آزاده دواچی
باز هم حضور زنان ممنوع؟!
حضور زنان خارجی در ورزشگاه، و زنان ایرانی پشت درهای استادیوم
در چند روز گذشته همزمان با برگزاری مسابقات بین المللی والیبال در ایران و حضور زنان خارجی در ورزشگاه، باز هم زنان ایرانی پشت درهای استادیوم ایستادند و نتوانستند علی رغم اشتیاق و خواسته شان وارد استادیوم شده و به تشویق تیم ملی ایران بپردازند.
مسئله ی حضور زنان در استادیو م های ورزشی یکی از چندین خواسته های فعالان زنان در دهه های گذشته بوده است که همواره با مقاومت نیروهای امنیتی و حکومتی مواجه شده است. جالب است که در عین این محدودیتها و جلوگیری از ورود زنان به استادیوم ها، همچنان مقاومت برای ورود به استادیوم های ورزشی از سوی زنان وجود دارد. در این میان فرستادن ماموران امنیتی و تهدید زنان به جرم ابراز علاقه شان برای ورود به ورزشگاه، آن هم برای تماشای بازی های بین المللی که مطابق قوانین بین المللی ایران موظف به راه دادن زنان به ورزشگاه بود، خود جای بحث فراوان دارد. اما آن چیزی که در این میان چالش زا است، اجازه ورود زنان خارجی یعنی زنان غیرایرانی به داخل سالن ورزشگاه است. در واقع این پرسش مطرح می شود که چرا مسئولان در ایران به تعهدات خود در قبال اجازه ورود زنان به استادیوم عمل نکرده اند و چه تفاوتی میان حضور زنان خارجی و ایرانی است که زنان ایرانی نمی توانند اما زنان خارجی می توانند وارد ورزشگاه شوند. آیا این سیاستها در ادامه ی همان سیاست های به حاشیه راندن زنان ایرانی نیست؟ آیا مسئولان امنیتی از جمع شدن زنان حتی پشت در استادیوم ورزشی آن قدر هراس دارند که برای جلوگیری از ورود آنان نیرو اعزام می کنند؟ چرا فعالیتی که اصلا نه جنبه ی سیاسی دارد و نه قرار است در آن زنان پوشش خاصی داشته باشند، این چنین با محدودیت مواجه می شود؟
اما سابقه ی منع حضور زنان در باشگاهای ورزشی، در دهه های گذشته همچنان تکرار شده است. این مسئله ی محدودیت زنان و حضور در رشته های مختلف ورزشی چه به صورت ورزشکار حرفه ای و چه به صورت تماشاگر ورزشی، موجب محروم کردن بسیاری از زنان از داشتن حق برابر برای ورزش و حضور در مسابقات بین المللی شده است. اما نکته ی قابل توجه در این میان اصرار به این حضور و تلاش بی وقفه ی زنان برای شکستن تابوهایی است که حضور زنان در ورزشگاه ها را برنمی تابد. در واقع زنان نشان داده اند که همچنان در برابر نگاه سنتی و اقتدارگرای محافظه کاران ایستاده اند و به رغم همه این محدودیت ها همچنان مقاومت می کنند.
نگاهی در حاکمیت که حتی حاضر نیست به خاطر منافع ملی، زنان را در جایگاه تماشاچی با مردان برابر در نظر بگیرد و به آنان اجازه ی حضور و تشویق تیم ملی ایران را بدهد، دیدگاهی بنیادگراست که در باورش، زنان تنها در خانه معنی پیدا می کنند و از این رو آنان حتی نباید احساسات ملی گرایانه شان را برای تشویق تیم ملی مملکت شان به کار ببرند. از این رو از نظر آنان گویا احساسات و عواطف ملی گرایانه، تنها متعلق به مردان است و زنان سهمی در آن ندارند
از نگاه دیگر می توان حضور جمعی از زنان را برای تشویق تیم ملی ایران به نوعی حرکت نمادین برای نشان دادن هویت زنان و خواستهای آنان در جامعه دانست. این مطالبه را می توان یکی از خواسته های حقیقی زنان و در سایه دیگر فعالیت های مدنی آنان دانست و نشان دهنده آن است که زنان در ایران، حتی برای رسیدن به این خواستهای کوچک چقدر باید مقاومت کنند. دلسرد نشدن زنان از ایستادن در پشت درهای ورزشگاه و به دست گرفتن پرچم ایران، عزم آنها حتی برای تحقق یافتن همین خواسته ی به ظاهر کوچک، به خوبی بازنمای سیاستهای غلط و تبعیض آمیز حکومت علیه زنان است .
در این میان پس از تجمع گروهی از زنان در پشت استادیوم آزادی در روز جمعه 23 خردادماه[1]، شاید اولین عکس العمل مثبت در برابر این تجمع را بتوان حمایت شهیندخت مولاوردی مشاور ریاست جمهوری در امور زنان دانست که در فیس بوک خود از این مسئله صحبت کرده است و آن را قابل مشورت با ريس جمهور دانست اند. و البته عکس العمل مثبت بعدی نیز حضور یکی از مشاوران شهیندخت مولاوردی است در میان زنانی است که پشت در استادیوم حاضر شده بودند و همدلی با آنان و اعتراض اش به کسانی که مانع حضور زنان در استادیوم بودند. با این حال متاسفانه هنوز این دیدگاه ها در حاکمیت نتوانسته به شکستن این سد در برابر زنان منجر شود و با وجود آنکه دولت آقای روحانی وعده هایی برای تغییر در وضعیت زنان داده بود انتظار می رود که حضور زنان و تشویق تیم ملی به یک حق عادی و طبیعی زنان تبدیل شود.
می توان گفت تجربه نشان داده است، سخت گیری های این چنینی تغییری در روش مقاومت زنان ایجاد نخواهد کرد، بلکه اهرمهای فعال در بدنه ی جنبش زنان را قوی تر می کند و انگیزه ی زنان برای تغییر در این ساختار را با ابداع روشهای دیگر افزایش می دهد. اگر صفحه ی آزادی های یواشکی توانسته است توجه زیاد رسانه ها به ویژه رسانه ها بین المللی و افکار عمومی جهانی را نسبت به مسئله ی حجاب حساس کند، اما حرکتی مثل تجمع زنان در پشت درهای بسته استادویم، به مراتب تاثیر بیشتری بر رشد روند تلاش های زنان و الگوسازی از آن در سطح اجتماع دارد. در این میان می توان پرسید که آیا بهتر نیست دولت و نیروهای امنیتی پیش از آنکه به فکر جلوگیری از تجمع زنان برای ورود به سالن ورزشی باشند که حق طبیعی آنهاست، به تعهدات بین المللی خود عمل کنند؟ چراکه ممانعت از حضور زنان در استادیوم ها به معنی شکستن تعهدات بین المللی دولت و نیز نادیده گرفتن بخش پویا و فعال جامعه است که اگر نه بیشتر از نیمی بلکه حداقل در نیمی از فعالیت های اجتماعی شرکت دارد. اینگونه ممنوعیت ها نه تنها هیچ کمکی به بهبود وضعیت زنان در کشور نمی کند، بلکه بر عکس باعث حضور نوعی دوگانگی و همینطور تعریف و ارائه نگاه کلیشه ای به زن می شود. حضور زنان و روبه رو شدن آنها با درهای بسته، نماد تلاش زنان ایرانی برای تغییر کلیشه هایی است که نقش زن را صرفا در خانه و محدود به مادری می داند. شاید همین دگرگونی و تغییر در زن ایرانی است که برای بخش های سنتی درون حاکمیت جرم محسوب می شود و زنان را از ورود به ورزشگاهها منع می کند
منبع: مدرسه فمینیستی