به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۴۰۰

پس از مرگ خامنه‌ای چه خواهد شد؟

 انتخابات ۱۴۰۰ و سناریوهای رهبری آینده جمهوری اسلامی
یک موضوع بر آرایش انتخابات ریاست‌جمهوری برای هر دو جناح تاثیر داشت: پس از مرگ خامنه‌ای چه خواهد شد؟
ایندیپندنت فارسی - مجتبی دهقانی

در دوره تبلیغات ریاست‌جمهوری کم‌رمق و سرد امسال جملاتی گفته شد که پیشتر از زبان سیاسیون ارشد جمهوری اسلامی بیان نشده بود. اینکه «آمده‌ام تا این انتخابات، آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری نباشد» یا «اهمیت این انتخابات بیش از مسند ریاست‌جمهوری است و آینده ایران را تعیین می‌کند.» حتی در یکی از مناظره‌های تلویزیونی محسن مهرعلیزاده خطاب به ابراهیم رئیسی گفت از کجا معلوم که ریاست‌جمهوری را به سودای پست بالاتر رها نکنی.

این جملات و جملات مشابه دیگر از سوی ۵ کاندیدای اصولگرا و ۲ کاندیدای اصلاح‌طلب با جمله‌بندی‌های مختلف تکرار شد. همه این جملات برای رهبر جمهوری اسلامی یک معنا بیشتر ندارد: کارگزارانش خود را برای فردای پس از مرگ او آماده می‌کنند.

«آمادگی برای فردای پس از مرگ رهبر» برای دو جناح قدرت در جمهوری اسلامی دو معنای متفاوت دارد. جناح اصولگرا یا نزدیکان به بیت علی خامنه‌ای و مرتبطین و نمایندگان سیاسی سپاه پاسداران به دنبال تداوم انحصار تاج و تخت در دست خودشان هستند. در سمت مقابل، اصلاح‌طلبان نگرانند که با مرگ رهبر کنونی از دایره نظام به صورت کامل خارج شوند. آن‌ها گرچه برایشان علی خامنه‌ای در قامت رهبر، یک «یار ناموافق» بود ولی می‌دانستند که او دست‌کم برای حفظ توازن در صورتبندی سیاسی نظام سهمی از قدرت برایشان در نظر می‌گیرد. آیا رهبر آینده هم مانند خامنه‌ای به نمایش توازن و رقابت سیاسی نیاز دارد؟ این مهم‌ترین سوال اصلاح‌طلبان برای آینده سیاسی‌شان است.

رئیسی، چهره کم‌فروغ و رهبر بی‌اراده در جنگل قدرت

ابراهیم رئیسی تا پیش از آغاز تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰، یکی از گزینه‌های رهبری آینده جمهوری اسلامی بود. حتی برخی معتقد بودند که حذف گسترده‌ چهره‌های سیاسی در انتخابات با این هدف انجام شد که او بی‌رقیب رئیس‌جمهور شود تا شاید اندکی برای به دست گرفتن پست رهبری آماده باشد.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری، حضور ضعیف او در تلویزیون، اشتباهات زبانی مکرر و استرس او در مناظره‌های تلویزیونی از او چهره‌ای ضعیف و بی‌اراده نشان داد. شاید بتوان گفت که روزهای تبلیغات برای کسی که خود را در یک قدمی ردای رهبری می‌بیند یک رویداد هولناک بود.


رشد گلخانه‌ای ابراهیم رئیسی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی اکنون به مرحله‌ای رسیده که وابسته به عملکرد خود او است. جمهوری اسلامی و ارکان آن برای او سنگ تمام گذاشته‌اند. از چهره‌ای فرعی در ساختار سیاسی و به مدد دوپینگ سپاه و دیگر رسانه‌های نزدیک به علی خامنه‌ای به قلب قدرت پرتاب شد. صادق لاریجانی، دیگر گزینه به دست گرفتن رهبری آینده قربانی حرکت آسانسور پرشتاب رئیسی شد و با افشای بخشی از فساد خود و زیرمجموعه‌اش در قوه قضائیه به محاق رفت. تمام امکانات تبلیغی رسمی جمهوری اسلامی که فقط برای علی خامنه‌ای می‌تواند بسیج شود، برای ابراهیم رئیسی هم «به‌خط» شدند تا او را به یکباره در نقش «سید محرومان» و «حامی مظلومان و عدالتخواهان» جا بزنند.

برای حضور بی‌دردسر او در انتخابات ریاست‌جمهوری، تقریبا هر کسی که اندکی سخنور و یا سیاسی‌تر بود به دست شورای نگهبان حذف شد. علی لاریجانی، برادر صادق لاریجانی هم با آسانسور ابراهیم رئیسی مواجه شد و کنار گذاشته شد.

اگر تمام این صحنه برای آن درست شده باشد که به ابراهیم رئیسی، مشروعیت حداقلی برای جایگاه رهبری ببخشد، این پروژه را شکست‌خورده می‌توان خواند. رئیسی اگر در فردای پس از مرگ خامنه ای در جایگاه رهبری بنشیند، رهبری بی‌اراده و کم‌فروغ است که ناگهان از گلخانه سیاست به جنگل قدرت پرتاب شده است. از هم‌اکنون می‌توان این موضوع را حدس زد که چنین رهبری، سرنوشت خوبی در انتظارش نیست.

مجتبی خامنه‌ای، رهبر در سایه

رهبر ۸۲ ساله جمهوری اسلامی هنوز جانشین رسمی ندارد و این سبب شده تا «بحران جانشینی» به فهرست بحران‌های پیش روی نظام اسلامی افزوده شود.

از «ولایت‌فقیه اصلح» به «ولایت موروثی فقیه» راه کوتاهی است که گویا جمهوری اسلامی در حال سبک و سنگین کردن برای پیمودن آن است. در مرکز این جابه‌جایی مفهومی قدرت، مجتبی‌ خامنه‌ای، فرزند علی خامنه‌ای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی قرار دارد.

جمهوری اسلامی یک بار دیگر نیز مشابه این راه را پیموده و برای آنکه موانع بر سر راه علی خامنه‌ای برای نشستن در جایگاه رهبری برداشته شود، شرایط تصدی پست رهبری را از «ولایت مجتهد اصلح» به «ولایت‌فقیه غیرمجتهد» تنزل داده است.

مجتبی خامنه‌ای فرزند و شاگرد کسی است که همواره گفته که عرصه سیاست و قدرت مانند کوه‌نوردی است؛ باید آهسته و پیوسته گام برداشت و موانع را یکی‌یکی و با صبر و حوصله زدود.

برای رسیدن مجتبی به مقام جانشینی پدرش چند مانع وجود دارد. او سابقه مدیریت رسمی در کشور ندارد. افشای گوشه‌هایی از نقش او در مدیریت بخش‌های زیرمجموعه پدرش شاید با این هدف انجام می‌شود که او را «مدیر در پرده» معرفی کنند.

دومین مانع این است که جانشینی او مجادله‌ای داغ بر سر تبدیل ولایت به سلطنت و موروثی شدن قدرت ایجاد می‌کند. این موضوع در زمان تعیین دومین رهبر جمهوری اسلامی نیز مسئله‌ساز بود و نهایتاً سید احمد خمینی که نقشی مشابه مجتبی خامنه‌ای برای پدرش ایفا می‌کرد تصمیم گرفت تا در پرده بماند و خامنه‌ای به جلوی صحنه بیاید. شاید با این قول و قرار که خامنه‌ای قدرت را نه به صورت یکه و یگانه که در شراکت با احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی در دست خواهد گرفت.

هم‌اکنون جمهوری اسلامی تنها یک گزینه برای جانشینی آماده کرده است؛ ابراهیم رئیسی، رئیس کنونی قوه قضائیه. اگر مانع مفهومی موروثی شدن قدرت مشکل‌ساز باشد، مجتبی خامنه‌ای می‌تواند مانند احمد خمینی به سراغ گزینه «رهبری در سایه» برود. به این صورت که ابراهیم رئیسی رهبر باشد ولی عملاً مجتبی گرداننده قدرت باشد.

مانع اجرای چنین پروژه‌ای فعلا ناتوانی مطلق ابراهیم رئیسی برای نشان دادن حداقل‌هایی از توانایی برای نشستن در ویترین رهبری است. اینکه مقداری سخنور باشد، چهره ترسخورده نداشته باشد و بتواند کاریزمایی حتی به صورت نمایشی از خود نشان دهد. رئیسی هیچ کدام از این ویژگی‌ها را ندارد.

اما یک بعد دیگر اجرای سناریوی رهبری در سایه آن است که مجتبی خامنه‌ای این درس را از پدرش آموخته که قدرت بلامنازع رهبری با «شراکت» جور در نمی‌آید و نهایتاً آنکه بر صندلی می‌نشیند، پس از تثبیت، می‌تواند شرکا را با چرخش قلمی حذف کند؛ کاری که پدر خودش با شرکایش انجام داد.

در هر صورت جانشین شدن و یا نشدن مجتبی خامنه‌ای و نقشش در روزگار پس از علی خامنه‌ای موضوعی مناقشه‌برانگیز در جمهوری اسلامی خواهد بود. این بحران به حدی بزرگ است که قطعاً فکر و ذکر رهبر جمهوری اسلامی را نیز به خود مشغول کرده است. حذف‌کننده‌ی خونسردِ شرکای قدرت به حکم گذر زمان، خود در جایگاهی قرار گرفته که باید فکری به حال عزیزترین فرزندش بکند تا او به سرنوشتی مشابه آنچه خودش برای احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی رقم زد، دچار نشود.

به نظر می‌رسد انتخابات ۱۴۰۰ پرده اول از وقایعی است که نقطه عطف آن مرگ خامنه‌ای و تعیین رهبر آینده است. جمهوری اسلامی چه سرنوشتی پس از مرگ خامنه‌ای خواهد داشت؟ این سوال همه ناظران سیاسی است. خود خامنه‌ای بیش از دیگران نگران حفظ میراثش است و به این سوال فکر می‌کند.

رهبر سالخورده در حالی قرار است از زمین سیاست خارج شود که موضوعات حل نشده بسیاری پشت سرش باقی گذاشته است: ساختار معیوب حکمرانی در ایران، رابطه با آمریکا، تنش با اسرائیل، درگیری با مهم‌ترین کشورهای منطقه، تقابل گسترده با خواسته‌های عمومی از سبک زندگی تا نوع کنش سیاسی و ...

اگر جمهوری اسلامی به هر دلیلی از بحران جانشینی بگذرد و در قامت یک نظام سیاسی ادامه یابد، این‌ها زمین سوخته رهبر آینده و موضوعاتی است که در چند سال نخست باید در موردشان تصمیم بگیرد. تصمیماتی سخت برای رهبری که جز سپاه پاسداران هیچ پشت و پناهی ندارد.

برگرفته از گویا نیوز