شعر از ایرج جنتی عطایی
شعری از ایرج جنتی عطایی در رثای خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان (با صدای شاعر)
باغبان،
- پیرِ گریانِ شبیخون خورده –
گفت:
" بی تو ای غنچه گلسرخِ شهید
همه ی گلهایم،
گل حسرت شده اند
و نسیم
بوی بی باوری و
- تسلیم
بوی تن در دادن دارد
خاک اگر
خاک کـــرامـــت باشد،
دهن باغ پر از فریاد است
و درخت
سرخیِ کینه ی گل را
می سراید با خشم
کاش
ای
کاش
باز در باغ
گلِ سرخی بود. "
باغبان،
بر سرِ نعشِ گلِ سرخ نشست.
گلِ سرخ
- آخرین سرخ گلِ خون آلود،
گل شهیدِ نعره ی باغستان –
گلِ سرخ
تیرباران شده ی جوخه ی یخ
زیرِ رگبارِ زمستانیِ شب
خوابِ آزادیِ رویش می دید.
قلبِ سبزِ گلِ سرخ
با صدایی خونین
در شبِ باغ سرود:
" از شب زردِ زمستان
تا سحر
سحرِ سرخِ بهار
فاصله،
فریاد است.
تا گلِ سرخ شدن
راهی نیست،
می توانی
گــلِ ســــــــــــرخی بــاشــــی.
باغبان
اشکش را
با پر شال چهل تکه زدود
در رثای خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان
"کاش ای کاش باز در باغ گلِ سرخی بود."
"کاش ای کاش باز در باغ گلِ سرخی بود."
باغبان،
- پیرِ گریانِ شبیخون خورده –
گفت:
" بی تو ای غنچه گلسرخِ شهید
همه ی گلهایم،
گل حسرت شده اند
و نسیم
بوی بی باوری و
- تسلیم
بوی تن در دادن دارد
خاک اگر
خاک کـــرامـــت باشد،
دهن باغ پر از فریاد است
و درخت
سرخیِ کینه ی گل را
می سراید با خشم
کاش
ای
کاش
باز در باغ
گلِ سرخی بود. "
باغبان،
بر سرِ نعشِ گلِ سرخ نشست.
گلِ سرخ
- آخرین سرخ گلِ خون آلود،
گل شهیدِ نعره ی باغستان –
گلِ سرخ
تیرباران شده ی جوخه ی یخ
زیرِ رگبارِ زمستانیِ شب
خوابِ آزادیِ رویش می دید.
قلبِ سبزِ گلِ سرخ
با صدایی خونین
در شبِ باغ سرود:
" از شب زردِ زمستان
تا سحر
سحرِ سرخِ بهار
فاصله،
فریاد است.
تا گلِ سرخ شدن
راهی نیست،
می توانی
گــلِ ســــــــــــرخی بــاشــــی.
باغبان
اشکش را
با پر شال چهل تکه زدود