و عبا عمامه‌اش را تحویل محسن رضایی میرقائد می‌دادند و خامنه‌ای و رفسنجانی دلشان خنک می‌شد.

-------------------------

برای کتاب تفریح المسائل www.tafrihbook.com

برگرفته از گویا